صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

صدیقه روشندل: جدایی از قرآن و اهل‌بیت(ع) هرگز

  • کد خبر: ۳۰۲۰۹
  • ۲۴ خرداد ۱۳۹۹ - ۰۸:۳۲
صدیقه روشندل ۳۰ سال به بانوان محله ابوطالب قرآن آموخته است

هانیه فیاض/ شهرآرانیوز، یادگیری و قرائت قرآن از مواردی است که مسلمانان همواره به آن توصیه شده‌اند و در این میان نقش کسانی که قرآن را به دیگران آموزش می‌دهند، بسیار مهم و بی‌بدیل است. صدیقه روشندل یکی از افرادی است که بیش از ۳۰ سال سابقه تدریس و آموزش قرآن در مقاطع و سطوح مختلف را در کارنامه دارد و قرآن را عامل رضایت خود از زندگی می‌داند. اهالی محله ابوطالب، همگی او را به خوبی می‌شناسند و از هر بانویی درباره او سؤال بپرسید، احساس رضایت خود را از این مداح اهل بیت (ع) ابراز می‌کند. حضورش در این محله به سال‌ها قبل باز می‌گردد، به همان موقعی که این محله در حال شکل‌گیری بود و او تلاش می‌کرد تا بانوان محله را جذب قرآن و پایشان را به مسجد باز کند. اکنون به گفته خودش توانسته به هدفش جامه عمل بپوشاند و از اینکه عمرش را در مسیر تلاوت قرآن و کلام وحی سپری کرده است، احساس رضایت
داشته باشد.

آشنایی با قرآن از دوران کودکی
صدیقه روشندل هستم که سال ۱۳۴۲ در آران بیدگل استان اصفهان که شهری نزدیک کاشان محسوب می‌شود، به دنیا آمدم. ما ۵ خواهر و برادر بودیم که در یک خانواده کاملا مذهبی بزرگ شدیم. پدر و مادرم اعتقادات مذهبی قوی‌ای داشتند و همیشه نماز اول وقتشان پابرجا بود و حضور در مسجد و روضه‌های امام حسین (ع) جزو برنامه‌های ثابت آن‌ها بود. پدر و مادرم به شدت روی حجاب تأکید داشتند و من هرچه دارم از آموزش‌های دینی و توجه آنان دارم. پدر و مادرم طوری ما را تربیت کردند که از قرآن و اهل بیت (ع) جدا نباشیم. حدود ۴ سال از تولدم گذشته بود که با پدر و مادرم به مشهد آمدیم. ابتدا در محله احمدآباد ساکن شدیم، اما بعد از مدتی به کوچه حاج ابراهیم واقع در خیابان نواب صفوی یا همان پایین خیابان نقل مکان کردیم. آن زمان من سن و سال کمی داشتم، اما خواهرانم را در مراسم مذهبی و دوره‌های قرآن همراهی می‌کردم. بهتر است این‌گونه بگویم که من قبل از اینکه خود را بشناسم، با قرآن آشنا شدم، زیرا مادرم در کودکی مرا به مکتب برد و در آنجا قرآن خواندن را آموختم. در دوران مدرسه به دلیل اینکه هم‌زمان با حکومت شاه بود، در مدارس قرآن تدریس نمی‌شد و من برای فراگیری آن به مساجد و دوره‌های قرآن می‌رفتم و اوقات فراغت را با تلاوت قرآن پر می‌کردم. گاهی هم با اینکه هنوز درک تفسیر و احکام را نداشتم، اما به همراه خواهران بزرگ‌ترم در دوره‌های آموزشی تفسیر یا احکام شرکت می‌کردم. کمی بعد که بزرگ‌تر شدم من هم در کلاس‌های قرآنی نظیر تجوید، تفسیر و... با علم و شناخت شرکت کردم و مباحث مربوط به قرآن را آموزش دیدم.

