صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

شاعران قهرمان

گذری بر زندگی عشرت و محمد قهرمان، خواهر و برادر شاعری که در مقبره‌الشعرای توس آرمیده‌اند

  • کد خبر: ۲۵۴۳۴
  • ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۹ - ۱۴:۲۲
عشرت و محمد قهرمان، خواهر و برادری هستند از تبار محمدصادق و افسرالسلطنه از ایل قاجارها که در روستای امیرآباد تربت‌حیدریه متولد شده‌اند.
رضا ریاحی - پدر و مادرشان هر دو اهل علم و معرفت بودند، به‌طوری که فرزندانشان کودکی خود را با شنیدن اشعار فردوسی، حافظ و سعدی گذراندند و طبع شعر و شاعری نسل‌به‌نسل در سینه آن‌ها ریشه دوانده است. محمد از سال سوم ابتدایی سرودن شعر را آغاز کرد و درنهایت یکی از بزرگ‌ترین غزل‌سرایان معاصر خراسان لقب گرفت، اما قصه شاعری عشرت با محمد از زمین تا آسمان متفاوت است. او زنی خانه‌دار، خیاطی هنرمند و زنانه‌دوزی ماهر بود. وی در یک طبقه از ساختمان منزل شخصی خود زندگی و گاهی نیز کار می‌کرد و اولین اشعار خویش را زمانی سروده که بیش از ۵۰ سال از عمرش را سپری کرده بود. اردیبهشت ماه یادآور سالگرد درگذشت این خواهر و برادر شاعراست که هر دوی آن‌ها در شهر تاریخی توس و در مقبره‌الشعرا مدفون هستند. شهرآرامحله منطقه ۱۲ با هدف پاسداشت این هنرمندان فقید مدفون در خطه توس، شناخت‌نامه‌هایی از این شاعران برجسته معاصر تهیه کرده که در سطور بعدی به آن می‌پردازیم.

تبار عشرت قهرمان
عشرت قهرمان در سال ۱۳۰۵ در روستای «امیرآباد» شهرستان تربت حیدریه دیده به جهان گشود. پدرش محمدصادق و پدربزرگش محمدمیرزا نام داشت. محمدمیرزا فرزند قهرمان میرزا بود که خود پسر حسنعلی میرزای شجاع‌السلطنه و او هم فرزند فتحعلی شاه قاجار بود. وی از سوی مادر نیز نوه محسن میرزای ظلی است که شعر می‌سروده و همچنین دیلماج زبان فرانسه بوده است. نسب او نیز به ظل‌السلطان یکی از پسران فتحعلی شاه می‌رسد که پس از درگذشت پدر چند روزی با لقب «علیشاه» سلطنت کرد.
ذوق شعر و شاعری در تبار عشرت قهرمان موروثی است. فتحعلی شاه «خاقان» تخلص می‌کرد و شجاع‌السلطنه که صاحب دیوان است متخلص به «شکسته» بود و پسر او قهرمان میرزا تخلص «عشق» را برگزیده بود. از پدربزرگ محمد میرزا شعری روایت نشده، ولی چند تن از فرزندان او شعر می‌سرودند. معروف‌ترین آنان مرتضی میرزای قهرمان بود که مانند جدّ اعلای خود «شکسته» تخلص می‌کرد و روزنامه‌ای به نام «خورشید» را در مشهد منتشر می‌کرد.

وفات پدر و مادر در کودکی
پس از آنکه شناسنامه معمول شد، پدرش شهرت قهرمان را برای خانواده برگزید. بیشتر خویشان او نیز چنین کردند، اما بعضی خویشان او نام خانوادگی «قهرمانی» یا «شجاع‌نیا» را برگزیدند. پدر عشرت قهرمان شعر نمی‌سرود، ولی به مطالعه شعر بسیار راغب بود، وی مثنوی را با آوازی دل‌نشین می‌خواند و خط را بسیار زیبا می‌نوشت. کتابخانه پدر آن‌چنان پر و پیمان نبود، کتاب‌هایی که داشت، شاهنامه بود و خمسه نظامی، مثنوی مولوی، سعدی، حافظ، قاآنی و شاید یکی دو کتاب دیگر که پدر به آن‌ها علاقه داشت. عشرت سه برادر و یک خواهر داشت. هشت ساله بود که مادرش در سن سی‌وپنج یا سی‌وشش سالگی در تهران درگذشت. چند ماه بعد پدرش دوباره ازدواج کرد و از این همسر نیز صاحب دو دختر و یک پسر شد. البته عمر پدرش نیز خیلی به دنیا نبود، اوایل خردادماه سال ۱۳۲۱ وقتی برای درمان بیماری به تهران رفته بود در چهل‌وپنج‌سالگی، دارفانی را وداع گفته و در جوار مادرش در امامزاده عبدا... به خاک سپرده شد.

