امامعلی (ع) درباره نقش و موقعیت معاویه در نامهای نگاشتهاند که نقش او همانند نقش شیطان است. خداوند در قرآن کریم، قلمرو نفوذ شیطان را مشخص و از قول شیطان بیان کرده است که: «او گفت من از چهار طرف وارد میشوم؛ از پیشرو، از پشتسر و از سمت راست و از سمت چپ» (اعراف/۱۷).
معاویه (و امثال او) نیز که شیطان بیرونی هستند، گاهی از جلو میآیند و گاهی از پشتسر و گاهی از طرف راست و گاه از طرف چپ نفوذ میکنند، پس اگر انسان از یکی از اطراف خود غافل شود، شیطان از همان سمت وارد میشود و آسیب میزند، بنابراین هر انسانی اگر آسیبی ببیند، درحال غفلت بوده که آسیب دیده است و راه درمان آن را امامعلی (ع) به فرزند خود چنین سفارش فرمودند: «قلبت را بهیقین، نیرو بخش». (نهجالبلاغه، نامه ۶۲، بند ۱۳)؛ یعنی با حکمت، روشنایی ده. مگذار که قلبت به خواب غفلت فرورود. در راه خدا اگر قدمی برمیداری یا سخنی میگویی یا مطلبی مینویسی، نباید سرزنش سرزنشکنندگان در تو اثر کند.
با صلابت و استواری، جلوی تیرهای ملامت را سد کن؛ چون تیر ملامت بر قلب انسان عاقل نمینشیند و اثر نمیکند؛ بدین معنا، آن که از اعتراض دیگران برنجد و دست از کار الهی بردارد و با ستایش جاهلان خوشحال شود، حکیم نیست و آن فردی که با تهمت یا افترا میدان مبارزه را ترک گوید و با شنیدن حرف باطلی ازسوی ظالم یا جاهل، ترک وظیفه کند، عاقل نیست و این مطلب «ولا تأخذک فیا... لَوْمه لائمٍ و خُضِ الغَمرَات للحقّ حیث کان؛ همان فرمایشی است که خداوند در قرآن کریم فرمود یعنی در راه خدا سرزنش سرزنشکنندگان و بیگانگان، تو را از راه باز ندارد. همچنان که اگر برای خداست، در هر گردابی که باشد، فرو رو»، زیرا چیزی از تو کم نمیشود. برای شکوفایی جان، این تن خاکی را باید رها کرد و نیز فرمود و سفارش به همه شیعیانش کرد که در دین، تفقه و فکر کن و با آن فقیهانه برخورد نما!
فهم لطیف و دقیق را که از معلومات به حل مجهول انتقال مییابد، «فقه» میگویند؛ یعنی هم در اصول و هم در فروع دین و نیز در حکمت نظری و هم در حکمت عملی دین، تفقه و اجتهاد کن. امامعلی (ع) در نهجالبلاغه، گاه چنین استدلال میکنند که نگفتن حق، زاییده فراموشی آخرت است: «أما وا... إنّی لَیَمْنَعنُی مِنَ اللَعِبِ ذکر الموت وَ إنّه لیمنَعُهُ من قولِ الحق نِسیانُ الآخِرَه» (نهجالبلاغه، خطبه ۸۴، بند ۴). فرق من و عمروعاص در این است که یاد مرگ نمیگذارد به فکر بازی و لهو باشم و از باطل دم زنم و فراموشی آخرت، نمیگذارد که او حق را بگوید. او، چون آخرت را از یاد برده است، حق نمیگوید و یاد مرگ در من نمیگذارد به بازیچه سرگرم شوم.
امیرمؤمنان (ع) برای اینکه ثابت کنند دشمن هرگز به مرز افراد بیدار راه ندارد، میفرمایند: «وإنّ أخا الحربِ الأرِقْ من نامَ لم یُنَمْ عنه» (نهجالبلاغه، نامه ۶۲). مرد نبرد، بیدار است. لازمه جنگ، بیداری است؛ زیرا دشمن، شخصی را که میخوابد، غافلگیر میکند و شیطان از راهی میآید که تو او را نمیبینی و از او غافل شدهای که او دشمن آشکار است؛ یعنی او تلاش میکند ابتدا تو را غافل کرده، با زیبا جلوه دادن کارهایت، تو را غافل کند. سپس تو را شکار کرده، بنده خود میسازد. این خطر را قرآن مجید هشدار میدهد و میفرماید: «إنّهُ یَریکُم هُوَ وَقَبیلُهُ مِن حیثُ لاتَروْنَهُمْ» (الاعراف/۲۷).
شیطان و حزب او از راهی که شما آنها را نمیبینید، شما را میبینند، وسوسه میکنند و غافلگیر میسازند. اگر انسان راه نفوذ شیطان را بداند و مسیرها را کنترل کند، غافلگیر نخواهد شد، شیطان را هم بهخوبی با بصیرت میبیند. «إنّ الّذَینَ اتّقَوْا إذا مَسّهُم طائفٌ مِنَ الشّیْطانِ تَذَکّروُا فَإذا هُم مُبصِرُونَ (اعراف/۲۰۱). اینکه در قرآن کریم ذکر شده است: از شیطان به خدا پناه ببرید، مانند آن است که میگویند: هنگام احساس خطر به پناهگاه بروید و نهتنها بگویید: «أعُوذُ بِاللهِ مِن الشیطانِ الرجیمِ»، بلکه به پناهگاه توحید راه یابید.
شخصی که در جانش توحید رسوخ کرده است، پناهگاه دارد و لذا راهی برای نفوذ بیگانه در او نیست. همین معنا را امیرالمؤمنین علی (ع) با تعابیر گوناگون و ارزنده بیان میکنند و میفرمایند: «مؤمنی که بنده خاص خداست و از عنایت الهی برخوردار است و از محبوبترین بندگان بهشمار میآید، خدا او را در پیکار نفس یاری میدهد. از درون اندوهناک و از بیرون ترسان است. چراغ هدایت در قلبش روشن شده است، پس قلب او تاریک نیست و دشمن از تاریکی استفاده میکند». اگر شبستان جان را چراغ توحید روشن کرد و صاحبدل بیدار شد، راه برای نفوذ بیگانه درونی و بیرونی نیست.
چنین شخصی آنچنان به توحید یقین دارد که وحدانیت حق را، چون نور خورشید میبیند. کارش مبهم و تاریک نیست و اولین قدمی که در راه عدل برمیدارد، این است که هوس را از صفحه جان خود طرد میکند (نهجالبلاغه/ خطبه ۸۷)؛ بنابراین نتیجه حکمت که کتاب و سنت بر آن تأکید فراوان میکنند، تهذیب جان و تربیت روح است؛ زیرا از رسول اکرم (ص) نقل شده است که: «رأسُ الحِکمه مَخافها...؛ یعنی بالاترین حکمتها ترس از خداست.». مراد از این ترس، همان ترس عقلی است نه ترس نفسی و نه ترس از عذاب و جهنم که بازگشت آن به نفسپرستی است؛ گرچه آن هم بهنوبه خود کمال محسوب میشود. ترس عقلی یعنی در برابر خدای کریم و مقام نامحدود الهی، حریم گرفتن و حرمت قائل شدن برای آن ذات اقدس.