صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

کَشَف؛ منطقه‌ای با ارزش گردشگری

  • کد خبر: ۳۰۴۴۱
  • ۲۵ خرداد ۱۳۹۹ - ۱۹:۳۵
روایت شهرآرا محله از منطقه‌ای که قابلیت گردشگری دارد

معصومه فرمانی‌کیا/ شهرآرانیوز- «کشف» از آن جا‌هایی است که می‌شود برای دیگران تعریفش کرد. می‌شود برای آن بهترین خاطره‌ها را ساخت یا حتی خاطره‌های خوش را جعل کرد تا هرکس یاد آن می‌افتد، انبوه زمین‌های سبز به یادش بیاید و تخم‌مرغ و شیر و دوغ محلی.
مردمانی که سیاق زندگی‌شان با ما فرق دارد، صبح آفتاب‌نزده آماده‌اند. زن‌هایشان چادر به کمر می‌بندند و مرد‌ها گیوه‌ها را بالا می‌کشند و مثل تراکتور تا شام کار می‌کنند. بذر می‌پاشند و درو می‌کنند.
آن‌ها که با زمین پیمان مادری بسته‌اند و مراقب جوانه‌های نورس هستند تا علف‌های هرز از جانشان بالا نرود. مردان و زنان روستا همزاد انتظار و رنج‌اند. نوع و شیوه زندگی‌شان با ما متفاوت است. لحظه لحظه آن‌ها با زمین و خاک پیوند خورده است. مردمانی که روی همین زمین خسته می‌شوند و خستگی در می‌کنند. روی زمین گرسنه می‌شوند، سیر می‌شوند، عاشق می‌شوند، ازدواج می‌کنند و بچه‌هایشان را به خانه بخت می‌فرستند. آن‌هایی که روستایی بودنشان بر نوع زندگی‌شان تأثیر دارد. همه‌جای آن می‌شود رنگ تلاش را دید؛ از چادر به کمر بستن سر زمین تا پختن غذا روی آتش. پیر و جوان هم ندارد، تا نبضشان به حیات می‌زند، از پا نمی‌افتند و بعضی‌هایشان هم روی زمین جان می‌دهند؛ با رغبت و لبخند.
خاک، میراث بزرگ این آدم‌هاست که از نسلی به نسل دیگر می‌رسد و وصیت بزرگ‌تر‌ها این است که آبادش نگاه دارند و روایت امروز ما جایی در همین نزدیکی است؛ بین بزرگ شدن و به بلوغ رسیدن همین آدم‌ها.
حاشیه با متن فرق می‌کند. انتهای پنجتن با تابلو پنجتن ۹۱ مشخص شده است. مسیری که به گفته خیلی از اهالی در قدیم نبوده و کمی بعد از آن «کشف» است؛ کنار باغ‌تالار‌ها و ساختمان‌های بزرگ و انبار‌های متفاوت. هیچ تابلویی نیست برای اینکه محدوده را برای یک‌تازه وارد مشخص کند. برخی روستا‌های اطراف به محدوده شهری ملحق شده‌اند. کشف با وسعت و اندازه‌ای که دارد، هنوز هم سحرآمیز و زیباست. حتی اگر آفتاب داغ نگذارد شیشه خودرو را پایین بکشیم. پیاده می‌شویم. پا روی سنگ‌فرش‌هایی می‌گذاریم که به مسیر رودخانه‌ای ختم می‌شود. چند نفر برای توت خوردن چادر گرفته‌اند. آب گل‌آلودی از آن وسط در مسیری ممتد پیش می‌رود. خوبی گشتن در حوالی کشف این است که محدودت نمی‌کند. به هر جایی می‌توانی سرک بکشی. دوربین‌های زیادی از عکاس‌ها و خبرنگار‌ها روی آن چرخیده‌اند. سال‌هاست که موضوع کشف سوژه خبرگزاری‌ها بوده است، اما نمی‌دانم چرا به ذهن کسی نرسیده است که این نقطه در یک محدوده پیرامونی با تاریخ پرمایه‌ای که دارد، می‌تواند محله‌ای گردشگری شود. اینکه آریایی‌ها جغرافیای زندگی‌شان را این منطقه انتخاب کرده‌اند، کلی مایه مباهات و افتخار است.