اهالی محله ابوطالب با خدا هستند
کمتر از ۱۴ سال سن داشتم که با توجه به شرایط آن زمان و البته جو خانوادگی ازدواج کردم. مدتی را با همسرم در محله طلاب زندگی کردیم و پس از گذشت ۴ سال از ازدواجم به این محله یعنی ابوطالب آمدیم و اکنون حدود ۳۴ سال است که در این محله ساکن هستیم. مردمان این محله بسیار خونگرم هستند. من در جایگاهی نیستم که بتوانم اهالی محله را ارزیابی کنم، اما بنا بر گفته خداوند متعال که می‌فرمایند: «إِنَّ أَکرَمَکُم عِندَ اللَّهِ أَتقاکُم: گرامی‌ترین شما نزد خداوند باتقواترین شماست.» می‌شود اطرافیان را بر اساس تقوا، صداقت، پاکدامنی، حیا، عفاف و... ارزیابی و بررسی کرد. البته که این خصوصیات نسبی هستند و هرکسی نمی‌تواند تمام این ویژگی‌ها را با هم و به طور کامل داشته باشد، زیرا همان‌طور که می‌دانیم گُل بی‌عیب خداست. اما به طور کلی مردمان این محله، مقید و با اعتقاد هستند. خدا را شاکرم که همسایه‌های خوبی دارم و این دقیق همان چیزی است که همیشه می‌خواستم. آنان بامرام و باخدا هستند. هر چند دید و بازدیدهایمان فقط به جلسه‌های متعددی که برگزار می‌کنیم، خلاصه می‌شود، اما هوای یکدیگر را داریم. گروهی تشکیل دادیم که نیازمندان را رصد می‌کنیم و کمک‌های خیران را به آن‌ها می‌رسانیم. این افراد هم به لحاظ اقتصادی و هم از نظر روانی به کمک احتیاج دارند به همین دلیل بعد از شناسایی به مشاوره و راهنمایی آن‌ها می‌پردازیم. معمولا این‌گونه افراد به درد دل کردن و بیان عواطف و احساسات خود نیاز دارند که در نخستین گام با آن‌ها همدردی می‌شود.

صداقت، مبنای زندگی‌ام است
همان‌طور که گفتم در سن کمی ازدواج کردم و بنا بر اعتقاد بزرگ‌تر‌ها و خانواده‌ام، من به عقد یکی از آشنایان خانوادگی‌مان درآمدم. آن زمان مثل اکنون نبود که دنیای ارتباطات به این شکل گسترده باشد که دختران و پسران از سطح اطلاعات بالایی برخوردار باشند، به همین دلیل من خیلی از زندگی چیزی نمی‌دانستم و متوجه نبودم. هنوز بیست ساله نشده بودم که ۲ بچه داشتم. زمان‌های قدیم، ازدواج زودهنگام و بچه‌دار شدن مرسوم بود و به همین دلیل زمانی که شانزده ساله بودم، فرزند نخستم به دنیا آمد. بعد از آن هم که خداوند ۵ هدیه دیگر به من و شوهرم عطا کرد و اکنون صاحب ۶ فرزند هستم که ۳ دختر و ۳ پسر هستند. خوشبختانه تمامی فرزندانم با انتخاب صحیح مسیر زندگی، مدارج عالی را طی کرده‌اند. من در زندگی شخصی خودم صداقت را مبنای اصلی قرار داده‌ام. به شدت از دروغ بدم می‌آید و همیشه سعی می‌کنم پاکی و شفافیتی زلال در کردار و گفتار خود داشته باشم. اعتقاد دارم که نماز را باید اول وقت خواند، به‌ویژه نماز صبح را باید اول وقت بخوانم، زیرا روز با برکت از همان زمان آغاز می‌شود. فرزندانم هم تا صدای اذان را می‌شنوند به اقامه نماز می‌پردازند و ما تمام مجالس و برنامه‌های خود را طوری برگزار و تنظیم می‌کنیم که به وقت نماز برخورد نکنیم. از طرفی من روی عفاف و حجاب هم تأکید زیادی دارم و تمام نشست‌ها و مجالس خانوادگی ما طوری است که خانم‌ها از آقایان جدا هستند و صحبت با نامحرم در حد سلام کردن و ضرورت است و هیچ شوخی و خنده‌ای با نامحرمان نداریم.

