جشنوارههای هنری، در بهترین حالت، آیینه تمام نمای فرهنگ و هویت یک جامعهاند. این رویدادها، اگر با برنامه ریزی دقیق و هدفمند برگزار شوند، میتوانند استعدادها را شکوفا کنند، پیوند میان هنرمند و مخاطب را تقویت کنند، گفت وگوی فرهنگی را گسترش دهند و حتی در تراز جهانی، به ابزاری برای دیپلماسی فرهنگی بدل شوند. در شهری مانند مشهد، که از ظرفیتهای فرهنگی و معنوی بی نظیری برخوردار است، این توانایی میتواند دوچندان باشد. ولی آنچه در عمل شاهدیم، جشنوارههایی است که گرفتار بی برنامگی، سلیقه محوری و نبود سیاست گذاری منسجماند. این آشفتگی، نه تنها فرصتهای بالقوه را به هدر میدهد، بلکه ظرفیتهای منحصربهفرد مشهد، به ویژه جایگاه جهانی زیارت، را نیز نادیده میگیرد.
ریشه بنیادین مشکلات جشنوارههای هنری، نبود سیاست گذاری کلان و راهبردی است. به جای آنکه این رویدادها ذیل یک نقشه راه فرهنگی طراحی شوند، اغلب براساس ذوق و سلیقه شخصی مدیران شکل میگیرند. تصمیم گیری درباره برگزاری یا عدم برگزاری یک جشنواره، گاه نه در اتاقهای فکر تخصصی، بلکه بر بنیاد نظر و دریافت شخصی یک مدیر فرهنگی که در خیلی از مواقع غیرکارشناسی و بی بهره از نظر متخصصان یا حداقل شوراهای مشورتی است، انجام میشود.
یک مدیر ممکن است به صرف علاقه و برداشت شخصی، جشنوارهای را راه اندازی کند و مدیر بعدی، با همان منطق، آن را کنار بگذارد. این سلیقه محوری، به بی ثباتی و نبود پیوستگی منجر شده و اعتماد هنرمندان و مخاطبان را خدشه دار کرده است. جشنوارهای که یک سال با بودجه کلان برگزار میشود، ممکن است سال بعد به کلی حذف شود یا جای خود را به رویدادی مشابه با نامی جدید بدهد، بدون آنکه تفاوت یا ضرورتی برای آن روشن باشد.
مشهد، به عنوان پایتخت معنوی ایران، از ظرفیتهایی برخوردار است که میتواند آن را به مرکزی برای خلق جشنوارههای فرهنگی متمایز تبدیل کند. زیارت، به ویژه به واسطه بارگاه امام رضا (ع)، نقطه قوتی است که میتواند محور رویدادهایی با تراز جهانی باشد. جشنوارههایی با محوریت هنر و زیارت، مانند آثار تجسمی الهام گرفته از فرهنگ زیارت، تئاتر آیینی و دینی، میتوانند هویت فرهنگی مشهد را به جهان معرفی کنند.
اما مدیران و سیاست گذاران محلی، به جای بهره گیری از این مزیت، اغلب به تقلید کورکورانه از رویدادهای پایتخت محور روی میآورند. این تقلید، نه تنها هم افزایی میان ظرفیتهای متنوع مشهد ایجاد نمیکند، بلکه هویت فرهنگی شهر را به حاشیه میراند.
جشنوارههایی که میتوانستند به عنوان رویدادهایی متمایز و ریشه دار در فرهنگ بومی، مخاطبان داخلی و خارجی را جذب کنند، به کپیهایی کم اثر از رویدادهای ملی تبدیل میشوند. متأسفانه حتی گاه برداشتهای کارگزاران جشنوارهها از امر زیارت چنان سطحی و غیرمستقیم میشود که هرگز نتیجه لازم را به همراه نخواهد داشت.
یکی از بزرگترین آفات جشنوارههای هنری، تبدیل شدن آنها به ابزاری برای خودنمایی مدیران است. برخی مدیران، به جای تمرکز بر تقویت زیرساختهای هنری یا حمایت از هنرمندان، جشنوارهها را فرصتی برای پربار کردن رزومه خود میبینند. در این نگاه، کیفیت آثار، انتخاب داوران، یا تأثیر جشنواره بر جامعه هنری، اهمیت چندانی ندارد؛ آنچه مهم است، صرف برگزاری یک رویداد و ثبت آن در کارنامه مدیریتی است.
این رویکرد، به تکثیر بی رویه جشنوارههای مشابه نیز دامن زده است. بدون بررسی نیازهای واقعی جامعه هنری یا توجه به جشنوارههای موجود، هر مدیری ممکن است تصمیم بگیرد رویداد جدیدی راه اندازی کند، بی آنکه تمایزی با دیگر جشنوارهها داشته باشد. نتیجه، انبوهی از جشنوارههای تکراری با موضوعات مشابه، بودجههای پراکنده و مخاطبانی محدود است. این تعدد، نه تنها منابع مالی و انسانی را هدر میدهد، بلکه شأن و اعتبار واژه «جشنواره» را در نزد هنرمندان و مخاطبان، مخدوش میکند.
جشنوارهها در ایران و ازجمله در مشهد، اغلب به رویدادهایی مقطعی محدود میشوند. از پایان یک جشنواره تا آغاز دوره بعدی، هیچ برنامهای برای پیگیری دستاوردها، مستندسازی آثار یا حفظ ارتباط با هنرمندان وجود ندارد. هیچ بانک اطلاعاتی منظمی برای ثبت آثار و تجربیات شکل نمیگیرد و حتی هنرمندان منتخب نیز اغلب به فراموشی سپرده میشوند.
درنتیجه، جشنوارهها به جای آنکه بخشی از یک جریان فرهنگی پویا باشند، به نمایشهایی گذرا بدل میشوند که پس از چند روز هیاهو، اثری پایدار برجای نمیگذارند. این فقدان پیوستگی، به ویژه در شهری مانند مشهد که میتوانست با تکیه بر ظرفیت هایش جریان ساز باشد، بیش ازپیش تأسف بار است.
جشنوارههای هنری میتوانند موتور محرکهای برای پویایی فرهنگ و هنر باشند؛ به ویژه در شهری مانند مشهد که ظرفیت بی نظیری، چون زیارت را در خود دارد. اما این پتانسیل، بدون سیاست گذاری منسجم، پرهیز از سلیقه محوری و تعهد به استمرار و اثرگذاری، به هدر میرود. امروز، بیش از هر زمان، نیاز به بازنگری در فلسفه برگزاری جشنواره ها، بهره گیری از ظرفیتهای محلی و تقویت نهادهای تخصصی احساس میشود. تا زمانی که این اصلاحات رخ ندهد، جشنوارهها نه تنها فرصتهای فرهنگی را شکوفا نمیکنند، بلکه به نمایشی از بی برنامگی و تقلید بدل خواهند شد.