«خط مقاومت» به آنتن شبکه سه بازگشت + زمان پخش بازیگران «جزر و مد» خواستار پاسخ‌گویی پلتفرم استارنت شدند اولین همکاری رضا عطاران و نوید محمدزاده در اثری جدی هزینه تولید فصل اول «جوکر» فاش شد! منیر قیدی، کارگردان سینما: نگاه انسانی به سینما داشته باشیم «در آغوش ایران» فرصتی برای اکران تولیدات سینمایی | نشست صمیمانه فیلم‌سازان جوان مشهدی با منیر قیدی، کارگردان سینما + فیلم بهرام افشاری با نقشی متفاوت به جشنواره فجر می‌رود آمریکا ویزای برنده نوبل ادبیات را لغو کرد کارگردان «الگوریتم»: هدفمان ساخت قصه‌ای صادقانه بود بازگشت قدرتمندانه داستان اسباب‌بازی‌ها | پیکسار هنوز استاد احساس است توقف اجرای نمایش‌های کمدی و غیرکمدی در سالروز شهادت حضرت زهرا (س) (۱۲ و ۱۳ آبان ۱۴۰۴) پرستاره‌ترین فیلم کمدی سینما اکران شد | نگاهی به فیلم «آقای زالو» با بازی مهران مدیری انتشار کتاب «من خبرنگارم» به قلم ارسلان رسولی مناسبت‌ها و تقویم فرهنگی‌هنری امروز (پنجشنبه، ۸ آبان ۱۴۰۴) مجریانی که بازیگر شدند بحران نبود استقلال | نگاهی به سریال «محکوم»، ساخته سیامک مردانه تولید اثر؛ از دردسر‌های اداری تا هزینه‌های سرسام‌آور | نگاهی به مشکلات تولید و اجرای تئاتر در مشهد جان ویلیامز موسیقی فیلم جدید استیون اسپیلبرگ را می‌سازد بازگشت «محمدرضا گلزار» به شبکه نمایش خانگی بلیت ۲ میلیون تومانی برای نمایش بهنوش طباطبایی و هوتن شکیبا!
سرخط خبرها

