معنا، مهمترین و اساسیترین کلیدواژه زندگی انسان است. انسان در طول حیات خویش کوشش کرده است تا هم زمان معنا یا معناهای موجود در هستی را کشف کند یا خودش به خلق آن دست بزند. در میان کشف و ساخت معنا، مقولهای مهمتر یا بهتر بگوییم مؤثرتر ایفای نقش میکند. انسان چه معنا را کشف کند، چه آن را خلق کند، نیازمند انتقال معنا به بخشهای دیگر جامعه است.
ازاین رو، همواره یکی از چالشهای پیش روی جامعه انسانی جست وجو برای یافتن بهترین ابزارهای انتقال معنا بوده است. آنچه باید بدان دقت کنیم، این است که انتقال معنا خودش شیوهای ارتباطی است، اما در ابزارهای مرسوم ارتباطی محدود نمیشود، چراکه در کنار ایجاد ارتباط باید امکان انتقال معنا را داشته باشد.
معنا امری انتزاعی و ذهنی است که برای انتقال آن باید ضمن ایجاد یک مسیر ارتباطی، زمینه عینیت بخشیدن و ملموس ساختن آن را نیز فراهم کرد. به عبارت ساده تر، انسان به چیزی نیاز داشت که بتواند معنای ذهنی غیرقابل لمس را برای مخاطبانش ملموس و حس کردنی سازد. هنر به دلیل برخورداری از ویژگیهای متعددی مانند جهان شمولی، جذابیت، عاطفی بودن، غیرمستقیم بودن و تکثرگرابودن، بهترین ابزار برای انتقال معنا محسوب میشود.
یکی از برجستهترین ارکان نظام ارتباطی و برقراری رابطه حاوی معنا در زیست انسانی، بهره بردن از تصویر است. نشانگان تصویری را باید در زمره نخستین چرخههای ارتباطی جامعه انسانی دانست. انسان از همان زمانی که این فرصت را یافت که تا حدودی به ماده احاطه یابد و از ظرفیتهای آن بهره برد، کوشید تا از خلق تصویر و ثبت آن برای انتقال معنا به دیگران بهره ببرد. نخستین نمونههای این آفرینش تصویری، نگارههای طراحی شده توسط انسان در غارهای محل زیست اوست.
صدها نگاره که در غار شووه در جنوب فرانسه کشف شده است و به ۳۰ هزار سال پیش از میلاد مسیح بازمی گردد، از نمونههای خلق تصویر و ریشههای هنری است که امروز آن را «گرافیک» میخوانیم. آشکارا این نظام ارتباط و انتقال معنای بصری در طول تاریخ دگرگون و متحول شده و روزبه روز متناسب با پیچیدگی جامعه انسانی و تحولات فناورانه روزآمد شده است.
هنر گرافیک که در واژه یونانی گرافیکوس ریشه دارد، به معنای طراحی است. اینکه انسان بتواند به مدد ماده و مهارت تصاویری را طراحی کند، بنیاد شکل گرفتن گرافیک به عنوان یک هنر تجسمی و رشد و توسعه آن در همه سالهای گذشته است. یکی از کارکردهای دیرین هنر گرافیک کمک به اطلاع رسانی در جوامع انسانی بوده است.
به عنوان مثال پوستر به عنوان یکی از فراوردههای گرافیک نقش مهمی در اطلاع رسانی رویدادها و مسائل گوناگون داشته است؛ اما متأسفانه بزرگترین خطر پیش روی هنر درازدامن و دیرینه گرافیک نیز همین نکته است. تقلیل جایگاه خلق معنا و آفرینشگری گرافیک به یک کار فرم گرایانه صرف که فقط متکی بر ابزار و مهارت است، خیانت بزرگی است که گرافیک را به طور جدی تهدید میکند. نباید فراموش کنیم که بنیاد هنر گرافیک، خلاقیت بی نظیر انسان و روح آفرینشگری است که مهارت و ماده را به کنترل خویش درمی آورد.
وجه تمایز هنر گرافیک و کنشهای شبه گرافیکی در این است که باید میان هنرمند و اپراتور تفاوت قائل شد. تسلط بر ابزار و آموختن مهارت کاری پیچیده است و این امکان برای هر فردی وجود دارد که به این دو مسلط شود، اما چنین فردی هرگز هنرمند نیست، بلکه اپراتوری است که خودش را جای هنرمند قالب کرده است. شرط نخست هنرمند برخورداری از خلاقیت و تسلط بر معناست.
آن گاه چنین فردی با تسلط بر ابزار و کسب مهارت میتواند اثری هنری خلق کند؛ اما چه میشود که چنین چرخشی رخ میدهد و اپراتورهایی بدون ادراک معنایی و برخورداری از خلاقیت ژرف و حقیقی جای هنرمندان گرافیست را میگیرند؟ دخالت مستقیم نهادهای دولتی، شبه دولتی و سازمانی عامل اصلی این اتفاق است. امروز شاهد این هستیم که افرادی به نام کارمند در نهادها مشغول به کار هستند و در قامت گرافیست فعالیت میکنند و در سیستم معیوب اداری انجام وظیفه میکنند.
اساسا چنین شرایطی امکان آفرینشگری را گرفته است و بیشتر نقش اطلا ع رسانی صرف و بدون خلاقیت را پررنگ میسازند. این رویکرد و به کارگرفتن اپراتورهایی که تصور میکنند هنرمند هستند، در چارچوب اداری، گرافیک را روزبه روز ضعیفتر خواهد ساخت. به مرور زمان این رویکرد توهم هنرمندبودن را ایجاد میکند، درحالی که مهمترین وجوه موردنیاز یک هنرمند برای این اپراتورها فراهم نیست.
تسلط سازمانی و قدرت سازمانها موجب میشود که این توهم گستردهتر و نهادینه شود. این درحالی است که سازمان وظیفه دارد هنرمند را به خدمت بگیرد و از این طریق ضمن احترام به خلاقیت او، زمینه توسعه کار او را فراهم کند.
فربه شدن اپراتورها و هنرمندانگاری ایشان، انحراف از مسیر خلاقیت و تقلیل گرافیک از معناآفرینی به کپی برداریهای حرفهای یا اطلاع رسانی صرف، بزرگترین آسیب دخالت مستقیم سازمانی در حوزه گرافیک است. مدیران سازمانی باید به این درک برسند که نقش ایشان تسهیل کنش هنری گرافیستها و زمینه سازی برای توسعه کار ایشان است، نه جایگزین کردن اپراتورها به جای هنرمندان به بهانه صرفهجوییهای مادی!