صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

آموزش داستان‌نویسی | خیالی که نفس می‌کشد

  • کد خبر: ۲۹۶۸۳۷
  • ۰۶ آبان ۱۴۰۳ - ۱۴:۲۲
شاید افسانه‌های زیادی درباره برخورد نویسندگان بزرگ با شخصیت‌های داستانی‌شان شنیده و خوانده باشید؛ چه بسا بسیاری از آن‌ها واقعیت داشته باشند.

به گزارش شهرآرانیوز، شاید افسانه‌های زیادی درباره برخورد نویسندگان بزرگ با شخصیت‌های داستانی شان شنیده و خوانده باشید (چه بسا بسیاری از آن‌ها واقعیت داشته باشند)، از بالزاک و باباگوریو بگیرید تا ویرجینیا وولف که شخصیت‌های آثارش را در خانه اش می‌دید که راه می‌روند و... .

برای نوشتن یک شخصیت زنده و گیرا، باید به همین درجه رسید و برای چنین کاری چند تکنیک پیشنهادی هست:

اول از همه، با شخصیت داستانی تان مأنوس شوید. یک راه حل ابتکاری برای این موضوع پیداکردن عکس شخصیت است؛ مخصوصا، امروزه که دسترسی به اطلاعات ساده‌تر از همیشه است، می‌توانید تمام اینترنت و سایت ها، مجله ها، نشریات مختلف، کاراکتر‌های سینمایی و هرچه به دستتان می‌رسد را شخم بزنید تا عکس شخصیتی که در ذهنتان تصور می‌کنید را بیابید.

این تکنیک چند مزیت مهم دارد. اکثر نویسنده ها، چه مبتدی چه حرفه ای، تا مدت ها، به جای یک تصویر شفاف از شخصیت داستانی شان، سایه‌ای مبهم و بی چهره از او دارند (مهم است بدانید که این پدیده فی نفسه اشکالی ندارد و چه بسا در جا‌هایی همین است که کارکرد دارد). اگر این بی چهره بودن شخصیت هدف معنایی و فرمی ندارد، یعنی نویسنده تصور درستی از شخصیت ندارد ذهنش در این باره ضعیف است. 

برای رفع این معضل، راه حلی که گفته شد بسیار کمک کننده است. عکسش را در گوشی موبایل داشته باشید یا در جایی که می‌نویسید (مثلا، بالای میز یا روی کمد) بچسبانید تا مدام در میدان دید شما باشد. اگر عکسش را نتوانستید پیدا کنید، نقاشی اش را بکشید؛ حتی، اگر شده، او را پشت به بیننده بکشید، چون مهم است که بدانید مشغول نوشتن داستان و ماجرا‌های زندگی همین آدمید. تصویر شخصیت کمکتان می‌کند تا او را به خودتان نزدیک‌تر حس کنید.

دوم، سیاهه نویسی دیوانه وار است. مثلا، فرض کنید که شما قرار است ماجرا‌هایی مربوط به یک هفته از زندگی شخصیت را بنویسید؛ قاعدتا، منطقی نیست که اطلاعات مربوط به کودکی یا سال‌های دور زندگی او را ردیف کنید. اما این پیشنهاد دقیقا برعکسش را می‌گوید: دقیقا و تحقیقا همین اطلاعات است که به کارتان می‌آید، همان طور که درباره آدم‌های واقعی زندگی مان هم صدق می‌کند. هرچه چیز‌هایی که درباره آن‌ها می‌دانیم بیشتر باشد، صمیمیتی که با آن‌ها احساس می‌کنیم عمیق‌تر می‌شود.

شاید، زمانی که مشغول نوشتن وقایع آن یک هفته برای شخصیت خیالی داستانتان هستید، لحظاتی پیش بیاید که حرکت و کنش او، اندیشه اش و یا عواطفی که قرار است داشته باشد برای شما مبهم باشد یا حتی شک کنید که این است یا آن. دقیقا در چنین لحظاتی است که آن اطلاعات اضافی به کمکتان می‌آیند و افقی روشن و زلال از شخصیت را برای شما ترسیم می‌کند.

پس با ولع تمام بنشینید و تند و تند درباره گذشته شخصیت، خانواده اش و تمام تجربیاتی که ممکن است از سر گذرانده باشد بنویسید. اجازه بدهید جغرافیای این آدم برای شما گسترده و گسترده‌تر شود و هیچ بخشی از آن برای شما در سایه نماند؛ آن وقت است که تأثیر این توصیه و کارآمدی تکنیکش را با عمق استخوانتان درک خواهید کرد.

سوم: الگو‌های رفتاری اش را بسازید. در داستان «رادیکال‌های آزاد» از آلیس مونرو، شخصیت «نیتا»، چون «شمّی» و «دریافت گر» (دو اصطلاح در تیپ شناسی مایرز و بریگز) است، عینکش را جا می‌گذارد و مدل کتاب خواندنش به آن شکل خاص توصیف می‌شود و ابایی ندارد که خارج از قواعد مرسوم رفتار کند و این را در جزئیات کوچک یا رفتار‌های مهمش منعکس کند. از این نمونه‌ها بی شمار مثال هست که بتوانم برایتان ردیف کنم. نکته این است که از الگوی فکرکردن شخصیت داستانتان اطلاع داشته باشید، آن را دقیق بشناسید، و، حتی اگر قرار نیست آن را در متن داستان بیاورید، بازهم ریشه‌های رفتار‌های او را شناسایی کنید. 

این یعنی که شما می‌دانید این درخت از چه بذری عمل آمده و تلنگری را که طوفان بزرگ را راه انداخته می‌شناسید؛ به همین ترتیب، می‌دانید که یک آدم درون گرا در یک مهمانی چه رفتار‌هایی ممکن است از خودش نشان بدهد یا کسی که عقده ادیپ دارد در مواجهه با کانون قدرت چه رویکردی ممکن است پیش بگیرد و آن شخصیتی که دچار خودتخریبی حاد است کارش به کجا می‌رسد ....

تمام این‌ها را روی کاغذ مثل یک الگوی تودرتو ترسیم کنید و ساحت‌های مختلف شخصیت را بر اساس همین ریشه‌ها طراحی کنید تا بدانید این آدم چه جنس الیافی دارد و در مواجهه با هرکدام از عناصر شیمیایی چه واکنشی نشان می‌دهد.

این توصیه شما را با جهان درونی شخصیت آشنا می‌کند؛ آن وقت است که هرجا شخصیت داستانتان از یک اتفاق کوچک به هم ریخت شما ریشه اش را می‌دانید، اگر جایی یک جمله از آدمی دور یا نزدیک او را در چاله نشخوار فکری فروبرد، چرایی اش برای شما کاملا روشن خواهد بود، از طرف دیگر، خوانندگانی که مطالعات روان شناسی داشته باشند لذت بیشتری از مطالعه داستان شما خواهند برد؛ و کسانی که همذات پنداری عمیقی با شخصیت احساس می‌کنند می‌توانند عمیقا عواطف و درونیات او را احساس کنند. در چنین وضعیتی، قادر خواهید بود لذت مطالعه را برای مخاطبانتان صدچندان کنید.

این توصیه‌ها ادامه دارند.

با احترام عمیق به جومپا لاهیری که استاد ساختن شخصیت است و همیشه از مطالعه داستان هایش حظ برده ام.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.