زیست انسان معاصر چنانچه بی بهره از معنا باشد، موجب بی بنیاد شدن کنشهای اجتماعی، حرکت به سوی تباهی و رواج پوچ گرایی در شکلهای گوناگون خواهد شد. از این رو نظم اجتماعی وابسته به برخورداری از یک هسته و عنصر معنایی همگانی، قدرتمند، اثرگذار و معنابخش است. اساس شکل گرفتن جامعه پیشرفته و در مسیر و افق پیشرفت وابسته به دال معنای مورد اشاره است. این دال مرکزی و معنایی، عنصر معنابخش به همه حوزهها و زیرمجموعههای زیست فردی و اجتماعی انگاشته میگردد.
بخش نخبگانی و اندیشگانی هر نظام اجتماعی وظیفه پرداخت به عنصر معنایی را دارد و جنبههای نظری موضوع را مداقه و کنکاش میکند. اما یکی از مهمترین اقدامات در راستای قرار گرفتن بنیاد معنایی یاد شده در پیش روی جامعه، زمینه سازی عینیت بخشیدن و ملموس شدنش برای گروههای گوناگون مردم است. آشکار است که عنصر معنایی موردنظر از ماهیتی ذهنی و انتزاعی برخوردار بوده و برای همگان درک پذیر و در نتیجه تأثیرگذار نیست.
اینجاست که مسئله عینیت بخشیدن و بیرونی ساختن معنا در چهارچوب فرم مطرح میشود. هر نظام اجتماعی باید بتواند ماهیت معنایی خویش را که ریشه در عقاید و هویت دیرینه او دارد، به مدد فرایندهای بومی خویش به قلبهای محسوس و قابل مصرفی بدل سازد تا به طور غیرمستقیم برای همگان استفاده شود. این اتفاق دو هدف ویژه را رقم خواهد زد. نخست آنکه موجب میشود تا به طور ناخودآگاه و درونی عنصر و بنیاد معنایی موردنظر کارگزاران نظام اجتماعی میان همه اعضای جامعه توزیع و جزئی از ادبیات ایشان شود و دوم آنکه موجب میشود تا تصویر دقیقتر و کارآمدی از آن جامعه در اذهان دیگران شکل گیرد.
بهترین زبان برای تحقق فرایند عینیت بخشیدن به معنا، زبان هنر است. زبانی که ویژگیهای گسترده ای، چون جهان شمولی، غیرمستقیم گویی، تنوع گسترده، اثرگذاری عاطفی دارد و در سایه زیبایی شناختی زمینه خلق آثاری گسترده در راستای انتقال معنا را فراهم میآورد. پیوند هنر و معنا حوزه بسیار مهمی به نام سوغات به وجود میآورد. زمانی که بتوان معنا و هویت یک جغرافیا و زیست بوم را در چارچوب نظام مصرفی جامعه و در قالب کاربردی ساختن هنر ارائه کرد حوزهای به نام سوغات شکل میگیرد.
سوغات رهاورد و ارمغانی است که از فرد یا مکانی معنا مییابد و موجب یادآوری ویژگیهای مبدأ خویش میشود. به مرور زمان شاخهای از سوغات شکل گرفته است که رهاوردی فرهنگی از جغرافیای معنایی موردنظر است. در واقع در کنار عناصر فیزیکی و رهاورد در این حوزه ها، سوغاتی به وجود آمده است که داشتههای فرهنگی جامعه را به عنوان غنیترین منابع هویت بخش به دیگران عرضه میکند. از این روی میتوان عناصر و پارههای فرهنگ هر سرزمینی را با زبان هنر و در قالبهای گوناگون به ویژه کاربردی عرضه کرد تا بدین شکل معانی فرهنگی در شئون مختلف زیست انسانی امتداد یابد.
زیارت عنصر مرکزی و هویت بخش فرهنگ در شهر مشهد مقدس است که بر همه ابعاد دیگر تأثیرگذار است. از این روی سوغات مشهد باید یادآور و تداعی کننده مفهوم زیارت برای مخاطبان متنوع و مختلف این شهر باشد. رهاوردی که زائر از مشهد با خویش میبرد باید زمینه بازنمایی و بازتاب مفهوم قدسی زیارت را در هر لحظه و مکانی برای او فراهم آورد. بر این بنیاد سوغات زائر تجسم بخشیدن به پنداره زیارت برای همگان است. در گذشته سوغات مشهد به حوزههای محدود صنایع غذایی منحصر میشد که از عنصر معنا بی بهره بودند. کمی بعدتر عناصر فرهنگی وابسته به مناسک همچون مهر و تسبیح، سوغات مهم مشهد محسوب شدند.
خوشبختانه با رشد حوزه صنایع خلاق فرهنگی، این زمینه فراهم آمد تا با بهره بردن از هنر و صنایع وابسته به آن و نگاههای نوآورانه زیارت و ابعاد معنایی آن به محصولات متنوعی تبدیل شوند که زمینه جلوه گری عناصر قدسی را برای همگان فراهم آورند. بر این بنیاد است که سوغات زیارت به سمت محصولات هنری متنوع و متناسب با ذائقه مخاطبان گوناگون حرکت کرد. سوغات زائر فراوردههای کاربردی یا تزیینی است که یادآور امر قدسی زیارت و معنابخش به زندگی معاصر انسان هاست. در واقع سوغات زائر زمینه ساز امتداد اجتماعی امر زیارت در زیست معاصر انسان است. توجه به سوغات زائر دو برون داد جدی و غیرقابل انکار خواهد داشت.
نخست تبدیل شدن زیارت به گفتمان مرکزی و اساسی جامعه بدون نیاز به پرداخت مستقیم به بنیادهای معرفتی و پیچیده آن برای تودههای مردم است. دیگری زمینه سازی توسعه اقتصاد هنر. از این روی مسئله سیاست گذاری سوغات زائر را میتوان یکی از بنیادینترین نیازهای امروز مشهد مقدس دانست که همچنان متولی مرکزی ندارد و به حوزهای اختلافی میان بخشهای گوناگون بدل شده است. گام نخست برای بهره بردن از ظرفیت سوغات زائر تغییر نگرش مدیران نسبت به سوغات زائر است.