صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

الفت همسایگی

فعالیت «انجمن حامی» محله ایثار با هدف حمایت از مهاجران

  • کد خبر: ۱۵۲۱۷
  • ۲۹ دی ۱۳۹۸ - ۱۰:۴۳
افغانستانی‌هایی که به کشور ما آمدند، با غم دوری از وطنی که روز‌به‌روز ویران‌تر می‌شد، سختی‌هایی کشیدند، ولی خیلی‌هایشان در کشور ما ماندند و ریشه‌دواندند و با همه ناملایمات نشان‌دادند قابل اعتماد و اطمینان‌اند.
فاطمه سیرجانی معصومه فرمانی‌کیا - ماجرای مهاجران برای ما تازگی ندارد. حدود چهار دهه پیش و در روز‌هایی که شعله‌های جنگ در مرز‌های غربی با دشمن بعثی آغاز شده بود، جنگ داخلی افغانستان و نبرد با شوروی مهاجران زیادی را از مرز شرقی روانه ایران کرد. مهاجرانی که به‌سمت ما آمدند در همه‌جای کشور فرصت حضور یافتند و حتی مسئولان رده اول کشوری خواستار دقت بیشتر درباره آن‌ها شدند.

افغانستانی‌هایی که به کشور ما آمدند، با غم دوری از وطنی که روز‌به‌روز ویران‌تر می‌شد، سختی‌هایی کشیدند، ولی خیلی‌هایشان در کشور ما ماندند و ریشه‌دواندند و با همه ناملایمات نشان‌دادند قابل اعتماد و اطمینان‌اند.

ضمن اینکه سپاهی از آن‌ها در دفاع از حریم حرم‌های مقدس عراق و سوریه «فاطمیون» لقب گرفتند. عده زیادی از آن‌ها مهندس، دکتر، هنرمند، نخبه و ورزش‌کارو... شدند.
ما از این همسایه‌ها در منطقه‌مان کم نداریم و اصلا از مناطق مهاجرخیر مشهد هستیم و به همین علت انجمنی برای حمایت از آن‌ها در این محدوده پاگرفته است.

یک مجموعه پر از فعالیت
اولین‌بار است که مسیرمان به مجموعه‌ای همان ابتدای علیمردانی که بیش از ۱۰ سال پیش پاگرفته است، می‌خورد که اقدامات زیادی را در رابطه با مهاجران انجام می‌دهد، «انجمن حامی».
این موضوع برمی‌گردد به ایجاد یک تشکل مردم‌نهاد در تهران که شعبه‌های آن در مشهد، سمنان، قم و اصفهان هم پاگرفت، شهر‌هایی که انجمن مردمی در آن‌ها فعالیت می‌کند.

شنیده بودیم این مرکز مجموعه‌ای آموزشی است در چند پایه تحصیلی، اما فضا بیشتر به منزل مسکونی شباهت دارد.
از در طوسی‌رنگ که وارد می‌شویم، چند پله است و بعد دختران و پسران قدونیم‌قد با لباس‌های یک‌شکل تداعی‌کننده همان فضای مدرسه‌ای پر انرژی خودمان است. کودکان در این میان سرحال‌ترند، آن‌هایی که زادگاهشان همین آب‌وخاک خودمان است، اما پدران و مادرانشان نمی‌خواهند فراموش کنند که به کجا تعلق دارند، شاید برای همین است که متولیان با لهجه شهرشان حرف می‌زنند.

صدای تکرار جدول ضرب از اتاقی در سمت چپ راهرو به گوش می‌رسد. اتاق‌ها حکم کلاس را دارند. سرجمعشان که کنیم چند کلاس بیشتر نمی‌شوند. از در نیمه‌باز کلاسی دیگر صدای معلمی میان‌سال می‌آید که الفبای فارسی را برای سواد‌آموزان هجی می‌کند.

خیلی‌ها در رفت‌وآمد هستند و کار‌های اجرایی مجموعه را انجام می‌دهند. از بیرون اصلا به‌نظر نمی‌آید که پشت دیوار‌ها و در مجموعه‌ای به این کوچکی این‌همه فعالیت در جریان باشد. یکی که فرصتی برای حرف‌زدن ندارد، خیلی کوتاه توضیح می‌دهد: «انجمن یک مجموعه فرهنگی است که بخش‌های مختلفی را شامل می‌شود. شروع فعالیت مجموعه از جای دیگر کلید خورده است، از انجمنی مردم‌نهاد در تهران.»
 

