هفتادسالگی دانشکده پزشکی مشهد بهانهای شد تا چند ساعتی میزبان پسر دکتر قوامنصیری باشیم تا از خاطرات پدرش برایمان بگوید. پسری که مانند پدر خدمات بسیاری برای مردم این شهر در حوزه پزشکی داشته است.
حمیده صفائی - تندیس ۱۲نفر از مشاهیر بزرگ پزشکی اهل مشهد و خطه خراسان با هدف نکوداشت خدماتشان در سال ۱۳۹۰ در محوطه بیمارستان امامرضا (ع) نصب شد. پروفسور بولوند، بنیانگذار نخستین جراحی نوین در مشهد، دکتر مستقیمی، پدر آناتومی ایران، دکتر شاهینفر، دکتر اعرابینژاد، دکتر اصفهانی، دکتر محلاتی، دکتر اسدی، دکتر سالاری، دکتر قوامنصیری و دکتر سامیراد از جمله مشاهیری هستند که تندیس آنها در این بوستان نصب شده است.
علاوهبر آن سردیس ۲خیر برتر و چهرههای نامدار شامل مرحوم قاسم توکلیزاده، بنیانگذار بخش پیوند کلیه و نفرولوژی بیمارستان امامرضا (ع)، و مهندس عدالتیان، بنیانگذار اورژانس عدالتیان در مشهد، نیز در این بوستان قرار داده شده است.
هفتادسالگی دانشکده پزشکی مشهد بهانهای شد تا چند ساعتی میزبان پسر دکتر قوامنصیری باشیم تا از خاطرات پدرش برایمان بگوید. پسری که مانند پدر خدمات بسیاری برای مردم این شهر در حوزه پزشکی داشته است.
۴ نسل قبل از پدرم طبابت میکردند
دکتر محمدرضا قوامنصیری از خاطرات پدرش اینچنین برایمان تعریف میکند: پدرم سه سال اولین رئیس دانشکده پزشکی مشهد بود. خانواده ما سه، چهارنسل قبل از پدرم طبابت میکردند.
جد پدریام سیدعبدا... معروف به قوامالطبا طبیب بود. برخی از بانوان خانواده هم به طب سنتی تسلط داشتند و کار طبابت انجام میدادند. مرحوم پدرم نوشتههای بسیاری از خودش برجا نگذاشته است تا بخواهم بیشتر دراینباره بگویم.
وی ادامه میدهد: پدرم دکتر علیرضا قوامنصیری متولد ۱۲۹۱ تربتحیدریه بود و دوران دبستانش را در این شهر گذراند، ولی دبیرستانش در مشهد بود. رشته پزشکی را در تهران خواند تا اینکه سال ۱۳۱۵ از دانشگاه تهران فارغالتحصیل شد.
آن زمان آشنایی پدرم با دکتر «حسین سامیراد» منجر به دوستی نزدیک آنها شد که این آشنایی برای برنامهریزیهای تأسیس دانشکده پزشکی مؤثر بود. سال ۱۳۱۹ پدرم بهعنوان رئیس اداره صحیه (اداره امور درمان کشور تا سال ۱۳۲۰ با اداره کل صحیه (بهداری) وابسته به وزارت کشور بود، سال ۱۳۲۰ به تصویب مجلس شورای ملی رسید و اداره کل بهداری به وزارت بهداری تبدیل شد.) شهرستان بیرجند خدمت میکرد. پدرم در همان سال با همکاری مرحوم دکتر سامیراد به فکر تأسیس دانشکده پزشکی افتاد.
مدرسه طب در مشهدمرحومان دکتر سامیراد، پدرم، دکتر اسدی، دکتر حسن شهیدی و علی، احمد و رضا سالاری و دکتر قریشی بزرگ، از بنیانگذاران هسته اصلی برنامهریزی برای تدریس دانشکده پزشکی در مشهد بودند. آنها در سالهای ۱۳۱۳ تا ۱۳۱۹ مدرسه طب را در دبیرستان فردوسی فعلی برپا کردند.
در نوبت روزانه این مدرسه دانشآموزان مانند دیگر دبیرستانها درس میخواندند و در نوبت شب این پزشکان با روابطی که داشتند توانستند مجوز تدریس دروس تئوری طب را بگیرند. این پزشکان بهصورت افتخاری تدریس میکردند. آنها میخواستند این کار شکل بگیرد. آن زمان برق نبود و استادان با هزینه خودشان از چراغهای گردسوز استفاده میکردند.