کشف؛ یک نام پر از مفهوم
برخی‌ها از ناامن بودن شب‌های کشف گله دارند و می‌گویند غروب که بیاید، کسی جرئت بیرون آمدن از خانه را ندارد، اما می‌شود شب‌گردی‌های کشف راه انداخت؛ چای خوردن‌ها، راه رفتن‌ها، قدم زدن‌ها. می‌شود روز‌های جمعه مسیر را به این سمت شهر کج کرد. اگر دستی بر سر و صورت آن بکشیم، کشف با یک آب تازه دوباره نبض می‌گیرد و زنده می‌شود. دوباره ماهی‌ها توی هر موج آب سرریز می‌شوند. می‌شود تابستان لذت‌بخشی را تجربه کرد. کلاه حصیری گذاشت و ساعت‌ها قلاب انداخت. می‌شود دوباره صدای خنده‌های آدم‌هایی را شنید که روزگاری اسب‌هایشان را درون کشف می‌شستند و بلندبلند و از ته دل قهقهه می‌زدند.
کشف از آن مکان‌هایی است که با فاصله کمی از شهر همه‌چیز دارد. با کمی رانندگی می‌شود داخل نیزارهایش قدم زد و هنوز هم شور زندگی در مردمان و اهالی اطرافش را دید. امروز کشف جزو زخم‌های باز شهر است. این محدوده جغرافیایی با آب آلوده و فاضلاب‌هایی که از بیشتر نقاط به آن سرریز می‌شود، سبزی‌هایی که با همین آب آبیاری می‌شوند، موتورتلمبه‌هایی که قاچاقی و یواشکی آب آلوده را به مزرعه‌های اطراف می‌رساند و ناامنی و هراسی که هنوز خیلی‌ها از اطراف این نقطه دارند، خیلی خوش‌نام نیست، اما تاریخچه‌ای شنیدنی دارد.

روزگار آبادی یک رود
حرف‌های مردمی که روز‌های زیادی رودسواری کرده‌اند، شنیدن دارد. صدای زنگوله‌های دام‌ها و جیک‌جیک پرندگان جنگلی حالا شنیده نمی‌شود، اما باید ارج و قرب و آرامش روزگار قبلی را به آن برگرداند. مردم مثل همه روز‌های هفته در حال گذران روزمرگی‌اند. وقت تعریف که می‌شود، شیرینی خاطرات گذشته روی لبخند و گونه‌هایشان می‌نشیند و آن را گل می‌اندازد. آن‌ها روز‌های تعطیلشان را میهمان دریا بوده‌اند؛ پرآب و زلال. کسی از آینده‌اش خبر نداشت و فکرش را نمی‌کرد که این دریای آباد و تمیز روزی روزگارش این باشد. البته رود بی‌رحم هم بوده است. بعضی از بچه‌ها را آب برده است. طغیان که می‌کند، چیزی جلودارش نیست و به همه‌چیز خشم می‌گیرد. اهالی روستا‌های اطراف گاو‌ها و گوسفند‌ها را برای چرا کنار دریا می‌آوردند. همان‌جا لباس‌هایشان را می‌کندند و تن به آب می‌سپردند و بعد هم آفتاب می‌گرفتند و روزگار شیرین و خوشی داشته‌اند. این را از لابه‌لای حرف‌های چندنفری که درباره گذشته کشف حرف می‌زنند، می‌فهمم. انگار غریبه را خوب می‌شناسند. اگر کسی از بین خودشان نباشد، زود به چشم می‌آید. راه‌بلد نیستم و همین گردش میان جایی نامعلوم که به قول اهالی جنازه‌های بی‌نام و نشان آنجا پیدا شده است، هراس به جانم می‌اندازد. هوا دم‌کرده و داغ است و آرزو می‌کنم کاش الان همان کشف پرآب و سبز را پیش رو داشتیم تا می‌شد زیر سایه درخت‌هایش کمی خنک شد. محمد حسین‌زاده، از بچه‌های شورای محله، لطف می‌کند و همراهمان می‌شود.

