خب همه ما ماجرا را میدانیم. اتفاق پنهانی وجود ندارد که از آن بیخبر باشیم. ویروسی آمده است که میتواند برای هر کدام از ما خطرآفرین باشد. حضورش به ایران، چین و آسیا ختم نمیشود. در همه جهان جولان میدهد و یکه تازی میکند تا جایی که بیشترین تلفات مربوط به کشورهای در اصطلاح جهان اولی مانند آمریکا، ایتالیا، انگلیس و اسپانیاست. تا این جای کار را همه خوب میدانیم. از وقتی این میهمان ناخوانده در کشورمان حضور یافت، ۳ ماه میگذرد و ما ترس ناشی از مبتلا شدن را بارها و بارها پشت سر گذاشتهایم. شاید یک روز از خواب بلند شدیم و احساس کردیم گلویمان درد میکند و روز دیگر تنمان را داغتر از روزهای دیگر حس کردیم. بعد هم فهمیدیم توهمی بیش نیست و به زندگیمان ادامه دادیم. شاید خدایی ناکرده کسی را در این مسیر از دست داده باشیم. روزهای اول مشاهده ویروس کرونا دو جبهه مختلف در برخورد با این ویروس به وجود آمد. برای بعضی به نظر همه چیز و همهکس آلوده میرسید. نه کسی جرئت داشت به این افراد نزدیک شود و نه میگذاشتند وسیلهای بدون ضدعفونی و رعایت قراردادهای بهداشتی از در خانهشان وارد شود. با توجه به ناشناخته بودن ویروس، سرعت انتقال بالا و میزان تلفاتی که ممکن بود خود یا خانواده را درگیر کند این رفتار منطقی به نظر میرسید. از طرفی گروهی دیگر هم بودند که معتقد بودند ویروس به آنها کاری ندارد. این ماجرا را من وقتی به سوپری در خیابان پروین اعتصامی مراجعه کردم به چشم خود دیدم. در حالی که من برای لمس هر کدام از بستههای مورد نیازم تردید داشتم، مرد فروشنده هیچ اصراری به استفاده از ماسک و رعایت موارد بهداشتی نداشت. وقتی به او گفتم که شما جزو گروههای در معرض خطر هستید، خندید و گفت: «این حرفها را از خودشان در آوردهاند. من به این چیزها اعتقاد ندارم.» مانده بودم ویروسی که در سطح جهانی تلفات دارد و کشورهای توسعه یافته هم در مهارش عاجز هستند مگر نیاز به اعتقاد من و او دارد! او در نظام طبیعت کار خودش را میکند و هر کسی را هم که مراعات نکند، مورد عنایت قرار میدهد! با فرا رسیدن عید نوروز و خانهنشینی بیشتر مردم ترددها کمتر شد و بیماری سیر نزولی به خود گرفت. با از سر گرفتن فعالیتها کاملا قابل پیشبینی بود که آمار دوباره روند افزایشی پیدا کند. تعطیلی بوستانها، مترو، خطوط اتوبوسرانی و حرم مطهر انگار بعضی را هنوز قانع نکرده است که باید به رعایت قراردادهای بهداشتی تن بدهند. با شروع ماه مبارک بعضی تصور کردند، چون هوا خوب و همه جا شبیه باغ دلگشا سرسبز است، میتوانند با یک تکه فرش، افطار را بردارند و طبق روال هر ساله در حاشیه بولوار فرودگاه آن را تناول کنند. جالب است که وقتی با این افراد که با خونسردی در حاشیه بولوار اتراق کردهاند، گفتگو میکنی با فراغ خاطر میگویند ماسکشان را داخل ماشین گذاشتهاند یا بعد از دو ماه خانهنشینی آمدهاند حال و هوا عوض کنند. انگار که ویروس موجود باشعوری است که آنها را درک میکند و به آنها فرصت تنفس میدهد. البته ویروس وظیفهشناستر از ماست. او روند ابتلایش را شدت بخشیده است تا بدانیم به این زودی بی خیال زندگی ما نمیشود! حاشیه بولوار فرودگاه مشهد به نماد بیتوجهی و دهان کجی به ویروسی تبدیل شده که کار خودش را خوب بلد است و اتفاقا در حوالی تجمع آدمها پرکارتر ظاهر میشود. خود دانید!