بانوی موسیقی و شعر
عشرت قهرمان، خواهر بزرگ محمد قهرمان شاعر شهیر خراسانی، است. وی در باره سرگذشت خودش در یادداشتی نوشته است: «من عشرت قهرمان متخلص به نکیسا در سال ۱۳۰۵ش در روستای امیرآباد از توابع شهرستان تربت حیدریه پا به عرصه وجود نهادم. پدر و مادرم هر دو اهل علم و معرفت بودند و دوره کودکی من غالبا با شنیدن اشعار خوش حافظ، سعدی، فردوسی، خیام و نظامی گذشت. در هشت سالگی مادر جوانم و در سیزده سالگی پدر جوانم را از دست دادم و از کودکی به دامان بی‌رحم زندگی افتادم. تحصیلاتم به همان سیکل اول متوسطه متوقف ماند و به سوی ازدواجی بدفرجام سوق داده شدم، اما همیشه مطالعه کردم. در جوانی داستان‌های کوتاه و قطعات ادبی می‌نوشتم و از میانه‌سالی، یعنی پنجاه‌وسه‌سالگی یک‌باره و یک‌شبه شاعر شدم. در این مدت کوتاه یعنی از ۲۹ بهمن ۱۳۵۷ تاکنون ۱۶ کتاب چاپ کرده‌ام و هفدهمین اثرم منتظر تأیید و مُهر از تهران است. قبل از شاعری هنر‌های دیگر را هم دنبال می‌کردم و هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم که روزی شاعر شوم. در خانه ما همه آلات موسیقی بود و مادرم تار را به‌خوبی می‌نواخت و پدرم نیز صدای خوبی داشت.»

عشرت بانو، خیاطی هنرمند
عشرت قهرمان تا کلاس هشتم در تربت حیدریه سکونت داشت. وی در سال‌۱۳۲۲ و در هفده‌سالگی با پسرعمویش فتح‌ا... قهرمانی ازدواج کرد که حاصل آن دو فرزند به نام‌های سعید و ناهید قهرمانی بود. در حال حاضر ناهید قهرمانی در مشهد و سعید قهرمانی در خارج از کشور زندگی می‌کنند. او بعد‌ها پس از جدایی از همسر اولش با پسرعموی دیگرش به نام قهرمان قهرمان ازدواج کرد که حاصل ازدواج دوم دو فرزند به نام‌های لاله و علی قهرمان است که هر دو در خارج از کشور روزگار می‌گذرانند. نکته جالب توجه اینجاست که عشرت قهرمان در پنجاه‌سالگی شروع به شعر گفتن کرد و از ابتدا کارش را با شعر نو شروع کرد و بعد‌ها به صورت غزل و رباعی و قالب‌های دیگر شعر ادامه داد. وی از همان سالِ اول روی آوردن به شاعری هرچه سرود و نوشت پی در پی با هزینه شخصی خود به چاپ رساند. عشرت بانو، خیّاطی هنرمند و زنانه‌دوزی ماهر بود. وی در یک طبقه از ساختمان منزل شخصی خود زندگی و گاهی نیز کار می‌کرد. عشرت قهرمان بیشتر به مطالعه کتاب‌های ادبی و دیوان‌های شاعران و ساختن شعر مشغول بود. وی که از غزلیات شاعران معاصر استقبال می‌کرد، هر از چند گاهی یک‌بار شعرای مشهد را برای شعرخوانی و شنیدن موسیقی به خانه خود دعوت می‌کرد.

