راد - سکینه سجادی دختر ٢٦ساله خوشذوق، خوشصحبت و هنرمند ساکن شهرک شهید رجایی با بینایی دو درصدی چشم است که هیچ محدودیتی باعث نشده دست از آرزوهایش بکشد. او بیهیچ سهمیهای در کنکور سراسری و در رقابت با افراد سالم رتبه٧٨ را کسب میکند و نقاشیهایش هم در جشنوارههای مختلف به عنوان آثار برتر انتخاب میشوند. اما اولین تجربه نقاشی دیواری او در محل سکونتش (کوچه حمام) برای گفتگو بهانهای جدید به دست ما میدهد. سکینه حالا در این روزهای گرم تابستانی صبح و شب مشغول کشیدن نقش سردار شهید سلیمانی بر دیوار است. دیواری که تا پیش از این، رنگ خاکستری سرد و بیروح آن کنار در مسجد، حسابی توی ذوق میزده و سکینه تصمیم میگیرد به این دیوار جانی تازه ببخشد. این گفتگو، اما بهانه دیگری هم دارد. در روز دختر گفتگو میکنیم با دختری که فکر نمیکرده واکنش در و همسایهها به تصمیم او اینقدر امیدبخش باشد!
• از کار در کارخانه زغال تا تحصیل در دانشگاه
ساعت از دو ظهر گذشته است و تیزی آفتاب اول تابستان را روی سرم احساس میکنم. سکینه، اما انگار بدون هیچ ناراحتی روی چارپایه رو به روی دیوار نشسته و بیتوجه به رفتوآمدهای کوچه شلوغپلوغ حمام در حر ۱۳، مشغول طراحی است. سلام که میکنم تازه متوجه حضورم میشود. میگوید که یک ماه تمام صبح و شب پای کار بوده و حالا جزئیات کوچک آن باقیمانده و کار رو به پایان است. پیش از تعریف ماجرای این نقاشی دیواری دوست دارد برایمان مختصری از زندگیاش بگوید. سکینه سجادی، دختر هنرمند شهرک شهید رجایی با بینایی دو درصدی از همان ابتدا با بینایی کم به دنیا میآید. عملها، داروها و درمانها افاقه نمیکند و سرانجام او همه چیز را میپذیرد. نهتنها میپذیرد، بلکه دست به مبارزه میزند و محدودیتهایش را کنار زده و از دوران کودکی نقاشی را آغاز میکند. داستان زندگی او پرفراز و نشیب است. از ترک تحصیل و کار در کارخانه زغال تا ادامهدادن تحصیل و کسب رتبه دو رقمی و تحصیل در دانشگاه الزهرا (س). او حالا اینجاست تا از تجربه جدیدش برایمان بگوید.
• میترسیدم!
«تقریبا تمام سبکهای هنری را تجربه کرده بودم بهجز نقاشیدیواری. یک روز که از کوچه عبور میکردم درست در حاشیه خیابان کنار در مسجد حضرت زینب (س)، دیواری بزرگ، خالی و بیروح را دیدم. نه اینکه تا آن روز آن را ندیده باشم، آن روز دیوار را جور دیگری دیدم. همانجا چند تا عکس از دیوار گرفتم و با خودم فکر کردم این دیوار جان میدهد برای نقاشی دیواری. همان جا از کسبه و فروشندهها آدرس هیئت امنای مسجد را گرفتم و رفتم داخل. امام جماعت مسجد نشسته بود پشت میزش. با ترس و لرز ایدهام را مطرح کردم و تمام مدت به این فکر میکردم که اصلا برایش پذیرفتنی است یک دختر توی این کوچه شلوغ بنشیند پشت چارپایه و از صبح تا شب دیوار را رنگ بزند؟ الان با من چه برخوردی میکند؟ تمام ترسهایم خیلی سریع برطرف شد! با لبخندی گرم از ایدهام استقبال کرد و گفت از فردا میتوانم کارم را شروع کنم.
• کشف استعداد خاموش
برای موضوع همانجا با هم به توافق میرسند. سکینه کار تذهیب را پیشنهاد میدهد و اعضای هیئت امنا هم چهره سردار شهید قاسم سلیمانی را. نتیجه میشود ترکیبی از هر دو. سکینه فردای آن روز تمام کاغذها و اعلامیهها را از روی دیوار میکند، دیوار را تقسیمبندی و کار را با همان قلمموهایی که از قبل داشته است شروع میکند. هرچند میگوید در اصل پیستولهای بادی برای اینکار مناسب هستند. اول از رنگ روغن استفاده میکند، اما همان ابتدا متوجه میشود که رنگ روغن مناسب گچ نیست. بعد رنگ پلاستیک را امتحان میکند، اما جلوه و جلایی را که باید در نظرش ندارد. دست آخر رنگ روغن مخصوص ساختمان را انتخاب میکند.
نتیجه تمام این آزمون و خطاها برای سکینه میشود کشف استعداد خاموشش! میگوید: با وجود تمام مهارتهایی که کسب کردهام بهدلیل ضعف بیناییام حس میکردم جزئیات را آنطور که باید و شاید روی ابعاد کاغذ کوچک نمیتوانم به تصویر بکشم. با تلاش توانستم از صفر تا صد یک نقاشی بزرگ دیواری را برعهده بگیرم بدون کمک شابلون و حتی ابزار مناسب! و در خلال این تجربه استعداد اصلیام را کشف کردم!
• موسیقیِ صدای مردم
«رسالت هنرمند این است که هنر را به حوزه عمومی بیاورد. من هم نخواستم توی خانه فقط برای دل خودم نقاشی بکشم. هنرم را به محلهام آوردم و حالا حس بهتری دارم. همیشه همراه با موسیقی طراحی میکردم. حالا صدای مردم و تأیید و تشویق یا انتقادشان همان موسیقیای است که این روزها میشنوم و از آن لذت میبرم. اینکه یک زبالهگرد گونی به پشت، کنار دیوار میایستد و نظرش را میگوید، اینکه یک کودک نظرش جلب میشود و چهره روی دیوار را میشناسد و با ذوق میگوید سردار سلیمانی! اینها برای من خیلی ارزش دارد.»
• این یک اثر شخصی نیست
میخواهم جدا از واکنش مردم نظر خودش را بگوید. آیا رضایت لازم را از کارش دارد؟ میگوید: من از کسب این تجربه خوشحال و راضیام و حس میکنم رسالتم را توانستهام تا حدودی انجام بدهم و در آینده قصد دارم در این حوزه فعالیت کنم، اما نقاشی دیواری یک اثر شخصی نیست و این مردم هستند که شرایط ذهنیام را تغییر میدهند. یکی میآید میگوید کارت این ایراد را دارد، من سعی میکنم آن را برطرف کنم. یکی میآید تعریف میکند ومن خوشحال میشوم. کاری که برای مردم انجام میدهی همین است، همه و همه نظر جمعی مردم است.