 
 
تحولی که اتفاق افتاد
فاطمه سبزه‌کار، مدیر انجمن حامی مشهد، خوش‌رو و مهربان است و خیلی راحت ارتباط می‌گیرد. سال‌های سال در دانشگاه فردوسی مشهد عهده‌دار فعالیت‌های فرهنگی بوده است و بعد هم پیشنهاد مدیریت این مجموعه را می‌پذیرد.
مهاجر نیست، اما هم‌وغمش به مشکلات آن‌ها بازمی‌گردد، به‌ویژه در حوزه سوادآموزی و می‌گوید: «انجمن به همین بهانه پاگرفت، اما رفته‌رفته فعالیت‌های دیگر هم به آن اضافه شد و حالا در زمینه کارآفرینی هم پویاست. به این‌ها برنامه‌های فرهنگی دیگر را هم اضافه کنید.»

برای توضیحات بیشتر او را به اول ماجرا برمی‌گردانیم و او شروع به تعریف می‌کند: «جامعه آماری افغانستانی‌ها جمعیتی حدود ۳۰۰ هزار نفر در خراسان را شامل می‌شود که نیمی با مدرک و نیمی بی‌هویت هستند. اولین فراخوان‌ها در حوزه دعوت به سوادآموزی بود و به سال ۸۸ برمی‌گردد، اما هرچه زمان می‌گذرد این حلقه وسیع‌تر می‌شود و استقبال بیشتر، حالا متولیان به یقین رسیده‌اند با حرکتی که درراستای حمایت تحصیلی از مهاجران آغاز کرده‌اند، توانسته‌اند تحولی بزرگ را ایجاد کنند.»

اتفاقی که دور از باور بود  
او ادامه می‌دهد: «سال اول که فراخوان زدیم، همراهی زیاد نبود. خانواده‌ها باور نداشتند کسی در کشور همسایه بخواهد به فکر جمعیت مهاجر باشد و خدمات تحصیلی رایگان بدهد. علاوه‌بر این خانواده‌ها به لحاظ اقتصادی در تنگنا هستند و مشکل دارند و به همین علت اولویتشان موضوعات دیگری به‌جز تحصیل است. دور از باور بود در کشوری که به‌صورت موقت میهمان آن هستند، مرکزی خدمات رایگان و بدون نگاه ملیتی در حوزه تحصیل داشته باشد. بعضی‌ها در همان ابتدا موضع می‌گرفتند.

بچه‌هایی که در محیط‌های بسته بزرگ شده بودند و حصاری دور خود داشتند، نمی‌خواستند با ما به‌عنوان یک غریبه راحت ارتباط برقرار کنند یا بهتر بگویم ترس داشتند، اما این مانعی برای انجام کار نبود. از مناطقی شروع کردیم که تمرکز و استقرار مهاجران در آن محدوده بیشتر بود. گلشهر، پنجتن، طرق، ساختمان و همه محدوده‌هایی که گمان می‌کردیم خانواده‌های مهاجر ساکن باشند. اولین قدم شناسایی آن‌ها بود و مرحله بعد دعوت و شرکت در کلاس‌ها بود.
جلب اعتماد و رضایت آن‌ها خیلی راحت نبود، با این حال ۸۰ دانش‌آموز ۸ تا ۱۸ سال جذب کلاس‌ها شدند. آن‌هایی که سواد خواندن و نوشتن نداشتند.  سال دوم ۲۰۰ داوطلب شدند. این آمار در سال‌های ۹۰ تا ۹۲ بیش از ۴۰۰ دانش‌آموز شد که در این مجموعه آموزش دیدند.»
 