کشف به‌تدریج خشک شد
حسین‌زاده بچه همین خاک است و بزرگ‌شده همین‌جا. به همین دلیل است که انس زیادی با زمین و خاک دارد و هنوز هم نتوانسته است کشاورزی را کنار بگذارد. به قول خودش آدمیزاد با خاک زنده است. زحمت همراهی با ما را به جان می‌خرد. از رفتن به کوره‌ها که آتشش سال‌هاست خاموش است و روزگاری بروبیایی داشته‌اند تا روستا‌های اطراف که روزگاری آبادی‌شان را از کشف داشته‌اند.
«شیرحصار»، «زین‌الدین»، «کلاته‌آهن»، «چهاربرجی» و.... پشت سر هم چند روستای دیگر را نام می‌برد که از قلم می‌افتد. پشت لاستیک ماشین خاک بلند می‌شود و او مسیر‌های پیچ‌اندرپیچی را طی می‌کند که مثل کف دست می‌شناسدشان و برای هرکدامش می‌تواند ساعت‌ها حرف بزند و توضیح بدهد. او هیچ‌وقت نتوانسته است ۴۰ سال زندگی خاطره‌انگیز اینجا را بگذارد و برود. یادش می‌آید پنجتن این‌قدر وسعت نداشت و مثل حالا نبود که فاصله شهر و کشف کمتر از ۵۰۰ متر باشد: برای رسیدن به اینجا کلی بیابان را باید طی می‌کردیم. اول مسیر پل‌سنگی طویل و بلند قرار داشت که با سیل قبل از انقلاب خراب شد. پایه‌های آن هنوز هم هست. بعد از خرابی پل برای اینکه اهالی روستا‌های این طرف کشف و آن سمت با هم ارتباط داشته باشند، چند نفری کارشان سبدکشی بوده است. به این صورت که سبد‌های چوبی بزرگی را به اندازه تحمل وزن یک نفر ساخته بودند و کار حمل افراد را انجام می‌دادند و روستایی‌های آن سمت را که می‌خواستند به شهر بروند یا به دیدن قوم و خویششان به این سمت بیایند، حمل می‌کردند. ماشین و امکانات و آسایش نبود، اما کلی آرامش داشت. آب رود آن‌قدر زلال و شفاف بود که خیلی‌ها ماهیگیری می‌کردند و ماهی‌ها کلی طرف‌دار داشتند. نه اینکه بخواهند قصد فروش داشته باشند، خودشان ماهی‌ها را سیخ می‌کشیدند و کباب می‌کردند. کم‌کم در بین مسیر رسیدن آب به مشهد، خیلی‌ها آب تمیز را برداشت می‌کردند و کشف کم‌کم خشک شد. حالا فکر کنید در خشکی دریا، آب‌های دباغی و فاضلاب‌های شهری هم به آن وارد می‌شد. فاضلاب‌های محدوده‌های نزدیک مثل التیمور و... کم‌کم آن را از آبادانی انداخت. پشه و مگس زیاد شد و بوی آزاردهنده‌ای که طاقت‌آوردنش سخت می‌شد برای کسانی که هوای پاک روستا ریه‌هایشان را پر کرده بود. پای روستایی‌ها که از رود بریده شد، آبادی هم رفت. خلاف‌کاران همیشه به دنبال جای دنجی هستند و گودال‌های این اطراف مخفی‌گاه سارقان است. یک پاسگاه هلالی با چند سرباز برای محدوده وسیع این سمت کفایت نمی‌کند.

