صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

چرایی کمک به مقاومت «۴»

  • کد خبر: ۱۹۵۹۹۸
  • ۰۱ آذر ۱۴۰۲ - ۱۵:۳۷
در نوشتار قبلی از مجموعه یادداشت‌های «چرایی کمک به مقاومت»، گفته شد که با حمله به عراق و بعد از یک دهه جنگ و تجاوز آمریکا، نفت عراق تحت تسلط شرکت‌های خارجی قرار گرفت.

در نوشتار قبلی از مجموعه یادداشت‌های «چرایی کمک به مقاومت»، گفته شد که با حمله به عراق و بعد از یک دهه جنگ و تجاوز آمریکا، نفت عراق تحت تسلط شرکت‌های خارجی قرار گرفت. می‌توان گفت سیاست‌های حاکم بر عراق و ایران در حوزه نفت و انرژی، عامل مزاحمی برای منافع آمریکا بود؛ البته به اذعان و اعتراف شخصیت‌های ارشد نظامی و سیاسی ایالات متحده در سال‌های پس از تهاجم به عراق، «نفت» تنها هدف جنگ عراق نبود؛ اما یقینا اصلی‌ترین هدف بود و مسئولان آمریکایی، خود به این موضوع اذعان کرده اند. در سال‌های پایانی دهه ۱۹۴۰ میلادی و در بحبوحه جنگ سرد، خطر کنترل عرضه نفت خاورمیانه توسط اتحاد جماهیر شوروی به نگرانی جدید کاخ سفید تبدیل شده بود؛ بنابراین دولت آمریکا به سرعت طرح مفصلی را تدوین کرد.

این طرح که با هماهنگی دولت بریتانیا و شرکت‌های نفتی آمریکایی و انگلیسی بدون اطلاع دولت‌های منطقه تدوین شده بود، خواستار انتقال مواد منفجره به خاورمیانه و ذخیره سازی آن‌ها در این منطقه بود. براساس این طرح، قرار بود در صورت تهاجم شوروی و به عنوان آخرین راه چاره، تأسیسات نفتی و پالایشگاه‌های مهم منطقه منفجر و میادین نفتی مسدود شوند تا اتحاد جماهیر شوروی نتواند از این منابع نفتی استفاده کند.

دولت آمریکا با ترس از اینکه شوروی ممکن است از نفت منطقه بهره برداری کند، به فکر استقرار سلاح‌های «رادیولوژیک» در تمام چاه‌های نفت خاورمیانه افتاد؛ اما آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا به جهت حفظ منابع برای استفاده آمریکا و انگلیس پس از خروج شوروی با آن مخالفت کرد. اگر به اعداد و ارقام هزینه‌های جنگ‌های دهه‌های اخیر توجه کنیم، بُعد جدیدی از حضور نظامی آمریکا و غرب در منطقه خاورمیانه روشن می‌شود. در جنگ افغانستان، دولت آمریکا ۲.۳۱ تریلیون دلار هزینه کرده که در واقع مالیات دریافتی از مردم ایالات متحده است. از این مقدار ۲.۰۲ تریلیون دلار از محل قرارداد‌هایی بوده که با پنج شرکت بزرگ تسلیحاتی بسته شده است. در واقع این کمپانی‌های تسلیحاتی آمریکایی، حدود ۸۷درصد از هزینه‌های جنگ افغانستان را به جیب زده اند.

در نگاه کلی نیز حدود ۶۰ درصد از کل فروش تسلیحات در جهان که توسط صد شرکت برتر بین المللی انجام می‌شود، به شرکت‌های آمریکایی اختصاص دارد. در واقع دولت آمریکا چنین هزینه سنگینی را که از جیب مالیات دهندگان آمریکایی و با عناوینی همچون کمک به بازسازی منطقه برمی دارد، به جیب شرکت‌های تسلیحاتی ریخته است. این داستان زمانی جذاب‌تر می‌شود که با نسبت این شرکت‌های تسلیحاتی با هیئت حاکمه آمریکا آشنا شویم.

در بررسی فهرست سهام داران این شرکت‌ها می‌بینیم که هم تعداد درخورتوجهی از شخصیت‌های سیاسی حاکم در آمریکا سهام دار این شرکت‌ها هستند و هم اینکه این شرکت‌ها افراد مهمی به ساختار سیاسی آمریکا وارد کرده اند که توان تصمیم سازی دارند. ازآنجا که زیست و بقای این شرکت‌های اسلحه سازی در جنگ افروزی است، آمریکایی‌ها با جنگ افروزی به صورت مستقیم یا به شیوه نیابتی یا با ایجاد اختلاف‌ها و درگیری‌های مسلحانه قومی، به ویژه در کشور‌های خاورمیانه، بازار فروش سلاح خود را پررونق نگه می‌دارند.

لازم به ذکر است که همه این اقدامات و تحرکات در خاورمیانه به دلیل اهمیت استراتژیک این منطقه بوده و باعث شده است منطقه غرب آسیا در طول دهه‌ها و سده‌های گذشته میدان رقابت قدرت‌های سلطه گر برای غارت منابع و ثروت‌های آن باشد.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.