آثار به جامانده از نکیسا
تخلص خانم عشرت قهرمان «نکیسا» است و اولین کتابش که شعر نو است به نام «شهر یادها» منتشر شد. «کیمیا»، «اقیانوس»، «دیدار»، «سکوت»، «سروش»، «موج»، «تندر»، «نور»، «پرواز»، «کهکشان»، «نور و سروش»، «گلبانگ یاس»، «یادگار جاودانه»، «جذبه»، «سپهر»، «جلوه»، «کمند»، «پرنیان»، «گلبرگ»، «گلزار رباعی»، «گلشن رباعی»، «نسیم»، «منادی»، «اکسیر»، «نوای نی»، «آلاچیق»، «ققنوس»، «آتشکده»، «یک شب بارانی»، «میراث عشق»، «لاله‌زار»، «لعل»، «الهه غزل» و «یاقوت اشک» دیگر کتاب‌های وی است که آخری پس از فوتش منتشر شد. لازم به یادآوری است بیشتر کتاب‌های این شاعر در سال‌های ۱۳۵۸تا ۱۳۷۱ خورشیدی منتشر شده است.

عشرت قهرمان و کتاب یادگار جاودانه
بانو عشرت قهرمان از جمله شاعر‌هایی بود که اشعار او مورد توجه بسیاری از هنرمندان، موسیقی‌دانان و شاعران قرار گرفت. بدین سبب چهره‌های هنری نام‌آشنایی همچون «مرحوم استاد تجویدی» و هچنین «معینی کرمانشاهی» و «مهندس همایون خرم» و «استاد محمدرضا شجریان» درباره اشعار نام‌برده مطالب جالبی نوشته‌اند و ایشان هم با شعر پاسخ داده‌اند که در کتاب «یادگار جاودانه» مرحوم عشرت قهرمان درج شده است.

عشرت قهرمان و سرودن رباعی
تاریخ رباعی فارسی تاریخ مردانه‌ای است؛ هم به لحاظ نسبت جمعیتی زنان و مردان رباعی‌سرای و هم به دلیل حس، فضا و زبان و موضوع رباعیات. شاید بتوان یکی از علل اندک‌بودن تعداد رباعی‌سرایان زن را آن دانست که روح مردسالارانه حاکم بر ادبیات قدیم ما، در ثبت و ضبط اشعار این گروه از شاعران تعلل و کوتاهی کرده و بسیاری از نام‌ها را نادیده گرفته است. اما شواهدی که از رباعیات زنان شاعر در متونی مثل نزهه‌المجالس باقی مانده، تا حدودی ما را در درستی این فرضیه به تردید می‌افکند. عشرت قهرمان متخلص به نکیسا از اولین زنانی بود که در اواخر دهه ۶۰ به رباعی‌سرایی روی آورد و تا اوایل دهه ۷۰، چندین مجموعه رباعی از او به چاپ رسید. وی با اینکه خواهر محمد قهرمان، شاعر و ادیب پرآوازه خراسانی بود، اما به دلیل اینکه همه کتاب‌های او در مشهد و با هزینه شخصی خود منتشر شده است، نتوانست تأثیر مهمی بر زنان رباعی‌سرای ایران بر جای بگذارد.

