معصومه متیننژاد | شهرآرانیوز؛ تنش بین دوستم با پسر یازده سالهشان، درست روز پس از گرفتن نتیجه آزمایشهای پزشکی امیر شروع شد. زمانی که پس از سهسال، دوستم و شوهرش انتظار داشتند امیر به زندگی قبلی خودش برگردد و درس خواندن و خیلی چیزهای دیگر را در زندگیاش جدی بگیرد، اما امیر همچنان متوقع بود مانند گذشته در سایه محبتهای پدر و مادرش از امکانات و امتیازهای ویژهای که نسبت به خواهر و برادرش تا آن روز داشت، استفاده کند.
وقتی باهم درباره این موضوع و روشهای تربیتی نادرستی صحبت میکنیم که او و همسرش در همه این سالها در برابر امیر درپیش گرفتهبودند و به او باج عاطفی میدادند، هنوز حاضر نیست، اشتباه خودش را بپذیرد و باور دارد با شرایط حساسی که امیر از نظر سلامتی در این مدت داشته، چارهای جز این نبودهاست.
مسئلهای که حسین جانعلیپور، روانشناس حوزه کودک و نوجوان دیدگاهی مخالف آن دارد و معتقد است بیماری بچهها یکی از آن بزنگاههایی است که بسیاری از والدین را در سبکهای فرزندپروری با چالشهای جدی روبهرو میکند. موضوعی که میخواهیم امروز قدری بیشتر درباره آن باهم حرف بزنیم.
بیماری بخش جداییناپذیر زندگی بچههاست. حالا میخواهد بیماریهای موقتی مانند سرخک، آبله و اوریون باشد یا بیماریهای مزمنی مانند آسم، سرطان یا معلولیت. حتی یک سرماخوردگی کوچک هم گاهی میتواند نظم زندگی ما را بهم بریزد و سبب مشکلاتی شود. مشکلاتی که در سبکهای فرزندپروری ما تغییرات زیادی ایجاد و گاهی ما را از مسیر درست خارج میکند، پس در جایگاه یک والد همیشه برای این موضوع آماده باشیم.
همه والدین در برخورد با بیماری فرزندشان بهویژه اگر بیماری مزمن و طولانیمدت و سخت باشد، شوکه میشوند، این امر طبیعی است، اما نوع برخورد ما با این شرایط متفاوت از دیگری است. این موضوع هم به دانش، مهارتها و آگاهیهای ما بستگی دارد. هرقدر در این زمینه قویتر باشیم، برخورد مناسبتری خواهیم داشت. برخوردی که کمک میکند کودک و خودمان کمتر آسیب ببینیم و روند درمان هم بهتر پیش برود.
توجه زیاد به کودکی که بیمار شده، طبیعی است و گاهی میتواند سبب لوس شدن کودک و سوءاستفاده او از شرایط شود، پس حواسمان باشد؛ بیماری بهانهای برای باجدادنهای عاطفی ما به او نشود. باید بدانیم؛ هرقدر نوع برخورد ما با کودک طبیعیتر باشد، او درک بهتری از شرایط جدید خواهد داشت و با بیماریاش واقعبینانهتر برخورد خواهد کرد. ازطرفی هرقدر ارتباط عاطفی ما با کودک بیشتر باشد او احساس حمایت و امنیت بیشتری خواهد داشت.
«جز راست نباید گفت، هرراست نشاید گفت.» از آن توصیههایی است که همیشه باید مدنظرمان باشد. طبیعی است که وقتی بچهها بیمار میشوند، نگران و مضطرب باشند و بخواهند درباره آنچه اتفاق افتادهاست، بیشتر بدانند. سکوت کردن، دروغ گفتن و پنهانکردن، مشکلات بیشتری را باخود بههمراه دارند، پس همیشه با بچهها صادق باشیم و تا حدی که فهم و درک آنها اجازه میدهد درباره آنچه اتفاق افتاده با آنها صحبت کنیم. این کار هم استرس آنها را کمتر و هم اعتمادشان را به ما بیشتر میکند.
گاهی برخی بیماریها روند طبیعی زندگی کودک و اطرافیانش را کامل تغییر میدهند. این تغییرات در محدوده ممنوعهها یا توصیههای پزشکی اشکالی ندارد، ولی باید حواسمان باشد که کمترین تغییر را در روند طبیعی کودک و خودمان ایجاد کند. هرقدر زمانبندی زندگی کودک طبیعیتر و مانند گذشته باشد، او اضطراب کمتری خواهد داشت و برگشتش به شرایط قبل راحتتر خواهد بود. این موضوع زندگی اطرافیان کودک مانند خواهر و برادرهایش را هم کمتر تحتتأثیر قرار میدهد و با تأکید بر موقتی بودن شرایط، آمادگی روحی کودک و اطرافیانش برای کنار آمدن با وضعیت موجود بیشتر خواهد شد.
