در مطلب شماره قبل، گفته شد که آنچه در خفا و پنهان بماند، میتواند به رشد و بالندگی برسد. در ادامه آن مبحث، امروز در باب اینکه انسان در زندگی مادی و دنیوی خود به دنبال رسیدن به سعادت است، صحبت خواهیم کرد. هر انسانی سعادت را در مسیری و در جایگاهی خاص جستوجو میکند.
امان از زمانی که انسان بخواهد سعادت را در ظواهر اشخاص و سخنان و یا هر چیز دیگری جستوجو کند، چراکه ظواهر مادی و جسمانی دائماً در حال تغییر و دگرگونی است. امروز بهگونهای است و فردا آنگونه نیست. از افلاطون نقل است که انسان نمیتواند در یک نقطه در یک جوی آب روان دوبار پایش را بگذارد، زیرا در حال جریان و تغییر است. ظاهری که امروز زیباست فردا ممکن است نازیبا باشد.
برخی چیزها ظاهری نازیبا دارند، ولی باطنشان زیباست. این سخن را عطار نیشابوری با یک تمثیل به زیبایی بیان کرده است. میگوید که روزی حضرت عیسی (ع) در بازار با حواریونش میگذشت، سگی مُرده دید، ایستادند و نظارگر شدند. یاران از جنازه سگ زشتیهایش را بیان کردند و گفتند که بوی عفونت میدهد، ناگاه حضرت عیسی (ع) تمامی عیبهایی را که آنان میگفتند، رها کرد و محاسن او را که در باطن سگ بود، بیان کرد.
چون به سخن نوبت عیسی رسید
عیب رها کرد و به معنا رسید
در همین راستا از شاه غزنین داستانی را بیان کردهاند که نشانگر نوع رفتارش با وزیرش به نام ایاز بود. سعدی این داستان را بسیار دلکش به نظم کشیده است و مضمونش چنین است: «روزی کسی بر شاه غزنین خرده گرفت که ایاز چه حسنی دارد که او را وزیر خویش کردهای؟ شاه گفت که عشق و علاقه من به قد و بالای او نیست، بلکه به اخلاق و رفتار باطنی نیکوی اوست.»
سعدی برای اثبات این منظور میگوید: «روزی شاه در سفری که بار شتران جواهرات بود، در گردنهای شتران گیر کردند و بار شتران سقوط کرد، پادشاه برای نجات از دست همراهانش دستور داد هر کس میخواهد میتواند آنها را برای خود جمعآوری کند.»
سواران پی درّ و مرجان شدند
ز سلطان به یغما پریشان شدند
نماند از وشاقان گردنفراز
کسی در قفای ملک، جز ایاز
چو سلطان نگه کرد و او را بدید
ز دیدار او همچو گل بشکفید
بدو گفتای سنبلت پیچ پیچ
ز یغما چه آوردهای گفت هیچ
من اندر قفای ملک تاختم
ز خدمت بهنعمت نپرداختم
و در ادامه میگوید:
خلاف طریقت بود کاولیا
تمنّا کنند از خدا جز خدا
گر از دوست چشمت بر احسان اوست
تو در بند خویشی نه در بند دوست
زیبایی و حُسنی که بیان میشود مربوط به صورت ایاز و ظاهر او نبود، بلکه نقل شده است که از نظر ظاهری بسیار زشت و نازیبا بوده است، ولی حسن باطنی داشته و این حسن باطنیاش در ظاهرش نیز تأثیر داشته است.
ظاهر انسان جز زشتی و نازیبایی بیش نیست، اگر قرار بود که انسانها همه برهنه باشند، همه انسانها از یکدیگر گریزان میشدند.
پس خداوند متعال بر اساس لطف و عنایتش لباسی برای انسانها معین کرد که نازیباییهایش پنهان شود و در این پنهانسازی کمالی برای انسان حاصل شود. خدواند در آیه شریفه فرمود: «ای فرزند آدم، ما بر شما لباسی را نازل کردیم تا زشتیها و نازیباییهایتان پوشانیده شود.» (اعراف/۲۶) و یا در آیه شریفه دیگر، سبب خروج آدم و همسرش از بهشت را برهنهکردن آنان توسط شیطان بیان میکند.
میفرماید: «ای فرزند آدم! شیطان شما را نفریبد همانگونه که پدر و مادر شما را از بهشت اخراج کرد و لباس آنها را از تنشان جدا کرد. (بهخاطر خوردن از آنچه خداوند آنها را منع کرده بود.) تا زشتیها و نازیباییهایشان دیده شود.» (اعراف/۲۷) حتی خدای تعالی لباس را موجب آسایش و آرامش انسان قرار داده است، به همین دلیل شب را به لباس تشبیه کرده است. (فرقان/۴۷) و در جای دیگر فرمود: «خداوند متعال شب را برای سکونت و آرامش شما قرار داد.» (یونس/۶۷ و غافر/۶۱) بدینسان لباسداشتن را تمایزی میان انسانها بهویژه افراد آزاد و برده قرار داده است.
فرمود: «ای پیامبر! به همسران و دخترانت و زنان مؤمن بگو جلبابهایشان (چادر و یا روسریهای بلند خود) را بر سر و بدنشان بیندازند. اینکار برای اینکه شناخته شوند و مورد اذیت و آزار واقع نشوند، بهتر است.» (احزاب/۵۹) اینکه میفرماید شناخته شوند، بهخاطر آن است که میان زنان آزاد و برده تمایز و تفاوت باشد. پس زنانیکه میخواهند بدون وجهتمایز باشند و در اجتماع بدون پوشش ظاهر شوند، هم نشان از بردگی فکری آنان است و هم مورد اذیت و آزار قرار خواهند گرفت. آنها در جامعه نمیتوانند آرامش و آسایش داشته باشند.