سبزی‌های آلوده به فاضلاب
حسین‌زاده هر از گاهی پا روی ترمز می‌گذارد و گودال‌ها را نشانمان می‌دهد. انبوه نی در دو طرف جاده منظره را تماشایی‌تر کرده است. سوختگی نی‌ها استفهام‌آمیز است. او قبل از هر پرسشی، پاسخمان را این‌گونه می‌دهد: شب‌ها آتش درست می‌کنند و به‌واسطه آن خیلی از نی‌ها سوخته است. نی‌ها خودرویند. می‌بینید که؟
نگاهم میخ‌کوب اطراف است. سکوت است و جاده و حرف‌های حسین‌زاده و سبزی نی‌ها که در منطقه‌های باتلاقی می‌رویند. نمی‌دانم دقیق کدام نقطه است، اما بین همین نیزار مردی دستمال‌به‌سر ایستاده است. حدس می‌زنم دستمال را به سبب گریز از گرما به سر بسته است. انگار حسین‌زاده فکرم را خوانده باشد، می‌گوید: دستمال را برای در امان ماندن از هوای داغ بسته است.
صدای قیژ قیژ موتورتلمبه‌هایی که آب را برای مزراع می‌کشند، سکوت را می‌شکند. می‌گوید کارشان غیرقانونی است. برخی‌ها شبانه این کار خلاف را انجام می‌دهند و سبزی و بادمجان و گوجه می‌کارند و آن‌ها را با همین آب آلوده آبیاری می‌کنند، اما بازی کردن با جان مردم، حتی اگر کسی هم متوجه نشود، غیراخلاقی است. نانش خوردن ندارد و مال را هم از برکت می‌اندازد.
او بی‌وقفه توضیح می‌دهد: رهاسازی غیرقانونی فاضلاب خام و آبیاری زمین‌های کشاورزی با فاضلاب تهدید بزرگی برای وضعیت بهداشت است. از همین رو سامان‌دهی، احیا و آزادسازی کشف‌رود از چند سال پیش با همت دستگاه‌های مختلف در حال انجام است که تاحدودی مؤثر بوده، اما این معضل همچنان پابرجاست.
حسین‌زاده بازهم ترمز می‌کند و پس از خوش‌وبش با چند نفر که کلاه حصیری بر سر دارند و برای شکار آمده‌اند، می‌گوید: مرغابی و بلدرچین می‌گیرند، البته اینجا تا دلت بخواهد گراز دارد.
جاده پر از نی سحرآمیز و تماشایی است. او همچنان که پیش می‌رود، تعریف می‌کند: برخی‌ها شترمرغ پرورش می‌دهند و بعضی‌ها دامداری دارند، اما خیلی‌ها علوفه برای دام‌هایشان می‌کارند.
او در ادامه می‌گوید: اطراف کشف بیش از ۳۰۰ کوره بوده است و کلی کارگر. شهری بود برای خودش، اما کم‌کم کوره‌ها هم از رونق افتاد و نان خیلی‌ها آجر شد.

تخم‌مرغ‌هایی که جوجه می‌شد
در بین راه ماجرا‌های زیادی از آن دوران به خاطرش می‌آید: زنگ مدرسه که می‌خورد، تفریح دیگری که نداشتیم، مجبور بودیم برای بازی داخل همین زمین‌ها پرسه بزنیم. موضوع جالب، کشف جنازه بود. روزی نبود که ما در اینجا جنازه پیدا نکنیم. ماجرا حالت کارآگاهی پیدا می‌کرد و بچه‌ها با اشتیاق و ولع تمام روز بعد درباره آن حرف می‌زدند. ضایعاتی‌ها بارشان را اینجا تخلیه می‌کردند و خیلی از مرغدار‌های مشهد تخم‌مرغ‌های خراب را اینجا می‌ریختند. شاید باور نکنید، بین آن‌ها تخم‌مرغ‌های سالم پیدا می‌کردیم و می‌بردیم خانه و جوجه می‌شدند. تابستان‌ها با این جوجه‌ها عالمی داشتیم.
انگار تازه از موضوع مهمی یادش آمده باشد، می‌گوید: این جاده که در آن می‌رویم، مربوط به سازمان آب است و قرار است اینجا تصفیه‌خانه احداث کند. هم خوبی دارد و هم شر.
بعد می‌خندد و توضیح می‌دهد: جاده مسیر را برای سارقان هموار کرده است و دیگر لازم نیست از دست‌انداز‌ها بروند. اولین کاری که انجام داده‌اند، تملک زمین‌ها و هموار کردن همین مسیر جاده‌ای است.
در بین راه روستایی را نشانمان می‌دهد که به گفته او ایستگاه گاز است و گاز از اینجا استخراج می‌شده و روستایی‌ها که متوجه موضوع شدند، خواستند اول روستای خودشان گازکشی شود. حالا هم گاز اینجا استخراج می‌شود، اما به شهر نمی‌آید. ترمز آخر را که می‌زند، چند ساعت از گشت‌زنی ما در این اطراف می‌گذرد.

