هر کدام از ما انسانهای عادی یکسال را به زندگی عادی میپردازیم و لابهلای روزمرگیها، گهگاهی دل میشکنیم، گهگاهی در شکرگزاری از نعمتهای پروردگار کوتاهی میکنیم و گهگاهی اعمالی ناصواب را در کارنامه خود جای میدهیم. ناخواسته و از سر ناآگاهی، یا کوتاهی یا هرآنچه اسمش را تقصیرات بندگی بتوان گذاشت، مرتکب اعمالی میشویم اما دلخوشیم به شبهای قدر و قرآنهایی که بر سرمان چتر میشوند و توبههای عبد و بخشندگیهای معبود!
واعظان همیشه گفتهاند و میگویند که مرگ از رگگردن به ما نزدیکتر است، توبهها را نگذاریم برای لحظه آخر که اجل مهلتمان ندهد، مرتکب ناثوابها نشویم تا تلمبار نشود در کارنامه دست چپمان، سری به آرامستانها بزنیم و ببینیم مرگ جوانها را بلکه عبرت شود اما... گوش شنوایی اگر بود یا نفوذی در کلامها وجود داشت، حال و روز مردمان این دیار اینگونه نبود.حداقل حال دل من که تاکنون امیدوارانه تا شبهای قدر سال بعد خوب بوده است و بیدغدغه و آرام به روزمرگی میپرداخته و هنوز این باور را در قلبم احساس نمیکردم که نبودنی و نداشتن فرصتی برای توبه چقدر نزدیک است. اما از شما چه پنهان امسال ترسیدم؛ ترسیدم نرسم به شبهای قدر، به شبهای العفو، به شفاعتگیریهای خودمانی از امام مهربانم، ترسیدم بیماری گریبانم را بگیرد و با کولهای سنگین از حقالناس و حقا... سفر کنم، حقهایی که بر گردنم مانده و تن نحیف من هیچ توان بر دوش کشیدن آنها را ندارد.اما خدا را شکر به من و شمایی که این حرف دلها را میخوانید این فرصت داده شد، احیای اول را نفس کشیدیم و طلب مغفرت کردیم برای تمام لحظاتی که نفس برآمد و شکرش را به جا نیاوردیم، برای همه دستگیریهایی که میتوانستیم و نگرفتیم دست نیازمندی را، برای همه نبایدهایی که انجام دادیم و همه بایدهایی که قصور کردیم.حالا باید تلنگری جدی به خودمان بزنیم، چند بار از این فرصتها نصیبمان شود و توبه کنیم و باز توبه بشکنیم به امید بخشش؟ اینبار فرصت را غنیمت بشماریم که علاوهبر توبه، عهد و پیمان نیز ببندیم برای هشیار بودن، برای همراه نشدن با نفس اماره و قدر بدانیم فرصت باز بودن درهای آسمان را در این شبهای قدر و منزلت.
هر چند دلمان گرفته از بستهبودن درهای حرم زیبای محبوب و نبودن امکان حضور در هیئتها و تکایا. اما از ظن من اینها همه تلنگری است برای ما که بیشتر قدر بدانیم هر لحظهای که میتوانیم ذرهای را برای توشه آخرتمان ذخیره کنیم. این بیماری اگر برای اقتصاد ما بلا بود و مصیبت، اما برای روح و قلبمان سرشار از خیر و برکت بود، چرا که دیدگاهها را درباره زندگی عوض کرد، درک کردیم هرقدر هم که برنامهریزی کنیم و تدبیر بیندیشیم تا در معنویات و مادیات موفق عمل کنیم اما محاسبات دقیق ما در برابر مشیتهای الهی ناچیزتر از ناچیز است. در تمام طول شب قدر اول، این بیت از حضرت مولانا در ذهنم بارها و بارها تداعی شد:
هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر،
آرامتر از آهو، بیباکترم از شیر،
هر لحظه که میکوشم در کار کنم تدبیر،
رنج از پی رنج آید، زنجیر پی زنجیر...