وفات عشرت قهرمان
عشرت قهرمان ۸ سال زودتر از برادر کوچک‌ترش مهمان مقبره‌الشعرا شد. وی در تاریخ ۱۳اردیبهشت۱۳۸۴، درحالی که ۷۹ سال از عمر خویش را سپری کرده بود و به‌تازگی از مسافرت فرنگ و دیدن فرزندان خویش بازگشته بود، در مشهد جان به جان آفرین تسلیم کرد و در مقبره‌الشعرای توس به خاک سپرده شد.
هوا هوای عزیز بیا بیا امشب/ به انتظار مرا کم گذار فصل بهار
هوا هوای نفس‌ها و گرمی آغوش/ کنار دلبر طناز و میر اهل شکار
هوا هوای غریبی که دل به رقص آید / ز رقص نرگس و سنبل کنار هر جوبار
هوا هوای غریبی‌ست زود ز جا بر خیز / بیا بیار نکیسا سرود و باده و تار
وصف حال محمد قهرمان از زبان خودش
محمد قهرمان در ۱۰ تیرماه سال ۱۳۰۸ در روستای امیرآباد از حوالی شهرستان تربت حیدریه به دنیا آمد. او ۳ سال از عشرت کوچک‌تر بود و به نوعی ته‌تغاری خانواده محسوب می‌شد. در پنج‌سالگی مادر و در ده‌سالگی پدر خود را از دست می‌دهد و از این پس خواهر بزرگ‌ترش برای او نقش مادر را ایفا می‌کند.
یکی از جلسات هفتگی انجمن فرخ، یعنی جلسه روز جمعه مورخ ۲۰/۶/۶۹ به بزرگداشت استاد محمد قهرمان اختصاص یافت. دوستان قدیمی محمد قهرمان همچون احمد کمال‌پور، ذبیح‌ا... صاحبکار و علی باقرزاده در جمع حضور داشتند. محمد قهرمان در این جلسه چنین گفتند: «شاید ما برادران و خواهران ذوق ادبی را از مادر به ارث برده باشیم، که گرچه شعر نمی‌سرود، ولی داستان بلند رُمان‌مانندی از او به‌جای مانده است، در پنج یا شش سالگی پدرم ابیاتی از شاهنامه را به من آموخته بود، ناگفته نماند که من «ر» را «ل» تلفظ می‌کردم، از سال سوم ابتدایی چیز‌هایی به نام شعر می‌ساختم که البته از نظر وزن ایرادی نداشت، همانند:
تو گر می‌توانی که نیکی کنی/ بود بهتر از بد که با کس کنی
که دارای صنعت تکرار قافیه هم هست! ولی اگر از حق نگذریم این بیت بدک نیست:
بد مکن زانکه بد چو کارت بود/ گر پشیمان شوی ندارد سود
در کلاس اول و دوم دبیرستان، تحت تأثیر اشعار اجتماعی و انتقادی پسر عموی بزرگم آقای «یزدان‌بخش قهرمان» گاهی حرف‌های گنده گنده می‌زدم. مثل این چند بیت:
هنوز کشور بی‌سرپرست ایران، پُر / ز انگلیسی و روسی و از لهستانی‌ست
شده است کشور ایران ز انگلیسی خراب/ به کله پدر هرچه انگلستانی است
دگر به کار وطن این شه زبون نخورد / از آنکه اغلب افعال زشت را بانی‌ست
معلم ادبیات ما مرحوم نحوی که خودش هم شعر می‌سرود با لهجه غلیظ تربتی و با گفتن «بَرِکِ ا... شازده» مرا تشویق می‌کرد. سال اول و دوم دبیرستان را در تربت گذراندم. شهر ما در آن زمان تا کلاس سوم دبیرستان بیشتر نداشت. خواهر بزرگم که در تهران زندگی می‌کرد، به نزد من آمد و مرا به زور به تهران برد. دیگر حسابی به غزل چسبیده بودم، سال چهارم را در شبانه‌روزی البرز گذراندم و به سلامتی سه تجدید در درس‌های جبر و هندسه و مثلثات آوردم. در امتحانات شهریور شرکت نکردم و این بار سال چهارم را در دبیرستان شاهپور تجریش سپری کردم. چون آدمی دیرجوش و گوشه‌گیر بودم، در هر سال تحصیلی دوستانم از دو سه تن بیشتر نبودند. در این سال بهترین دوست من رکن‌الدین خسروی بود که بعد‌ها کارگردان تئاتر شد. معلم ادبیات ما آقای معمارپور بود، کرمانی‌ای با لهجه غلیظ، ایشان پس از آنکه دکترای ادبیات فارسی گرفتند، نام خانوادگی خود را به فرزام بدل کردند و در دانشکده ادبیات اصفهان به‌کار پرداختند. البته فعلا چند سالی ا‌ست که بازنشسته شده‌اند. این سال تحصیلی را نیز با دو تجدید در درس‌های هندسه و جبر به پایان رساندم. خواهرم می‌گفت: «اگر دو سال دیگر در کلاس چهارم بمانی بدون تجدید قبول خواهی شد!» بالاخره جُل و پلاسم را از تهران جمع کردم و به مشهد آمدم. یک ماه شاگرد‌سرخانه مرحوم صفوی بودم و هندسه و جبر خواندم و در امتحانات شهریور قبول شدم. از اول مهر سال ۲۶ در دبیرستان شاه‌رضا به تحصیل پرداختم و با بهترین دوست دوران زندگی خود «مرحوم اخوان ثالث» آشنا شدم. با هم روی یک نیمکت و پشت یک میز بودیم و در کنار ما هم آقای صالحی بود که فعلا فرهنگی بازنشسته‌ای ا‌ست. بجنوردی ا‌ست و اخوان او را به شوخی ترکمن می‌نامید. من و اخوان در درس‌های جبر، هندسه، مثلثات و شیمی از ضعیف هم ضعیف‌تر بودیم. از همان زمان بیشتر وقتمان را با خواندن شعر و مباحث ادبی می‌گذراندیم. از همان سال پای ما به محفل مرحوم فرخ باز شد و توانستیم از محضر آن بزرگوار و مرحومان نصرت، عقیلی، نوید، گلشن آزادی و دیگر بزرگواران استفاده کنیم.»
 