به سرانجام رساندن تعریض پل
در اینجا جمعیت جوانی حضور دارند و چیزی از گذشته نمی‌دانند، اما در دادن نشانی آدم‌های قدیمی کم نمی‌گذارند. همه حاجی صدایش می‌زنند و من هم با همین نام خطابش می‌کنم.
همیشه آدم‌هایی که می‌توانند راحت و بی‌تکلف با دیگران وارد گفتگو شوند، تحسین کرده‌ام؛ نه اینکه با لاف و طمطراق حرف بزنند، با نوعی هیجان و شگفت‌زدگی دلپذیر که آدم دلش می‌خواهد.
رگ‌های دستش ورم کرده و مثل نبض می‌زند. حاجی حسینی ۵۵ سال است که از خدا عمر گرفته است و همین‌جا زندگی می‌کند و به این خاک عادت کرده است. می‌گوید: از اهالی همین‌جا هستم. کشاورزی و گلخانه داشته‌ام، اما ورشکست شدم و هنوز هم کشاورزی می‌کنم، اما خیلی کم.
کنار چند مغازه دیگر مبل‌فروشی دارد. از کنار مغازه‌های آن‌ها کافی است چند قدم بلند برداری تا به کشف برسی. می‌گوید: حالا که خیلی آباد است. خط اتوبوس دارد و بروبیای شهری‌ها را شاهد است و مسیر رودخانه را لای‌روبی می‌کنند و کسی اجازه خالی کردن ضایعات ندارد. قدیم از بوی بد و نامطبوعش امان نداشتیم. البته هنوز هم آب قالی‌شویی‌های شیخ‌حسن به اینجا می‌ریزد. چندسال است قرار به تعطیل شدن این قالی‌شویی‌هاست، اما متأسفانه فاضلاب آن‌ها به اینجا می‌ریزد.
حاجی تعریف می‌کند: تمام آبیاری‌های شترک و کنه‌بیست از همین‌جا انجام می‌شد؛ اما از زمانی که افراد با چاه‌های عمیقی که بین مسیر قوچان تا مشهد حفر کردند و به آن دستبرد زدند، آب به اینجا نرسید.
او می‌خواهد تعریض پل کشف که خیلی وقت است آغاز شده است، به سرانجام برسد. در این بین موضوع دیگری هم به خاطرش می‌آید که شیرین تعریف می‌کند: یادم می‌آید با اسب که از رودخانه می‌گذشتیم، تا سر اسب آب بود. با اسب‌سواری توی آب کلی کیف می‌کردیم. البته موضوع دیگری هم هست و آن تجاوز به مسیر رودخانه و دخل و تصرف در زمین‌های اطراف است. خیلی‌ها زمین‌ها را خریدند و ساختند.

کشف ایستاده است
آراسته از قدیمی‌های روستای زین‌الدین است که فاصله‌اش با کشف کم است. لهجه‌اش از بس غلیظ است، مجبور می‌شوم چندبار بین کلامش بیایم و معنی واژه و عبارتی را بپرسیم. می‌گوید همین‌جا به دنیا آمدم و بزرگ شدم و حرف از کشف که می‌شود، ناخودآگاه خاطرات خوش آن زمان به خاطرش می‌آید: از تمام روستا‌های اطراف گاو‌ها و اسب‌ها را می‌بردند به کشف و توی آب می‌چریدند و می‌خوردند. خودمان هم مشغول ماهیگیری می‌شدیم. داخل شکم ماهی‌های صیدشده را باز می‌کردیم و بعد با سیخی که از همان رودخانه پیدا می‌کردیم و محکم بود، به سیخ می‌کشیدیم و روی آتش کبابشان می‌کردیم و شب برمی‌گشتیم روستا. حالا گاوداری‌ها جمع شده است. یادم رفت بگویم؛ کشف به معنی لاک‌پشت است. قدیم تا دلتان بخواهد، توی آب لاک‌پشت‌های کوچک و بزرگ بود و می‌گفتند از همان‌جایی که سرچشمه می‌گیرد، همین‌طور است. آب کشف لاک‌پشت فراوان داشته است.
برای گفتگو با یک مسئول از آنجا دور می‌شویم، درحالی‌که کشف مغرورانه ایستاده است و رونق گذشته‌اش را به رخ می‌کشد.