قرآن و مداحی
حدود ۳۰ سال است که در حوزه قرآن و مداحی فعالیت می‌کنم؛ تفسیر، تدبر در قرآن، تلاوت، تجوید، قرائت، روخوانی و حفظ (سوره‎های کاربردی نظیر: یس، الرحمن، تبارک، واقعه، جمعه و...) فعالیت‌هایی هستند که در طول این سال‌ها به آن‌ها پرداخته‌ام. آن اوایل در یک مجموعه‌ای با نام مکتب حضرت سکینه (س) در بولوار ابوطالب مشغول شدم. انواع فعالیت‌های فرهنگی، آموزش قرآن و... را در آن برگزار می‌کردیم. مدتی که گذشت، مکتب جمع شد و من ادامه کلاس‌ها و دوره‌ها را در منزل شخصی خود برگزار کردم. البته جلسه‌های قرآن از همان ابتدا به صورت دوره‌ای در منزل اعضا برگزار شد که اکنون هم به همان نحو پابرجاست. پانزده سالی هم می‌شود که در مسجد ابوالفضلی‌ها واقع در حرعاملی ۴۰ دوره آموزش‌های تربیتی، اخلاقی، جلسه‌های خصوصی قرآن، احکام، برنامه‌های متعدد اردویی و... برگزار می‌کنیم و اکنون یک سالی است که در مسجد موسی‌بن‌جعفر (ع) مشغول به خدمت و فعالیت هستم. در کنار همه این‌ها در مراسم مذهبی به مداحی و مولودی‌خوانی هم مشغول هستم و در بیشتر مجالس اهالی محله حضور دارم و خدمت می‌کنم. اگر روضه امام حسین (ع) را نخوانم بیمار می‌شوم و اگر برای او اشکی نریزم حس بیمار بودن دارم. با افتخار می‌گویم که در طول سال‌های زندگی‌ام نوکری آقا را کرده‌ام و همه این‌ها از سر عشق است. حتما اصطلاح طبل میان تهی را شنیده‌اید، من مصداق بارز آن هستم. از درون خالی‌ام، اما عشق اهل بیت (ع) را در دل دارم و به خاطر همین عشق و علاقه نفس می‌کشم و زندگی می‌کنم.

خوابی عجیب و ادای دِین
سال‌ها قبل، ماه محرم بود و من در جلسه‌ای سخنرانی داشتم. بعد از اتمام جلسه یکی از بانوان مستمع پیش من آمد و گفت: شما خیلی زیبا صحبت می‌کنی به طوری که حرف‌هایت به دلم نشست. اگر امکانش هست بیا و برای نمازگزاران مسجد ما هم صحبت کن. این خانم فرمانده وقت بسیج پایگاه شهید مدنی واقع در مسجد ابوالفضلی‌ها بود. با اینکه او از من دعوت کرد که در مسجد محله برای برگزاری جلسه‌ها و دوره‌های قرآنی حضور داشته باشم، اما من تمایلی نداشتم و برای پذیرفتن این درخواست مردد بودم و نمی‌دانستم که آیا می‌توانم از پس انجام این مسئولیت برآیم یا خیر؟! شب خوابی عجیب دیدم. تعبیر خواب را این‌گونه برداشت کردم که شک و تردید را برطرف کنم. در نهایت قبول کردم و به آن مسجد رفتم. از طرفی افزون بر خوابی که دیده بودم، دلم می‌خواست با جذب مردم ادای دِین کنم و وظیفه شرعی خودم می‌دانستم که کفاره زکات علم خود را این‌گونه بدهم. الان ۱۳ سال است در بسیج خدمت کنم.