 
تحصیل در رشته حقوق
محمد قهرمان دانش‌آموخته رشته حقوق دانشکده تهران است. در کتاب «شناخت‌نامه استاد محمد قهرمان» در این باره از قول خودش آمده است: «حضور در کلاس‌های دانشکده ادبیات ضروری است، ولی دانشکده حقوق چنین نیست. چون به‌ویژه از نظر مادی ترجیح می‌دادم که در دهکده امیرآباد نزدیک تربت پیش مادربزرگم بگذرانم، دانشکده حقوق را ترجیح دادم. همه هم‌کلاسی‌ها جز مهرداد بهار و فرامرز برزگر که به دانشکده ادبیات رفتند، به دانشکده حقوق رفتیم. با رکن‌الدین خسروی همکلاس بودم. آن سال را در تهران ماندم، ولی امتحانات را طبق معمول موکول به شهریور کردم. خسروی هم دنباله‌رو من شده بود. البته سال بعد به دانشکده ادبیات رفت. نفرتی که از درس‌های دانشکده حقوق داشتم سبب شد که دوره سه ساله آن را مشعشعانه در شش سال بگذرانم و رساله‌ام را چهار سال بعد تحویل بدهم.»

بازگشت به وطن برای کار و ازدواج
محمد قهرمان پس از اخذ مدرک لیسانس حقوق و پس از اتمام تحصیلات به تربت برگشت و چند سالی را به امور کشاورزی در ده کوچک «خرم‌آباد» واقع در مه‌ولات گذراند. وی در دهم تیرماه ۱۳۳۸ با نوه عمویش (فرشته قهرمان) ازدواج کرد. از اول مهر ۱۳۳۹ تا نهم آذر ۱۳۴۰ در بانک عمران به کار اشتغال داشت و از دهم آذر ۱۳۴۰ به عنوان کتابدار دانشکده ادبیات مشهد به خدمت دانشکده درآمد و تا دهم آذر ۱۳۶۷ که به درخواست شخصی خویش بازنشسته شد، در کتابخانه مشغول فعالیت و خدمت بود.

تألیفات استاد محمد قهرمان
علاقه محمد قهرمان در سرودن شعر، در غزل و به‌ویژه «سبک هندی» به اندازه‌ای بود که یکی از شعرای بنام غزل‌سرای هندی شد. او زبان بومی تربت حیدریه را به‌خوبی می‌دانست و بسیاری از اشعار وی که به زبان محلی سروده شده‌اند، در ردیف اول شعر بومی قرار دارند.
محمد قهرمان صاحب تألیفات ارزنده‌ای از جمله چند مجموعه شعر است. در کارنامه او همچنین تصحیح و چاپ چند دیوان از شاعران مختلف به‌چشم می‌خورد که «تصحیح دیوان صیدی تهرانی»، «تصحیح دیوان صائب تبریزی»، «تصحیح دیوان ابوطالب کلیم همدانی» و «برگزیده اشعار صائب و دیگر شعرای مشهور سبک هندی» به چشم می‌خورد. همچنین «گلشن کمال»، «خلوت خیال»، «صیادان معنی»، «فریاد‌های تربتی»، «خدی خدای خودم»، «مجموعه رنگین گل»، «حاصل عمر»، «دم دربند عشق» و «به خط روشن عشق» از دیگر آثار محمد قهرمان است. کتاب «روی جاده ابریشم شعر» وی در نهمین جشنواره بین‌المللی شعر فجر به‌عنوان اثر برگزیده در حوزه شعر معرفی شد. محمدرضا شفیعی کدکنی درباره بومی‌سرایی محمد قهرمان گفته است: «حتی ملک‌الشعرای بهار آن خصوصیت یک شاعر محلی را به طور کامل، آن‌گونه که قهرمان دارد، ندارد.»