۲ کلاس با پیگیریهای پدرم و دکتر سامیراد با نام مدرسه طب و بعد با نام آموزشگاه بهداری کارش را ادامه داد. این تلاش آنها هسته اولیه دانشکده پزشکی مشهد را شکل داد.
وی با اشاره به علاقه پزشکان آن زمان به کارشان توضیح میدهد: بعد از چند سال دکتر حبیبی، استاد آسیبشناسی و معاون دانشکده پزشکی تهران، نامهای برای دکتر سامیراد فرستاد تا بیمارستان امامرضای (ع) فعلی با نام شفاخانه امامرضا (ع) باشد که ۱۰۰ تختخواب بیشتر نداشت. او مقداری پول هم برای مدرسان آموزشگاه مشهد فرستاد که سهم پدرم برای ۳ سال کار و تدریس ۳۳۰ تومان شد.
مرحوم دکتر سامیراد با همکاری پدرم از مدیران دانشگاه تهران درخواست میکنند آموزشگاه بهداری مشهد زیرنظر این دانشگاه قرار بگیرد تا از نظر امکانات علمی تهران، درجه دانشگاهی پیدا کنند. در سال ۱۳۲۴ آموزشگاه بهداری مشهد از سوی تهران به رسمیت شناخته شد و درجات دانشیاری بهوسیله پرفسور اوبرلین به استادان داده شد.
پرفسور اوبرلین جزو پزشکان سرشناس بود و با اختیارات کامل مشاور پزشکی برای شاه وقت بود. او میتوانست با بررسیهایی که انجام میدهد، دانشکده پزشکی و بیمارستان تأسیس کند.
۷۰ سال عمر دانشکده پزشکی مشهد
پسر دکتر قوامنصیری ادامه میدهد: پس از تلاشهای بسیار پدرم و دکتر سامیراد سرانجام موفق شدند نظر رؤسای تهران را جلب و اجازه تأسیس دانشکده پزشکی را دریافت کنند.
سال ۱۳۲۷ سهنفر از تهران میآمدند و بعد بازدید از دانشکده بهداری اعلام کردند مشهد میتواند دانشکده پزشکی داشته باشد و دانش آموختگان آموزشگاه بهداری پس از پایان تعهدشان با انجام یک امتحان، در صورت موفقیت میتوانند در کلاسهای سال چهارم دانشکده پزشکی مشهد یا تهران ادامه تحصیل دهند و پس از گذراندن ۲ یا ۳ سال گواهینامه پزشکی را دریافت کنند. سرانجام سال ۱۳۲۸ دانشکده پزشکی مشهد به همت آنها تأسیس شد.
آن زمان دکتر سامیراد ریاست بیمارستان شاهرضا را برعهده داشت و نمیتوانست همزمان ریاست دانشکده پزشکی مشهد را هم داشته باشد. درنهایت مرحوم پدرم اولین رئیس دانشکده پزشکی مشهد شد و ۳ سال در این مسئولیت خدمت کرد و پس از ۳ سال با موافقت تهران، دکتر سامیراد این سمت را پذیرفت.
پدر برای دوره تکمیلی آسیبشناسی به فرانسه رفت و بعد از آن دورههای متناوب ۲ ماهه و ۳ ماهه در فرانسه، آلمان و انگلستان را گذراند و بهعنوان اولین استاد آسیبشناسی با دانشکده آسیبشناسی مشهد همکاریاش را ادامه داد. پدر در این سفرها علاوهبر افزایش مطالب علمی، در نظر داشت تا ببیند چه خدمات بهتر و معتبرتری ارائه میدهند تا بتواند آن پیشرفت را به ایران بیاورد.
چرا آسیبشناسی؟
وقتی فهمیدیم دکتر قوامنصیری رشته آسیبشناسی را انتخاب کرده است، برایمان عجیب بود. آخر مگر میشود آن زمان مردم ما بهدنبال این نوع مشاغل باشند! وقتی از پسر دکتر این سؤال را پرسیدیم، توقفی کوتاه کرد و پاسخ داد: وقتی من تخصص رادیوتراپی را انتخاب کردم، پاسخ این سؤال را به پدرم دادم و گفتم بیشتر زمینههای علمی برایم مهم است و رشته سرطان در تمام رشتههای تخصصی نقش دارد.
من هم مانند پدرم دنبال درآمد مالی نبودم. ۶ سال توانستم در انگلستان اطلاعات خوبی کسب کنم و در حد امکان در خدمت دانشگاه علوم پزشکی مشهد و وزارت بهداشت و همه بیماران باشم. فکر میکنم پدرم هم به همین دلیل آسیبشناسی را انتخاب کرد.