گوش شنیدن و جان نوشیدن

  • کد خبر: ۲۴۳۳۹
  • ۳۱ فروردين ۱۳۹۹ - ۱۲:۲۶
گوش شنیدن و جان نوشیدن
پرویز خرسند

در سال‌های پایانی دهه ۳۰ من در دبیرستان نصرت‌الملک ملکی درس می‌خواندم. معلم انشای ما فخرالدین حجازی بود. آن زمان هم‌کلاسی‌هایم این تصور را از حجازی داشتند که اکنون یک کمدین به کلاس می‌آید اما زمانی که او به کلاس آمد، همه ساکت بودند و برای من جای تعجب بود که چگونه همه از حضورش وحشت کرده‌اند. او پس از ورود به کلاس از بچه‌ها خواست تا انشا بخوانند. از هرکه می‌پرسید، چیزی ننوشته بود. به همه صفر می‌داد. من که از دیدن این صحنه وحشت کرده بودم، پیش از آنکه به‌سراغم بیاید، برای نخستین‌بار در زندگی‌ام شروع به نوشتن کردم. نوبت به من که رسید، به دفترم نگاهی کرد. تنها کسی بودم که چیزی نوشته بودم. گفت: بخوان! با ترس و وحشت، نوشته‌ا‌م را خواندم و انتظار داشتم بدوبیراهی بشنوم اما برخلاف آن از من تمجید و برخلاف دیگران برای نخستین‌بار مرا با احترام «آقای خرسند» خطاب کرد. پس از آن برای جلسه بعد، موضوع دیگری به ما داد: «کدام راه...؟». همه از این موضوع تعجب کردند. موضوعاتی چون «چگونه تابستان خود را گذراندید» و مشابه آن، برایمان آشنا بود اما این موضوع غریبی بود. تشویق‌های حجازی در جلسه قبل، شوق نوشتن را در من بیدار کرده بود، پس مطلب مفصلی نوشتم. جلسه بعد مستقیم به‌سراغ من آمد و خواست تا انشایم را بخوانم. شروع کردم. ساعت کلاس به پایان رسید اما همه نشسته بودند و سراپا گوش بودند. دوباره تشویق شدم. همچنین ترغیب شدم که نوشته‌ام را پاک‌نویس کنم تا در روزنامه خراسان -که سردبیر آن خودش بود- چاپ کند. ارتباط من با حجازی بیشتر شد. مرا به خانه‌اش دعوت کرد تا در جلسات ادبی عصر جمعه شرکت کنم: «میدان چرخ، کوچه کسرایی، بن‌بست اول است اگر آیی». جلساتی موسوم به «انجمن ادبی امید». آقای شفیعی‌کدکنی، آقای صنعوی، آقای نعمت میرزازاده و دیگران در این جلسات حضور می‌یافتند. در این جلسات من برای نخستین‌بار نام استاد محمدتقی شریعتی را از زبان برادران بازرگان شنیدم. در همین جلسات با دو برادر به نام‌های ناصر و منصور بازرگان، جوانانی مذهبی و انقلابی، آشنا شدم که در کانون نشر حقایق اسلامی‌ عضویت داشتند. آن‌ها به‌نوعی برای ارشاد من که آن زمان توجه ویژه‌ای به حجازی داشتم، خواستند در جلسات کانون و سخنرانی فرد مهمی‌ که همان استاد شریعتی بود، شرکت کنم. در نخستین جلسه، اندکی به سخنرانی استاد گوش دادم و از شما چه پنهان خوابم برد. با خودم فکر می‌کردم که چرا با حجازی که زیبا سخن می‌گوید، مشکل دارند و پای سخنرانی این پیرمرد می‌نشینند؟ در جلسات بعدی سخنرانی و تفسیر قرآن استاد شریعتی شرکت کردم اما آن‌طور که باید، این جلسات به من نمی‌چسبید. این وضعیت سبب شده بود تا من درباره خودم حس بدی پیدا کنم؛ اینکه چرا نمی‌توانم از سخنان استاد شریعتی که زبانزد همه است، لذت ببرم. بعدها در اولین مراسمی‌ که برای بزرگداشت مرحوم اخوان‌ثالث در توس برگزار شده بود، با مرحوم طاهر احمدزاده به مشهد بازمی‌گشتیم که در مسیر بازگشت، حرف از استاد شریعتی به میان آمد. من با خجالت و شرمساری و مقدمات بسیاری که چیدم، این موضوع را با وی درمیان گذاشتم. گفتم: من هرچه دارم، از استاد دارم. اگر اسلامم عمقی پیدا کرده است، اگر با ادبیات و قرآن خوگرفته‌ام، همه از استاد است اما واقعیت آن است که من آن‌طور که عاشق استاد بودم، از درس و بحث ایشان نمی‌توانستم استفاده کنم و این مایه شرم‌ساری من است. به ایشان گفتم: من به استاد شریعتی عشق می‌ورزم اما اگر از من بپرسید از او چه یاد گرفتی، نمی‌توانم چیزی بگویم. از خودِ استاد همه‌چیز می‌توانم بگویم اما از سخنان او نمی‌توانم بگویم اما برای من جالب بود که به من گفت من دربه‌در دنبال کسی بودم که درد من را بفهمد و حسی مشابه داشته باشد. ایشان  گفت: برای من هم مثل تو، استاد منبع انرژی و حرکت، دانش و آگاهی بود اما نمی‌توانم بگویم کدام نظر استاد سبب چنین حسی در من شده است. شاید اکنون که تفسیر نوین را دراختیار دارم، بتوانم بگویم این بخش یا نظریه برایم جذاب و آگاهی‌بخش و راهگشاست؛ چون اکنون نظراتشان تدوین شده است. در تمام آن سال‌ها اشک استاد شریعتی، تمام اشک‌های پنهان و آشکار ما را در جلسات بیرون می‌ریخت. وقتی استادمان گریه می‌کرد، ما نمی‌توانستیم گریه نکنیم اما همیشه این حسرت را داشته‌ام که چرا نتوانستم آن‌گونه که عاشق اویم، از او بیاموزم. این شاید بدان معنا باشد که به اندازه عشقی که به او داشتیم، نتوانستیم بیاموزیم. ما عاشق‌تر از آن بودیم که آن مقدار برایمان، کافی باشد اما استاد شریعتی همیشه چیزی برای بخشیدن داشت، فقط باید گوش شنیدن و جان نوشیدن می‌یافتی تا بفهمی‌ و او را درک کنی.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->