کسب رتبه نخست
خوشبختانه جلسه‌ها به خوبی و با استقبال بسیار مردم برگزار می‌شد تا اینکه میهمان ناخوانده کرونا آمد و برنامه‌ها را کمی مختل کرد. معمولا در جلسه‌ها و دوره‌های ما حدود ۱۰۰ نفر شرکت می‌کنند که رده‌های سنی متفاوتی اعم از نوجوانان، جوانان، میان‌سالان و حتی کهن‌سالان هستند. حدود سال ۹۰ بود که نخستین جلسه را برای جوانان ۱۸ تا ۲۸ سال تشکیل دادیم و همین جمع با عنوان «حلقه معرفت» رتبه نخست را در ناحیه کسب کرد. به یاد دارم در آن جلسه جوانان از هر قشری حضور داشتند. برخی از مادران از وضعیت حجاب دخترانشان که در این جمع حاضر می‌شدند، گله داشتند. با آن‌ها صحبت کردم و قانع شدند که کاری به کار دخترشان نداشته باشند و اجازه بدهند خودشان نوع پوشش را انتخاب کنند، زیرا من مطمئن بودم که بعد از اتمام جلسه‌ها دید آن‌ها نسبت به مسئله حجاب و پوشش تغییر می‌کند و آن‌ها متوجه می‌شوند و به این نتیجه می‌رسند که پوشش اسلامی تا چه حد برایشان مفید است بدون اینکه زور و تحمیلی وجود داشته باشد؛ در نهایت همین گونه هم شد. یکی از نکات قابل توجه در حلقه معرفت این بود که دختران در انتهای هر جلسه از من می‌خواستند دعایی برای عاقبت بخیری و ازدواج صحیح آن‌ها بخوانم. من هم این کار را با همراهی خودشان انجام می‌دادم. در پایان دوره متوجه شدم همه آن‌ها ازدواج کردند و خوشبختانه از آغاز زندگی مشترکشان رضایت داشتند.

تشرف به خدمت
بعد از ورودم به مسجد ابوالفضلی‌ها، کم‌کم عضو بسیج و در کنار فعالیت‌های قرآنی و کلاس‌های اخلاقی- تربیتی به امور فرهنگی بسیج نیز مشغول شدم. فرمانده بسیج پایگاه به من گفت: با شناختی که از شما داریم و می‌دانیم که مادیات شما را خوش‌حال نمی‌کند، بگو چه چیزی به شما بدهیم که جبران زحماتت شود؟ من در پاسخ گفتم: چیزی نمی‌خواهم جز اینکه توفیقی نصیبم شود و لباس خدمتی آقا علی بن موسی الرضا (ع) را بر تن کنم. او موافقت کرد و با معرفی‌ام به حرم مطهر، از اوایل سال ۹۱ توفیق تشرف به خدمت نصیبم شد و اکنون در بخش حفاظت کشیک چهارم شب، فرمانده و سرکشیک هستم.
لحظه به لحظه طول دوران خدمتم، با خاطرات زیبایی همراه بوده و هست و حتی کراماتی را هم از نزدیک شاهد بودم. یکی از این کرامات درباره خودم بود. شب نخستی که مشرف به خدمت شدم، مشکل بسیار حادی برایم به وجود آمد. خیلی ناراحت بودم و حال خوشی نداشتم. سر پُستم رسیدم. یکی از بانوان خادم از من پرسید که: شب اولی هستی؟ سری تکان دادم و تأیید کردم. او ادامه داد: امام رضا (ع) به شب اولی‌ها جایزه می‌دهد. حرفش مرا چند دقیقه‌ای به فکر فرو برد. در دل گفتم: یا امام رضا (ع)، می‌گویند به شب اولی‌ها جایزه می‌دهی، من می‌خواهم خودم جایزه‌ام را انتخاب کنم. چیزی که خودم می‌خواهم را به من بده.
صبح که به خانه رفتم، دخترم خبر داد که آن مشکل حل شده است. در کمال تعجب دیدم که مسئله به‌خیر گذشته و رفع شده است. در طول شب تا صبحی که شیفت بودم، این کرامت رخ داده بود و من این‌گونه جایزه‌ام را گرفتم. بعد از آن هر وقت خادم شب اولی را می‌بینم به او می‌گویم: جایزه شب اولی بودنت را خودت تعیین کن و از امام رضا (ع) بخواه.