ساخت بیمارستان قائم پنهان از استاندار وقت
وی ادامه میدهد: دکتر سامیراد تخصص اطفال از پاریس داشت. ایشان معتقد بود اگر بتوانیم برای تأسیس دانشکده پزشکی امکاناتی با نام دانشگاه برای مشهد بگیریم، گام بزرگی در این مسیر برداشتهایم. برای همین آن زمان از تولیت آستان قدس حدود ۲۰۰ هکتار از اراضی ملکآباد را برای تأسیس دانشگاهی در آینده مشهد گرفت. با کمبود تخت در بیمارستان امامرضا (ع)، پدرم به این فکر افتاد بیمارستان دیگری در مشهد داشته باشیم.
زمین فعلی بیمارستان قائم را درنظر گرفتند و بهدنبال ساخت آن رفتند، اما استاندار وقت با ساخت آن بیمارستان بهشدت مخالفت کرد. مرحوم پدرم بهعنوان رئیس دانشکده پزشکی با تمام ارتباطاتی که داشت، حریف استاندار وقت نشد و نمیتوانست آن را بسازد. برای همین منتظر موقعیت مناسبی بود تا بتواند نقشهاش را عملی کند. استاندار سفر اضطراری خارج از کشور برایش پیش آمد. در نبود او پدر هم ساخت بیمارستان را شروع کرد.
بدون آنکه مخالفان متوجه شوند، با کمک آقایان جعفریان و کشفکی بعد از گودبرداری، پیریزی کردند و با کمک خواهرش توانست تا مرحله آهنکشی پیش برود. وقتی استاندار از سفر آمد، خیلی ناراحت شد و دستور تخریب آن را داد. با وجود این، چون به مرحله آهن رسیده بود، نتوانست و مرحله اول بیمارستان قائم ساخته شد و این بیمارستان از افرادی که بدون چشمداشتی کارها را انجام میدادند، به یادگار ماند.
به دانشجویانش بیشتر رسیدگی میکرد
دکتر قوامنصیری از همان ابتدا که به این حوزه وارد شد، تمام وقتش را برای دانشجویان و بیمارانش میگذاشت تا جایی که شاید بتوان گفت دانشجویان، استاد را بیشتر از فرزندانش میدیدند. پسرش از حضور علمی پدر اینچنین برایمان تعریف میکند: دکتر بیشتر وقتش را برای دانشگاه علومپزشکی مشهد، فعالیتهای علمی و دانشجویان و بیمارانش میگذاشت. خیلی به دانشجویانش علاقه داشت و به آنها کمک میکرد و یاری میرساند. اگر متوجه میشد دانشجویی مشکل دارد، تا مشکلاتش را رفع نمیکرد دست از کار نمیکشید.
بسیاری از دانشجویان مشکلات مالی و درسیشان را با کمک پدر رفع میکردند. در کنگرههایی که در مراکز استانهای مختلف شرکت میکردم، افرادی میآمدند و به پدرم اظهار ارادت میکردند و میگفتند در دوران دانشجوییشان پدر مشکل آنها را رفع کرده است. آنجا بود که متوجه کارهای پدر شدم. او چند دوره رئیس نظامپزشکی مشهد و از وضعیت زندگی پزشکان آگاه بود، برای همین تلاش داشت به آنها کمک کند.
در نتیجه این کارهایش زمانی از حق خانواده را میگرفت. مرحوم مادرم درباره مسائل تربیتی ما در دبستان و دبیرستان عهدهدار کارها بود. حتی در دوران بازنشستگی، طبابت برخی از بیماران درمانگاههایی که از او تقاضا میشد را رایگان انجام میداد. از نگاه پدرم این کارها زکات بدن بود. وی در ۲۰ خرداد ۱۳۷۸ بر اثر حمله قلبی فوت کرد.
طبابت کاسبی نبود
دکتر قوامنصیری با اشاره به تفاوت بسیار در طبابت آن روزها با امروز یادآور میشود: طبابت در قدیم و آن وقتها متفاوت با امروز بود. آن زمان طبابت اصلا کاسبی نبود و طبیب وظیفه داشت بیمار را معاینه کند. چه داشته باشد و چه نداشته باشد، به بیمار کمک میکرد تا بتواند داروهایش را بخرد، اما این روزها از برخی پزشکان حرفهایی میشنویم که از شنیدنش خجل میشویم. متأسفانه طبیب واقعی کم شده است و نمیدانم چطور قسمنامه بقراط را میخوانند و عمل نمیکنند.