 
 
ورود دانش‌آموزان به اجتماع
این فعال فرهنگی در ادامه می‌گوید: «دانش‌آموزانی که روابط اجتماعی ضعیفی داشتند و نمی‌توانستند راحت ارتباط بگیرند و حرف بزنند تا چند هفته بعد از ورود به مجموعه حتی سلام‌کردن و جواب‌دادن برایشان سخت بود و در برابر هر سؤال فقط خیره می‌شدند و نگاه می‌کردند، اما همین کودکان چنان شدند که در پایان سال وقتی کلاس و مدرسه تمام شد و  فصل تعطیلات بود، با گریه از ما جدا می‌شدند. کسانی که روز اول این بچه‌ها را دیده بودند، برایشان این باورپذیر نبود و می‌پرسیدند این‌ها همان بچه‌های گوشه‌گیر و منزوی روز اول هستند؟»

وی ادامه می‌دهد: «هرچه ارتباط در این حوزه بیشتر می‌شد، مشکلات کم‌کم خودشان را نشان می‌دادند. تعدادی از آن‌ها چند سال در یک‌کلاس مانده بودند. به‌عنوان مثال دانش‌آموزی بود که ۳ سال فقط کلاس اول را می‌خواند.
شرایط جانبی را بررسی و پیگیری کردیم و متوجه شدیم معلم‌ها خدمت آموزشی ندیده بودند و شرایط نامساعدی برای آموزش بود. این موضوعات دل‌سردی و دل‌زدگی از تحصیل را همراه داشت. سعی کردیم نقاط ضعف را برطرف کنیم. دانش‌آموزان از اول تا ششم در همین‌جا آموزش می‌بینند و درس می‌خوانند، بعد از پایه ششم اگر مدارک اقامتی‌شان درست شده باشد، می‌توانند به مدارس خودگردان یا مؤسسات خصوصی بروند و آموزش ببیند و بعد آزمون تعیین سطح آموزش‌وپرورش می‌دهند و روال عادی تحصیل را طی می‌کنند. تاکنون بیش از ۵۰۰۰ خانواده را زیر پوشش قرار دادیم. برای همه اعضا کلاس می‌گذاریم، اما هنوز بعضی مشکلات وجود دارد، مثل سن بالا، یعنی دانش‌آموز سیزده‌ساله هنوز
در پایه اول است.»
 
 
تسهیلگری در خانواده
سبزه‌کار در ادامه صحبت‌هایش می‌آورد: «مادران هم جزئی از خانواده و اجتماع هدف ما هستند و باید در این راستا هم کاری انجام می‌دادیم. اوایل و در شروع کار از مادرانی که سواد خواندن و نوشتن نداشتند و برای ثبت‌نام کودکانشان می‌آمدند، خواستیم که خودشان هم در نهضت ثبت‌نام کنند و شرط هم گذاشتیم که ثبت‌نام دانش‌آموز مشروط به ثبت‌نام مادر بود، اما بعد‌ها خودشان استقبال کردند.

پس از بررسی و صحبت‌های انجام شده با توجه به فراوانی برخی آمارها، چون طلاق، در بین آن‌ها متوجه شدیم مشکلات زنان مهاجر در حوزه مسائل اجتماعی کم نیست. سال ۹۰ که بنابه تحقیقات، خشونت‌های خانگی در جامعه مهاجر بسیار زیاد بود، طرحی به‌نام تسهیلگر خانوادگی را اجرا کردیم. در تهران و مشهد متوجه شدیم که خشونت‌های فیزیکی و روانی در بین آن‌ها زیاد است.

۷۰ نخبه افغانستانی را در تهران، قم، مشهد و کرمان شناسایی کردیم و کلاس‌های مهارت‌های زندگی، بهداشت و خانواده گذاشتیم. مربی‌ها هم از استادان دانشگاه شهید بهشتی بودند.  آن‌ها در ۳ مرحله مهارت اجتماعی و کنترل خشم آموزش دیدند.
گواهی پایان‌دوره ایشان را منوط به انتقال آموزه‌هایشان به خانواده‌های مهاجر دانستیم و هر فرد که بیش از ۵۰۰ نفر را آموزش داد، گواهی‌نامه‌اش را گرفت.»
 
 
 
 
به دنبال آرامش برای مهاجران
وی ادامه می‌دهد: «اجرای این برنامه نیاز‌ها را مشخص می‌کرد. به‌طوری که بچه‌ها اعلام کردند، مراکز اجتماعی و کلینیک روان‌شناسی مطابق نیاز افغانستانی‌های مقیم ایران نداریم و به فکر افتتاح مرکز خدمات اجتماعی افتادیم که کار اصلی‌اش مشاوره‌دادن به‌صورت رایگان است. خانواده‌ها به این خدمات هم مانند تحصیل ابتدا اهمیت نمی‌دادند و دوباره مانعی سر راه ما بود.