استاد محمد قهرمان و شعر نو
محمد قهرمان متأسفانه از آن دست شاعرانی نیست که به قول زنده‌یاد اخوان به «نفقه اوقاف جیب» کتاب شعر چاپ کند. بیشتر شعر‌های نو آقای قهرمان به‌طور پراکنده و در مطبوعات، کتاب‌ها و جنگ‌های ادبی مختلف از جمله در ماهنامه در راه هنر سال ۱۳۳۴ به چاپ رسیده و فقط در کتاب شعر امروز خراسان گذشته از غزل‌ها، دو شعر نو در قالب چهارپاره به نام‌های «تکیه» و «دوگرگ» و یک شعر در قالب نیمایی به نام «تمنا» آمده است.

دوبیت از شعر «دوگرگ» محمد قهرمان بدین شرح است:
درو کم کم شود آغاز و ارباب/ ز شهر آید چو گرگ تیرخورده
کسی از رنج دهقانان باخبر نیست/ مگر آن‌کس که عمری رنج برده
مهدی اخوان ثالث می‌نویسد: «از محمد چند شعر نو دیده‌ام که خاصه شعر‌های «ساحل غمگین» «عشقی در ده» و به‌ویژه «تکیه» او از جمله خوب‌ترین و بهنجارترین شعر‌هایی است که من در ناملایمات اسالیب نو دیده‌ام.»

استاد محمد قهرمان و غزل
غزل‌های قهرمان با همه ابتکار‌ها و نوآوری‌هایش چنان که صاحب‌نظران گفته‌اند، در ادامه سنت ادبی صائب و سبک هندی است. قهرمان خود صائب را بعد از حافظ نام می‌برد و به پیروی از اشعار او افتخار می‌کند و مهدی اخوان ثالث، قهرمان را «یکی از قوی‌ترین و چیره‌دست‌ترین نمایندگان این سبک (هندی) غزل فارسی می‌داند.
محمد قهرمان درباره شاعران مورد علاقه‌اش می‌گوید: «چون خود اصولا شاعری غزل‌سرایم، گویندگان مورد علاقه من را باید از بین غزل‌سرایان جست. شعرای قدیمی دلخواه من حافظ و صائب‌اند، از معاصران سیمین بهبهانی و سایه را دوست دارم و پس از آن دو یار عزیز، همشهری خود، صاحبکار را.»

قهرمان و شعر محلی
قهرمان غیر از غزل‌سرایی در هنر شاعری چهره برجسته دیگری هم دارد که باید آن را در اشعار محلی‌اش جست. قهرمان در مجلس بزرگداشت خود در انجمن فرخ گفت: «از سال ۱۳۲۴ گاهی به‌تفنن غزلی به لهجه تربتی می‌سرودم، غزلی را که در سال ۱۳۲۷ ساخته بودم برای مرحوم «بهار» خواندم و مورد تشویق ایشان قرار گرفتم، پس از آن، کار را بسیار جدی گرفتم.»
محمد قهرمان را پدر شعر محلی تربتی خراسان نامیده‌اند، کار قهرمان تنها سرایش اشعار محلی نبوده، بلکه با گردآوری مواد این لهجه در طول این سال‌ها، همواره گنجینه واژگان شعر محلی خود را غنی و غنی‌تر کرده است.
وی می‌گوید: «بعد از گذراندن چندسال در محیط روستا به‌ویژه از دوران کودکی، تابستان‌ها را هم در ده به سر می‌بردم مرا به جمع‌آوری دوبیتی‌ها، ضرب‌المثل‌ها و اصطلاحات، علاقه‌مند کرد که حاصل آن بیش از ۲ هزار بیت است و مقدار زیادی یادداشت.»
نمونه‌ای از اشعار محلی استاد محمد قهرمان بدین مضمون است:‌ای خدای آسمونا و ز می‌چو خط غم از تو خرم خرمی
از تو هرشو دست ور آسمو‌تر به صد تیر دعا کرده نشو
آسمونت قال قال از تیر آه تیر آه بر پیشنی سیاه
حکم تو از پخته کری خوم نه حکمت کارای تو معلوم نه