دست افراد سودجو از رودخانه کشف‌رود کوتاه خواهد شد

مهدی یعقوبی، معاون خدمات‌شهری، درباره اقدامات انجام‌شده در کشف‌رود می‌گوید: بر اساس دستور استاندار، شهرداری مشهد از ۲۰ آبان‌ماه۹۸ به‌عنوان مدیریت واحد سامان‌دهی کشف‌رود، عهده‌دار مسئولیت سامان‌دهی و بهسازی ۸۱کیلومتر از رودخانه کشف‌رود، حدفاصل محدوده غربی حوزه استحفاظی شهر مشهد تا ۵کیلومتر بعد از چرمشهر، شده است که در این‌باره مدیریت‌شهری به تهیه شرح خدمات برای به‌کارگیری مشاور مادر برای تدقیق و به‌روزآوری مطالعات اقدام کرده و در حال انعقاد قرارداد است.
وی می‌افزاید: با پیگیری شهرداری مشهد و اقداماتی که شرکت شهرک‌های صنعتی استان انجام داده است، فاز یک تصفیه‌خانه چرمشهر در اسفندماه۹۸ به بهره‌برداری رسید و فاز ۲ آن نیز در ماه آینده به بهره‌برداری می‌رسد. این تصفیه‌خانه با ظرفیت ۳۰لیتر در ثانیه، مشکل پساب خروجی کارخانجات پوست و چرم مشهد را به‌طور کامل رفع خواهد کرد. در موضوع تصفیه‌خانه سپتاژ که مدت زیادی برای شهر مشهد مشکل ایجاد کرده بود نیز با همت شهرداری مشهد بعد از انجام مطالعات و آگهی فراخوان به‌صورت (EPC) طراحی، ساخت و بهره‌برداری)، عملیات اجرایی آن با اعتبار ۷۴میلیارد تومان از ماه جاری در حال انجام است و این تصفیه‌خانه با مساحت ۸هکتار و ظرفیت ۳۰لیتر در ثانیه در محل تصفیه‌خانه اولنگ قرار دارد. تصفیه‌خانه طبرسی‌شمالی و کالورت التیمور که یکی دیگر از تصفیه‌خانه‌های شهر مشهد است و بر اساس مطالعات تدقیق‌شده در مرحله انتخاب سرمایه‌گذار قرار دارد.
معاون شهردار مشهد درباره سامان‌دهی ۱۱۵هکتاری بستر کشف‌رود نیز اظهار می‌کند: هم‌اکنون شهرداری مشهد به‌طور هم‌زمان در حال سامان‌دهی بستر و مسیر رودخانه کشف‌رود است که محدوده کلات-خین‌عرب به طول چهارونیم کیلومتر و محدوده قازقان-احمدآباد به طول یک‌ونیم کیلومتر در دستورکار قرار گرفته است.
وی با اعلام اینکه فضای سبز موجود در کشف‌رود ۱۸۰هکتار است، یادآور می‌شود: ۷۰هکتار توسعه فضای سبز جدید با ۴۲هزار اصله درخت در اراضی مازاد بر بستر رودخانه در نظر گرفته شده است.
یعقوبی با بیان اینکه برای حفاظت از مسیر رودخانه نیز قطعات نیوجرسی و دیواره‌های خودایستا در نظر گرفته شده است، ادامه می‌دهد: برای جلوگیری از تردد افراد سودجو به جاده‌های اختصاصی، ۲۳۰۰قطعه بتنی (نیوجرسی و دیواره‌های خودایستا) در حال نصب است که طبق هماهنگی با بخشداری‌ها، اداره راه‌وترابری و شرکت آب منطقه‌ای، امکان دسترسی به مسیر‌های مجاز فراهم خواهد شد و دسترسی‌های غیرقانونی و غیرمجاز نیز مسدود می‌شود، به‌طوری‌که امکان تردد غیرمجاز در جاده‌های اختصاصی وجود نخواهد داشت. با نصب این قطعات، امکان نصب موتورتلمبه، برداشت غیرقانونی ماسه، تخلیه غیرقانونی نخاله و تصرف بستر به حداقل خواهد رسید. در همین راستا با هماهنگی دادستانی مشهد تابلو‌هایی به‌منظور هشدار و اطلاع‌رسانی به عموم مالکان و مجاوران تهیه شده و در حال نصب است تا از تخلیه نخاله و برداشت غیرقانونی فاضلاب برای کشاورزی و محصولات آن جلوگیری شود.
یعقوبی اعلام می‌کند: از ابتدای شکل‌گیری این پروژه نیز عده‌ای سودجو و فرصت‌طلب به‌وسیله موتور‌پمپ‌ها به برداشت غیرقانونی فاضلاب از کشف‌رود اقدام و کشت‌وکار کرده‌اند که در همین راستا اخطاریه‌های لازم به این دسته از متخلفان داده شده است و ان‌شاءالله به‌زودی با هماهنگی دستگاه‌های قضا تمامی موتورپمپ‌ها جمع‌آوری خواهد شد.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.