اما بخوانید از پسر
دکتر محمدرضا قوامنصیری که با او همکلام شده بودیم، خودش هم رزومهای پربار داشت که مصداقی از کارهای پدرش است. او ۳۰ سال مدیریت و ریاست بیمارستان امید را برعهده داشت، بخش رادیوتراپی را همراه با دکتر صالحی برپا کرد و ریاست بخش را برعهده داشت. مدیرگروه رادیوتراپی و آنکولوژی دانشکده علومپزشکی مشهد بود، مرکز تحقیقات سرطان دانشگاه علومپزشکی مشهد را با همکاری دکتر افشار دایر کرد. البته وقتی گروه رادیوتراپی و آنکولوژی را تشکیل دادند و دستیارانشان عضو هیئتعلمی شدند و از توانمندی آنها مطمئن بودند، کار را به آنها سپردند.
دکتر محمدرضا قوامنصیری متولد ۱۳۲۴ در مشهد است. او تحصیلات ابتداییاش را در دبستان فرهنگ گذرانده است. سیکل اولش را در دبیرستان دانش بزرگنیا در خیابان فردوسی سابق و ۳ سال آخر را در دبیرستان فردوسی گذرانده است. سال ۱۳۴۲ وارد دانشکده پزشکی مشهد شد و سال ۱۳۴۹ فارغالتحصیل شد و بعد از خدمت سربازی در سال ۱۳۵۱ برای گرفتن تخصص عازم انگلیس شد. او تحصیلاتش را در «رویال مارزدن» بیمارستان و پژوهشگاهی وابسته به کالج سلطنتی لندن گذراند.
بیمارستان و پژوهشگاه «مارزدن» مرکزی پیشرو در سرطانشناسی است. وی خردادماه سال ۱۳۵۶ به ایران برگشت و با ارزشیابی وزارت علوم بهعنوان رادیوتراپیست و آنکولوژیست مدرکش تأیید شد، اما با توجه به اینکه گروه رادیوتراپی و آنکولوژی در مشهد نبود، در گروه رادیولوژی مشغول به کار شد. پس از شکلگیری گروه رادیوتراپی و آنکولوژی از رادیولوژی جدا شد و تا پایان سال ۱۳۸۹ بهعنوان عضو هیئتعلمی تماموقت جغرافیایی فعالیت میکرد.
کودکی آقای دکتر
چهره دکتر محمدرضا قوامنصیری خیلی جدی است و در نگاه اول برقراری ارتباط دوستانه برایت سخت به نظر میرسد، اما پس از احوالپرسی تازه متوجه مهربانی و خوشصحبتی استاد میشوید. وی برخلاف این قیافه آرام و صبورش از شیطنتهای دوران کودکیاش برایمان تعریف میکند و میگوید: کودکی که شیطنت نکند، در بزرگسالی خلاق و توانمند نخواهد شد. در دوران کودکی بازیگوش بودم و زندگی شلوغی داشتم. به طور مثال تیم گلکوچیک کوچه را درست کرده بودم و با هممحلهایهایمان فوتبال بازی میکردیم.
هم درس میخواندم و هم بازی میکردم. یادم هست چهارشنبهسوری که میشد، ملحفهها را روی سرم میانداختم و بیرون میرفتم، پس از برگزاری مراسم با همانها از روی آتش میپریدم و ناخواسته آنها را آتش میزدم.
اولین مرکز درمانی بیماران سرطانی در مشهد
دکتر قوام نصیری که ریاست بیمارستان امید را سالها برعهده داشته است، از گذشته این بیمارستان اینچنین برایمان تعریف میکند: هنگامی که مادر احمد خیامی بر اثر سرطان معده فوت کرد، پسرش تصمیم گرفت به یاد مادرش درمانگاه سرپایی برای بیماران سرطانی بهعنوان خیریه احداث کند و بنای اولیه بیمارستان امید فعلی برپا شد.
یک دستگاه کبالت که جزو دستگاههای رادیوتراپی خوب در آن زمان بود، به ایران آورده بود که بیماران رایگان درمان شوند. البته آن زمان پزشک متخصص نبود، دکتر فریدون شاملو از دوستان آقای خیامی به لندن آمد و پس از گفتگو با یکدیگر یکی از پزشکان زبده در این کار را به او معرفی کردم و او با تیم درمانیاش به مشهد آمد.
یک تیم کامل آمدند و برنامه درمان سرطان در زمینه رادیوتراپی و استفاده از داروهای شیمیدرمانی را آغاز کردند. در درمانگاه سرپایی، طبقه همکف ویژه درمان بیماران بود و طبقه بالای آن محل استراحت پزشکان و همراهان بیماران بود که بیشتر از چند تخت نمیشد. همچنین طبقه منفییک دستگاه کبالت با امکانات رادیوتراپی بود.