قهرمان و طنزپردازی
چون سروده‌های طنز و فکاهی قهرمان منتشر نشده است، شاید به‌جز نزدیکان و دوستان محمد قهرمان کسی نداند که وی تا چه اندازه در سرایش اشعار طنز و فکاهی مهارت دارد. قهرمان در آن‌سوی ظاهر متین و جدی خود طبعی شوخ و لطیفه‌پرداز دارد، وی بیشتر لطایف و داستان‌های عبید زاکانی را حفظ بود و به مناسبت‌های مختلف برخی از آن‌ها را عینا نقل و بعضی دیگر را نقل به معنی می‌کند، او با طنز معاصر نیز آشناست.
قهرمان همچنین در کتابخانه بزرگ منزلش حدود ۸۰ عنوان کتاب ویژه دارد که خود او آن مجموعه کم‌نظیر را «جنگ المهملات» می‌نامد. شعرواره‌های آن کتاب‌ها از شدت پرغلطی و وزن‌باختگی و افکار ساده‌لوحانه، با نوعی طنز و فکاهی تصادفی همراه است که گاهی خواندنش باعث انبساط خاطر فراوان می‌شود.
مشهدی گفت هرچه من گفتم / نیش عقرب نه از ره کین است
سبزواری نکرد باور و گفت/ نیش عقرب که از ره «کین» است!

قهرمان و ترانه‌سازی
محمد قهرمان از شیفتگان موسیقی است. او تا آخر عمر در منزلش صفحات آواز‌ها و موسیقی‌های قدیمی را با رادیوگرام عتیقه خود حفظ کرده بود. وی ضمن گوش‌کردن به موسیقی کلاسیک اروپایی و جمع‌آوری مجموعه‌ای نفیس از آن‌ها، به گردآوری نوار‌های موسیقی ایرانی پرداخت. اگر اسباب آماده بود و قهرمان در سال‌های جوانی به رادیو تهران راه پیدا می‌کرد، در فن تصنیف‌سازی نیز استادی بی‌مثال می‌شد.
قهرمان بعد از در گذشت اخوان به‌طور تفننی به سرودن ترانه پرداخت، گرچه این کار را به‌طور حرفه‌ای دنبال نکرد، اما توانست با ساخت تعدادی ترانه آتش عشق خود را بدین هنر فروبنشاند.
محمد قهرمان می‌گوید: «درحدود ۵۰ ترانه سروده‌ام که آهنگ سه چهارتای آن‌ها از آقای فرامرز است، سه چهارتا بازسازی ترانه‌های قدیمی است و بقیه روی رنگ‌های مرحومان «درویش خان» و «شهنازی» و چند تن دیگر است. نخستین ترانه‌ای که قهرمان سرود در غم از دست دادن دوست عزیزش، شاعر گران‌قدر مهدی اخوان ثالث، بود. استاد عباس فرامرز و دیگر دوستان موسیقی‌دان وی این ترانه را در سالروز درگذشت اخوان ثالث اجرا کردند.
به سر می‌دوم، رو به خانه تو/ که شاید بیابم نشانه تو
فتاده زپا، خسته آمده‌ام / که سر بگذارم به شانه تو
محمد قهرمان سرانجام در ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۲ در هشتادو چهارسالگی درگذشت و در مقبره‌الشعرای آرامگاه فردوسی به خاک سپرده شد.
جدا از تو سحر ندارد شب من / ز روشنی خبر ندارد شب من
ز سر پریده بی‌تو خوابم چه کنم/ ز دوری تو در عذابم چه کنم...

منابع: شناخت‌نامه محمد قهرمان
اثر رضا افظلی
مشاهیر ادب خراسان
(جلد سوم، محمد قهرمان، چراغ شعر)
اثر یوسف بینا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.