آقایانی بودند که اول موضع می‌گرفتند یا خانم‌هایی که می‌گفتند مگر من دیوانه‌ام که به مشاور مراجعه کنم، اما دل‌سرد نشدیم. یادم هست ۲۰ جلسه برگزار کردیم تا آن‌ها را قانع کنند که از مشاوره کمک بگیرند و خدا را شکر در این زمینه هم موفق شدیم. یک‌روز در هفته مشاوره حقوقی داریم. کارشناسان ما از وکلای پایه‌یک دادگستری هستند.  علاوه‌بر این‌ها خیلی از خانم‌ها دغدغه اشتغال سالم داشتند.

قبلا در کارگاه‌های دیگر آن‌ها را با حقوق کم و ساعات کاری زیاد استثمار می‌کردند، ولی ما برای آن‌ها کارگاهی راه‌اندازی کردیم. کارگاه زیرزمینی متروکه حدود ۱۵۰ متر بود که سال ۹۷ با ۶ چرخ راه‌اندازی شد و خدا را شکر جدا از بحث مرز و قومیت خیران در این زمینه به ما کمک می‌کنند و اکنون حدود ۱۰ چرخ داریم.  می‌خواهم بگویم خیلی از مشکلات در این حوزه حل‌وفصل شده است، اما آمار جمعیتی این گروه آن‌قدر زیاد است که باز هم نیاز به فعالیت‌های فرهنگی و مشاوره‌ای را ایجاب می‌کند.»

روایت زندگی مهاجری با رتبه‌های جهانی
در ادامه با گلناز ابراهیمی از جوانان موفق مهاجر هم‌کلام می‌شویم. دختر جوانی که توانسته است به موفقیت‌های استانی، کشوری و حتی جهانی زیادی برسد.

«جنگ تجربه تلخی برای ما مردم افغانستان است، آوارگی، دربه‌دری و از همه بدتر درد دوری.»
او با بیان این مطلب ادامه می‌دهد: «۳۰ سال قبل با شلوغی‌ها و آشوب‌های افغانستان پدر و مادرم همراه با خانواده‌هایشان به اجبار به ایران پناه آوردند و در مشهد ساکن شدند. پدر و مادرم دخترخاله و پسرخاله هستند و در همین مشهد ازدواج کردند و تشکیل خانواده دادند. برگه تردد معتبر داشتند و برای ماندنشان مشکلی نبود.
من در همین شهر متولد شدم. کلاس اول را در مدرسه دولتی مهیار محله طلاب گذراندم، بعد از قبولی در این پایه براساس قانون پی‌ریزی شده مقرر شد برای ثبت‌نام خانواده‌های مهاجری مثل ما هزینه دریافت کنند. ۱۰ برادر و خواهر بودیم و بیشتر محصل. مشکلات معیشتی و اقتصادی در یک کشور غریبه خیلی زیاد بود و به همین علت پدر و مادرم تصمیم گرفتند دوباره به کشور خودمان باز گردیم و بار سفر را بستیم و دوباره راهی هرات شدیم.»

ابراهیمی می‌افزاید: «چندسال آنجا بودیم و من تا کلاس سوم درسم را ادامه دادم. همه اقوام درجه‌یک ما در ایران بودند.
پدر و مادرم احساس غربت می‌کردند، این موضوع باعث شد دوباره به ایران و کنار اقوام بازگردیم. با این تفاوت که این‌بار کارت تردد نداشتیم و در مدارس دولتی ثبت‌ناممان نمی‌کردند. در تمام دوران تحصیل جزو ممتاز‌های مدرسه بودم و با این‌همه علاقه و پیشرفت، برایم سخت بود که از تحصیل باز بمانم تا اینکه از طریق دوستی با
«انجمن حامی» آشنا شدم و بعد پرس‌وجو و تحقیق موفق شدم در مجموعه آموزشی این مرکز ثبت‌نام کنم.
این موضوع خیلی باعث خوش‌حالی بود و بعد از یک وقفه کوتاه در دوران تحصیل با اشتیاق درس‌ها را ادامه می‌دادم. یکی از امتیازات مجموعه این بود که دوستان و هم‌کلاسی‌ها هم‌وطن من بودند و با درد دوری و غربت آشنا بودند.
این‌طور راحت‌تر می‌توانستیم همدیگر را بفهمیم، موضوعی که باعث آرامش و پیشرفت تحصیلی من بود.»

