پویایی هنر، امری چنان آشکار است که پرداختن به آن گزاف و بیهوده خواهد بود. عمر دراز هنر که هم پای نوع انسان است، نشان دهنده انعطاف و زایایی پیوسته و همیشگی آن است. هنر در مدار ویژگیهای ذاتی اش همواره در تعامل با دگرگونیهای گوناگون جوامع انسانی بوده است. جوامع با تحولاتی در عرصههای مختلف مثل اقتصاد، سیاست، ایدئولوژی، فناوری و... روبه رو بوده و دگرگون شده اند. در چنین وضعی، هنر، هوشمندانه و با برخورداری از ظرفیتهای بنیادینش، انعطاف یافته و به بروز و ظهور امر اجتماعی کمک کرده است.
در میان همه تغییرات در جامعه انسانی، شاید بتوان گردش فناوری و رشد و توسعه روزافزون آن را از مشهودترین و مؤثرین عوامل بر دگردیسی جامعهها در نظر گرفت. نسبت میان هنر و فناوری از دو منظر بسیار مهم است. یک منظر آن است که بدان اشاره شد و مربوط به نقش تغییرات فناورانه بر دگرگونی جامعه انسانی است و خواه ناخواه بر هنر و عملکرد آن اثر میگذارد.
حوزه دوم این ارتباط بر این اصل استوار است که خود هنر همواره از ابزار برای بروز و ظهور خویش بهره میبرد. ازاین رو، تغییر در ابزار و فناوری الزاما بر دگرگونی هنر مؤثر واقع خواهد شد. این تأثیرات، گاه ممکن است آن چنان قدرتمند باشد که حتی به شکل گیری هنرهایی جدید منجر شود، مانند آنچه درباره پیدایش سینما با آن روبه رو بودیم.
امروز که رشد فناوری، شتابی باورنکردنی و لحظه به لحظه به خود گرفته است، چالش نسبت میان هنر و فناوری جدیتر و البته پیچیدهتر شده است. هنر، خود از فلسفه برخوردار است؛ فلسفهای که جهت و چرایی و چگونگی حرکت آن را مشخص میسازد. اما فناوری نیز فلسفه دارد و فناوریهای نوین نیز فلسفه و حکمتی دارند که نبود درک و دریافت درست از آن به کژتابی و آسیب منجر خواهد شد.
در واقع نسبت میان فلسفه هنر و فلسفه فناوری، امروز بیش از هر زمان دیگری نیازمند مطالعه و بازخوانی است. این نیاز و چالش در کشور ما بسیار جدیتر خواهد بود. هنر و فناوری هر دو در سرزمین ما مشابه کشورهای دیگر حضور دارند؛ اما بعد سوم مهم دیگری که ما را از دیگران متفاوت میسازد، مسئله مهم بنیادهای معرفتی و دینی است. اساس کنشهای جامعه اسلامی بر مدار معارف دینی است؛ در چنین وضعی برخلاف جوامع مادی انگار، ما نیازمند بازخوانی فلسفه هنر و فلسفه فناوری در تطبیق با معارف دینی هستیم.
یکی از بزرگترین چالشهای فناورانه پیش روی انسان معاصر مسئله هوش مصنوعی است. هوش مصنوعی افق و جهانی جدید را پیش روی انسان قرار داده که بسیاری از پندارهای او را دگرگون ساخته است و از دیگر سو، میدانی وسیع برای توسعه خطرناک و بی برنامه امیال او را زمینه سازی میکند. البته این به معنای تأیید تاختن و طرد هوش مصنوعی نیست، بلکه اشارهای به قدرت این ظرفیت است. هوش مصنوعی با برداشتن بسیاری از موانع، زمینه را برای بروز یکی از مهمترین بنیادهای هنر یعنی تخیل میگشاید.
هوش مصنوعی هیچ گاه جایگزین تخیل نخواهد شد، اما به عنوان تسریع کنندهای بی مانند برای ظهور و بروز تخیل عمل خواهد کرد. قوه خیال مانند همیشه در نهاد هنرمند عمل میکند، اما هنرمند معاصر مجهز به هوش مصنوعی امکان بروز خلاقیت خویش را به کمک هوش مصنوعی در ترازی که پیش از آن هرگز امکان نداشته است، خواهد یافت.
تصور کنید در فرایند هنری مانند هنر گرافیک، یک گرافیست که همچنان بر بنیاد خلاقیت دست به آفرینش میزند، بتواند با کمک هوش مصنوعی فرایند طراحی خویش را متنوع، سریع و جهان شمولتر کند. آشکار است که خروجی این هنرمند متفاوت از دیگران خواهد بود و این یعنی هوش مصنوعی نیز ابزاری است که چنانچه به درستی در جای خویش قرار گیرد و در اختیار هنرمند باشد و نه آنکه بر روح و جان هنرمند حاکم شود، تحولی در آفرینش هنری صورت خواهد داد.
البته چنانچه اشاره شد، بازخوانی ارتباط هنر، فناوری و معرفت و حکمت اسلامی زمینه و مقدمه اصلی بهره بردن از هوش مصنوعی خواهد بود. این به جز در سایه امر مهم سیاست گذاری هنری رخ نخواهد داد. پرسش بنیادین امروز این است که سیاست گذاران هنری امروز کشور ما در کدام گام قرار دارند؟