صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

روایتی از درایت استاد محمدتقی شریعتی

  • کد خبر: ۲۴۳۵۱
  • ۳۱ فروردين ۱۳۹۹ - ۱۲:۴۹
محمدهادی ‌هادی‌زاده‌یزدی

اوایل دهه ۱۳۶۰ و در بحبوحه جنگ خانمان‌سوز ایران و عراق بود. در تعطیلات تابستان، زنده‌یاد مهندس مهدی بازرگان همراه با چند تن از دوستان و خانواده‌هایشان برای زیارت دوستان مشهدی به مشهد آمده بودند. در آن روزها آقای حاج‌شیخ علی‌آقا تهرانی هنوز به عراق نرفته بود و روابطش با مرحوم استاد شریعتی نیز تاحدی بر اثر تندروی‌ها و مخالفت‌های نامتعارف آقای تهرانی علیه نظام و تاحدی هم بر اثر سعایت‌ها و دسیسه‌های گروهی «انقلابی» در مشهد، شکرآب شده بود و استاد تمایل زیادی به حشرونشر با شیخ‌علی‌آقا نداشت. یک روز عصر، با قرار قبلی، در معیت مرحوم بازرگان و تعدادی از هم‌سفران ایشان رفتیم به دیدن مرحوم شریعتی. پس از مدتی گپ‌وگفت، مرحوم بازرگان از استاد پرسید: «حاج‌علی‌آقا چطور است؟».

ایشان با کمی طمانینه پاسخ داد: «بد نیستند.».

باز مرحوم مهندس پرسید: «می‌بینید ایشان را؟»

استاد پاسخ داد: «نه زیاد».

مهندس پرسید: «تلفن ایشان را دارید؟».

استاد گفت: «فکر کنم»؛ و بعد دفترچه‌ای را که بر روی میز کوچک کنار دستش بود، برداشت و پس از لحظاتی شماره ایشان را پیدا کرد.

مهندس از من خواست که با اجازه استاد و با استفاده از تلفن روی میز، شماره منزل شیخ‌علی‌آقا را بگیرم.

دختر خردسالی که ظاهرا فرزند آقای تهرانی بود، گوشی را برداشت.

پس از سلام، سوال کردم: «حاج‌آقای تهرانی تشریف دارند؟».

پاسخ داد: «هستند، اما با کسی صحبت نمی‌کنند.»

پرسیدم: «مامان، چطور؟»

گفت: «گوشی.»

پس از لحظاتی، همسر حاج‌آقا (همشیره رئیس‌جمهور وقت) گوشی را گرفت. پس از ادای احترام، خودم را معرفی کردم و گفتم که «جناب مهندس بازرگان قصد صحبت با آقای تهرانی را دارند.»

چون خانم آقای تهرانی با من آشنایی نداشت، با ظرافت و ادب کامل گفت: «گوشی را بدهید به آقای مهندس، من اول عرض سلامی بکنم، بعد گوشی را می‌دهم به حاج‌آقا».

اطاعت کردم و گوشی را دادم به مهندس. پس از اندکی صحبت و خوش‌وبش با شیخ‌علی‌آقا، مرحوم مهندس با دستش جلوی گوشی را گرفت و به‌آهستگی و با ایما و اشاره از مرحوم شریعتی پرسید: «بیایند اینجا دیدن ما و شما؟»

مرحوم شریعتی با اندکی تامل گفت: «نیایند، بهتر است.»

خلاصه قرار شد با مرحوم بازرگان و همراهان برویم منزل شیخ‌علی‌آقا.

تا رسیدیم منزل آقای تهرانی، تقریبا غروب آفتاب بود. پس از احوال‌پرسی، شیخ‌علی‌آقا شروع کرد به انتقادهای شدید از وضع موجود و استفاده از ادبیاتی که موردپسند مهندس و همراهان هم نبود. تصمیم گرفتیم نماز را به آقای تهرانی اقتدا و رفع زحمت کنیم.

مهندس اشاره کرد که آقا بفرمایید جلو.

آقای تهرانی گفت: هرگز! تا شما هستید، من بشوم پیش‌نماز؟

نشان به این نشان که همه به‌همراه شیخ‌علی‌آقا تهرانی نماز را، به‌جماعت، پشت‌سر بازرگان خواندیم و خداحافظی کردیم.

تازه فهمیدیم چرا استاد زیاد نمی‌خواست با تهرانی حشرونشر کند.

 

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.