او ادامه می‌دهد: «یادم هست با معدل بالا کلاس‌ها را یکی بعد از دیگری پشت سر می‌گذاشتم.
قبولی با معدل بالا باعث ادامه تحصیل در مدرسه دولتی شد. البته آزمون ورودی گذاشته بودند که با موفقیت آن را پشت سر گذاشتم.

یادم هست سال اول راهنمایی المپیادی در مدرسه ما برگزار شد، من در آن المپیاد رتبه برتر را برای ادامه تحصیل در مدارس نمونه‌دولتی ایران به‌دست آوردم، اما متأسفانه با توجه به مهاجربودنمان این امکان فراهم نشد.
در دوران متوسطه معدلم بین ۱۹ و ۲۰ بود. در هنر و موسیقی هم فعال بودم و به ورزش هم به‌شدت علاقه داشتم، به‌ویژه قایقرانی و با تمریناتی که داشتم به‌عنوان سرپرست تیم قایقرانی انتخاب شدم و سال سوم متوسطه هم در جشنواره جهانی موسیقی سنتی دوتار موفق به کسب مقام اول شدم.
اکنون هم دانشجوی رشته مامایی هستم و نیمی از موفقیت‌هایم را مرهون تلاش و ایستادگی در برابر شرایط سخت زندگی می‌دانم و نیم دیگر را به‌واسطه نوع‌دوستی و مهربانی مردم و ملتی که هوای ما را در روز‌های سخت داشتند و کمکمان کردند به خودباوری برسیم و اینکه ما هم می‌توانیم آینده روشنی داشته باشیم.»
 

 
خدمت به مهاجران در کشور دوست
الهام اقراری دانشجوی دکترای روان‌شناسی است و ۵ سال از همکاری‌اش با این مجموعه می‌گذرد. او می‌گوید: «سال ۹۳ مصاحبه‌ای برای گزینش مسئول مرکز مشاوره انجمن حامی برگزار شد و من در این مصاحبه پذیرفته شدم و به‌عنوان مشاور در خدمت مهاجران هستم.»

وی ادامه می‌دهد: «با توجه به شرایط سختی که برخی از خانواده‌ها پشت سر گذاشته‌اند و زندگی در یک کشور غریبه، مشکلات آن‌ها خیلی زیاد است که مهم‌ترین آن‌ها نداشتن خودباوری و اعتمادبه‌نفس است.
با این حال علاوه‌بر مشاوره کلاس‌های مهارتی مختلفی برای آن‌ها گذاشته شده است که برخی از مشکلاتشان را حل‌و فصل می‌کند.»

او مهاجر نیست، با این‌همه به‌خوبی در کنار و همراه با آن‌هاست و می‌گوید: «خوش‌حالم که فارغ از نژاد و ملیت و مذهب می‌توانم به این‌ها خدمت کنم.
همیشه خودم را جای یکی از آن‌ها‌ می‌گذارم که مجبور هستم در کشوری بیگانه زندگی کنم و چقدر به یک هم‌صحبت و محرم احتیاج دارم.»

از این دست افراد در مرکز حامی طلاب کم نیستند. طیبه حسین‌زاده که از سال ۶۴ به ایران آمده است و تحصیلاتش را در مقطع کاردانی و رشته تربیت‌بدنی در هرات به پایان رسانده است، بعد از گذراندن یک دوره آموزشی مشغول تدریس در کلاس‌های نهضت سوادآموزی شد و از سال ۸۸ هم به جمع خدمتگزاران «انجمن حامی» پیوسته است و فعالیت‌های گسترده‌ای را در این مرکز دنبال می‌کند.

رونق تولید
«انجمن حامی» این روز‌ها با رونقی که به کار تولید داده است، درحال انجام دوخت کیسه‌های خرید برای استفاده به‌جای پلاستیک است که گروهی از بانوان با شعار «نه به پلاستیک» آن را می‌دهند و بازار خیلی خوبی در مشهد و در تهران و دیگر شهر‌ها پیدا کرده است.
برچسب ها: افغانستان مهاجرت
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.