تأکید بر اصل ولایت فقیه
من بر اصل ولایت فقیه به عنوان عامل پیش‌برنده نظام اسلامی تأکید بسیاری دارم، به گونه‌ای که معتقدم اداره مملکت به این بزرگی با چالش‌های پیش‌رو تنها از عهده مقام معظم رهبری برمی‌آید و هیچ رهبری را در دنیا نداریم که این‌قدر قوی و با تدبیر باشد. به نظر من راهی که آقا طی می‌کنند، بسیار سخت است. مقام معظم رهبری مسیر انقلاب را حیات بخشیدند و تداوم و حفظ راه انقلاب از انقلاب دشوارتر است. همان‌طور که می‌دانیم کربلا در کربلا می‌ماند اگر زینب نبود. چنانچه اگر رهبرمان نبودند، شاید مسیر انقلاب به شکلی که امروز می‌بینیم تداوم نداشت؛ بنابراین اعتقاد دارم که این اصل باید حفظ شود. ولایت فقیه در عصر غیبت بنا به دلایل عقلی و نقلی اثبات شده و امروز وظیفه همه اقشار حمایت و پشتیبانی از، ولی امر زمان است.
بسیار به امور فرهنگی علاقه دارم و سعی می‌کنم وقتم را طوری برنامه‌ریزی کنم که بتوانم در این حوزه نیز فعالیت کنم. اردو‌های تفریحی مختلفی برگزار می‌کنم که با استقبال بانوان مواجه می‌شود. در برنامه‌ریزی بخش‌های مختلف اردو تلاش می‌کنم که برنامه‌های متنوعی را قرار دهم تا بانوان کسل نشوند و حوصله‌شان سر نرود. برنامه‌هایی نظیر: تلاوت قرآن، بازی‌های محلی، پخت و پز، ورزش و... را در اردو اجرا می‌کنم. شاید به همین دلیل است که بسیاری از بانوان وقتی قرار است در اردویی حاضر شوند ابتدا از من می‌پرسند: شما خودت هستی؟ و وقتی از حضورم مطمئن می‌شوند، تصمیم می‌گیرند که بیایند! به یاد دارم برنامه‌ای بود که من نتوانستم برم. ظهر خانمی از همان جمع به من پیام داد: خانم فلانی، اگر نمی‌خواستید بیایید به ما هم می‌گفتین که نیایم! این واکنش و لطف دوستان برایم ارزشمند است و مرا مصمم‌تر می‌کند که در این حوزه بیشتر حضور داشته باشم و فعالیت کنم.

بهترین تفریح
اوقات فراغت خود را با مطالعه در حوزه‌های گوناگونی مثل: تفسیر، احکام، اخلاق، تاریخ اسلام و... می‌گذرانم. بزرگ‌ترین و بهترین تفریحم کتاب‌خوانی است و از این امر بسیار لذت می‌برم. همه کتاب‌ها برایم شیرین هستند و هر کتابی که مطالعه می‌کنم، جذابیت خاصی دارد که هیچ‌وقت نمی‌توانم بگویم بهترین کتابی که خواندم چیست!
در پایان از خداوند می‌خواهم که عاقبت همه ما را به‌خیر کند و با ایمان و ارادت به امیرالمؤمنین از دنیا برویم. دعا می‌کنم که وقت رفتن دست پُر باشیم.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.