درمانگاهی که بیمارستان شددکتر قوامنصیری از ابتدای تغییر درمانگاه امامرضا (ع) به بیمارستان امید اینچنین میگوید: آقای خیامی کنار این درمانگاه بیمارستانی ۸ طبقه هم برای بیماران قلبی و کلیوی درنظر گرفته بود که نقشهاش را فرانسویها کشیده بودند. دلیلش هم این بود که آقای دکتر شاملو، رئیس بیمارستان درمانی، رضا جراح، اورولوژی، و مرحوم دکتر خدیوی، متخصص قلب، هم با خیامیها ارتباط داشتند.
به این دلیل نصف بیمارستان برای قلب درنظر گرفته شد و نصف دیگر آن برای بیماران کلیوی. در سالهای ۵۸ یا ۵۹ شورای انقلاب این درمانگاه را مصادره کرد و یکسال بعد این درمانگاه را به دانشگاه دادند و زیرمجموعه دانشگاه علومپزشکی مشهد شد. یک بخش از این درمانگاه را انجمن حمایت از بیماران سرطانی اداره میکرد و بخشی از آن را آقای خیامی که در آمریکا بود. شروع ساخت این ساختمان ۸ طبقه که در مرحله اسکلتسازی رها شده بود، همزمان بود با دوران جنگ تحمیلی. به لطف خدا توانستیم آن ۸ طبقه را به درمانگاه فعلی متصل کنیم، به این دلیل اسم بیمارستان را امید گذاشتیم.
سازمان ملی مبارزه با سرطان
وی ادامه میدهد: حدود سال ۶۰ تشکیلات خیریه نصفهنیمهای در مشهد درباره درمان بیماران سرطانی فعالیت داشت که ایرادهای زیادی در آن مشاهده میکردیم و با توجه به نظرهایی که به دکتر کرملو، رئیس سازمان ملی مبارزه با سرطان، ارائه میدادم، خواستند تا خودم مسئولیت ساماندهی وضعیت تجهیزات تشخیصی و درمانی سرطان در استان خراسان را بهعهده بگیرم و برای کمک به این بیماران خدماتی انجام دهم.
در خردادماه سال ۶۰ حکم من را آماده و به مشهد ارسال کردند و از من خواستند هرچه سریعتر کار را شروع کنم. به همین دلیل جمعیت حمایت از سرطان را تأسیس کردیم که اولین انجمن خیریه در کشور بود.
با توجه به وضعیت اقتصادی آن دوره برای برپایی انجمن از معتمدان و بزرگان بازار و بازاریهای مشهدی از جمله حاج رضا خیامی، حاجآقا صاحبکار، از معتمدان مشهد که تجربه ساخت بیمارستان موسیابنجعفر (ع) را داشت، حاجآقا رضایی، حاجآقا جعفرزاده، از معتمدان بنام فرشفروشان مشهد، حاجآقا عقیق، رئیس صنف لوازم بهداشتی و لوله، و چند نفر دیگر که مشکلات مالی و مسائل ارتباطی را بتوانند حل کنند، کمک گرفتم.
با کمک خیران انجمن حمایت از بیماران سرطانی اساسنامه قابلی نوشتیم که اگر تأیید شد بیماری در اروپا درمان شود، انجمن اجازه دارد مخارجش را پرداخت کند.
بیمارانی که فوت میکنند
پزشکان متخصص در زمینه سرطان فضایی متفاوت با دیگر پزشکان را تجربه میکنند. امروز مرگومیر این بیماران به ۵۰ درصد رسیده است، اما در گذشته بیشتر آنها فوت میکردند و پزشک با علم به اینکه بیمارش چه روندی را در پیش دارد، بدون لحظهای تردید به کارش ادامه میداد.
دکتر قوامنصیری درباره خاطراتش از درمان بیماران سرطانی میگوید: همه بیمارانم شبیه هم بودند. ما روند درمان را میدانستیم و آنقدر دیده بودیم که گاهی میتوانستیم تجسم کنیم این بیمار به چه مرحلهای خواهد رسید. در میان بیماران سختتر از همه نگرانی و تشویش مادران بود که گریه زاری میکردند. همیشه ما هم پابهپای مادران زجر میکشیدیم و غصه میخوردیم، چون میدانستیم سرانجام آن بیمار چیست. خیلیها فکر میکنند پزشک به این وضعیت عادت میکند، اما اینطور نیست.