بچهها شاید به روی خودشان نیاورند، ولی از اینکه بیماریشان ما را نگران و مضطرب کرده و به دردسر انداختهاست، احساس عذاب وجدان دارند و خودشان را مقصر میدانند. این حس زمانی که آنها با ندانمکاری یا شیطنت سبب بیماریشان شدهاند، بیشتر هم نمود پیدا میکند، مانند وقتی که باوجود تذکرهای زیاد ما، بدون پوشیدن لباس مناسب بیرون رفته و سرماخورده یا با بازی در جایی نامناسب، سبب شکستگی دست و پایشان شدهاند.
پس حواسمان باشد؛ دربرخورد با بچهها و آنچه اتفاق افتاده، چه واکنشی نشان میدهیم. بهتر است درباره اینکه این اتفاقها گاهی برای برخی بچهها میافتد یا خودمان هم مشابه این شرایط را در کودکی مان تجربه کردهایم با آنها صحبت کنیم و اجازه بدهیم آنها هم بدون دغدغه نگرانیهایشان را با ما درمیان بگذارند.
گاهی اطلاعاتی که بچهها درباره بیماریشان دارند، کمتر از خود ما نیست، پس همیشه با آنها صادق باشیم. نیازی نیست که همهچیز را درباره بیماریشان به آنها بگوییم. بهتر است با بروز هر نشانه یا محدودیتی درباره موضوع با آنها حرف بزنیم. امید دادن واهی کار اشتباهی است، ولی میتوانیم درباره تلاشهای زیادی که پزشکان برای درمان این بیماریها انجام میدهند و هرروز روشهای درمانی نوینی ایجاد میشود، با آنها حرف بزنیم. خیلی وقتها پزشک کودک راحتتر از خود ما میتواند این مسائل را توضیح دهد، بنابراین میتوانیم به برخی پرسشهای کودک مانند اینکه «من میمیرم؟» یا «من دیگر نمیتوانم راه بروم؟»، با کمک پزشک پاسخ بدهیم.
یکی از مسائلی که در برخورد با بیماری بچهها میتواند برایمان دردسرساز شود، رفتارهای متناقض اطرافیان با آنهاست. کسانی که رفتوآمد زیادی با ما دارند، مانند پدربزرگ و مادربزرگ یا عمه و خاله باید درجریان کامل بیماری کودک باشند و از نظر رفتاری هم با ما هماهنگ شوند تا کودک از این تناقضهای رفتاری نه آشفته شود و نه سوءاستفاده کند. بهتر است در یک جلسه خصوصی و به دور از بچهها بنشینیم و درباره این موضوع باآنها صحبت کنیم. گاهی لازم است در برخی جلسههایی که با پزشک یا روانشناس کودک داریم، این افراد هم حضور داشته باشند.
روشهایی که ما در برخورد با بیماری بچهها در پیش میگیرم، همیشه کامل و بینقص نیستند؛ بنابراین بهجای روشهای کامل باید بهدنبال روشهای خوب و درست باشیم. برای این منظور هم میتوانیم از تجربههای والدینی مانند خودمان کمک بگیریم یا با مطالعه کتابهای خوب دراین زمینه اطلاعاتمان را افزایش دهیم یا با یک مشاور و روانشناس مجرب در حوزه کودک در ارتباط دائمی باشیم. از آنجایی که شرایط ما و کودکمان متفاوت و منحصر به فرد است، یک روانشناس خوب، بیشتر و بهتر میتواند به ما کمک کند و به ما راهکارهای درست ارائه بدهد. معمولا در چنین شرایطی والدین بیشتر از کودکان نیاز به مشاوره و راهنمایی دارند.
قانون فصلالخطاب جامعه است. این موضوع در خانواده هم صادق است، یعنی وقتی بچهها در هرشرایطی پیرو قانونهای وضعشده باشند، تنشهای کمتری هم بینشان رخ میدهد. پس پیش از بروز هر شرایطی قانونهایی را اعمال کنیم تا تکلیف همه اعضای خانواده مشخص باشد، مانند اینکه وقتی کسی بیمار میشود باید دارو بخورد و پیش پزشک برود یا کسی که بیمار میشود باید درخانه بماند و حق ندارد به میهمانی برود. یادمان باشد؛ سن و میزان درک بچهها در پذیرش این قانونها نقش مهمی دارد و برای بچههای بزرگتر بیشتر جواب میدهد.
کمتوجهی به همسر یا دیگر بچهها در خانهای که کودک بیمار در آن وجود دارد، از آن آسیبهایی است که سبب میشود خیلیها درگیر آن شوند. گاهی این فداکاریهای تکبعدی خودمان را هم از پا درمیآورد. پس حواسمان باشد، بهجز کودک بیمار در خانه، افراد دیگری هم زندگی میکنند که به همان اندازه نیازمند توجه هستند.
بهترین حالت این است که همهباهم و هماهنگ با همدیگر از پس مشکل موجود برآییم. این تقسیم کار و حس مسئولیت در بین همه اعضای خانواده، افزونبر اینکه از ایجاد فشار برروی یکنفر جلوگیری میکند، از این حس که نادیده گرفتهشدهاند هم تاحد زیادی میکاهد. یادمان باشد؛ حتی اگر کودک بیمار محدودیتهایی دارد، تفریح و سرگرمی برای همه اعضای خانواده ضروری است.