سعید جلائیان - به مناسبت روز جهانی نابینایان به سراغ محمد پورغلام، جانباز دفاع مقدس، که تنها چشم چپش 10درصد قادر به دیدن است، میرویم. پورغلام که تازه قدم در پنجمین دهه از عمر خود گذاشته بیشتر سالهای عمرش را به پاسداری از خاک مقدس کشورمان در جنگ و حفاظت از مرزهای شرقی کشور مشغول بوده است. او در این راه هزینههایی داد مانند از دست دادن بینایی، شیمیایی شدن و مورد اصابت گلوله و ترکش قرار گرفتن که تنها بخشی از آنهاست.
پورغلام از سالهای نوجوانیاش و رفتن به جبهه برای دفاع از میهن میگوید: در سال 62 زمانی که تنها 13سال داشتم با دستکاری شناسنامهام به عنوان امدادگر راهی جبهه شدم. دومین باری که قصد رفتن به جبهه داشتم به دلیل سن کمم که از روی جثهام تشخیص دادند، مانع از رفتنم به جبهه شدند. از این رو تصمیم گرفتم به عنوان امدادگر بروم که در آنجا اولین بار مجروح شدم. من در مجموع 5سال در جبهه و 4 سال و6ماه در منطقه عملیاتی بودم.
از مرزهای شرقی کشور
در اوایل دهه 80 اشرار از مرزهای شرقی وارد خاک کشورمان میشوند و امنیت شهروندان را در شهرهای مرزی به خطر میاندازند. پورغلام از ناامنی مرزهای شرقی کشور میگوید: در سال 1380 زمانی که هنوز چشمانم میدید اشرار به خاک کشورمان تجاوز کردند و مرزهای ایران را ناامن کردند. از این رو برای امنیت کشور همراه خانواده عازم کاشمر شدم. خانوادهام در این شهر مستقر شدند و خودم تا سال 85 به تمام شهرهایی که ناامنی در آن بود میرفتم.
او خبر از درخواستش برای اعزام به سوریه نیز میدهد و بیان میدارد: چند سال پیش نیز خواستار اعزامم به سوریه شدم. گفتم من میتوانم پشت بیسیم بنشینم یا کارهای دیگری انجام بدهم اما متأسفانه هر بار که میگفتم به من خندیدند.
اولین زخم
جانباز دفاع مقدس که پیکرش مملو از یادگاریهای دوران جنگ است درباره جراحتی که در نهایت به نابیناییاش انجامید این گونه میگوید: اولین جراحتم را در جزیره مینو سال 62زمانی که به صورت امدادگر رفته بودم، برداشتم. در آنجا به یک چشم 2ترکش و به گوشم گلوله اصابت شد. آنجا پزشکان یک ترکش را خارج کردند. دومین باری که چشمانم آسیب دید سال 64در جزیره مجنون بود. عراق شیمیایی زده بود و من ندانسته در حال تردد با موتورسیکلت بودم که آنجا شیمیایی شدم و گرد شیمیایی بر چشمانم نیز نشست و باعث شد به مدت 20روز نابینا باشم. دوباره به جبهه بازگشتم. پس از آن چندین بار دیگر مجروح و یک بار دیگر در حلبچه شیمیایی شدم. درکل 6بار مجروح شدم که در آخرین بار 8ترکش از بدنم خارج کردند.
جابه جا شدن یک ترکش
رزمنده دفاع مقدس درباره علت کم بینا شدنش میگوید:10سال پیش برای انداختن عکس امآرآی به بیمارستان امام رضا رفته بودم. تا آن زمان نمیدانستم ترکش دیگری در چشمم هست که متأسفانه با انجام این آزمایش ترکش جابهجا شد و از آن زمان چشم راستم به صورت کامل نابینا شد و چشم چپم نیز تنها حدود 10درصد قادر به دیدن است. به پزشکان زیادی مراجعه کردم و تمام آنها بر این عقیده هستند که دیگر بینایی من باز نمیگردد.
جانباز دفاع مقدس از مشکلاتی که پس از کم بینا شدنش با آن مواجه شده است هم این گونه میگوید: ابتدای کم بینا شدنم مدام در خیابان به زمین میخوردم، در جویهای آب سقوط میکردم و خودروها از روی پاهایم رد میشدند. یاد گرفتن و عادت به عصا یک سال برایم طول کشید. در این مدت مدام عصاهایم میشکستند و من آسیب میدیدم. از زمانی که نابینا شدم به دلیل مشکلاتی همچون رد شدن از خیابان، سوار نکردن خودروهای سواری و تاکسی، دشواری استفاده از اتوبوس و ... دیگر زیاد از منزل بیرون نمیروم. شاید در هفته چند ساعت آن هم برای دکتر، زیارت امام رضا(ع) و یا رفتن به هیئت از منزل خارج میشوم.
برخورد ما با نابینایان
پورغلام از میان حوادث متعددی که برایش در خیابان رخ داده است به تعریف یکی میپردازد: در یک شب بارانی با تاکسی از درمانگاه به منزل بازمیگشتم. از تاکسی خواسته بودم من را سر خیابانی که منزلمان در آن واقع شده است پیاده کند اما او یک خیابان قبلتر توقف کرد. آن شب چندین ساعت زیر باران سرگردان بودم تا اینکه یک نفر کمکم کرد و من را به در خانه رساند. البته مشابه این اتفاق چندین بار دیگر برایم رخ داده است.
او در انتها میافزاید: من برای خدمت به زائران پیاده امام رضا(ع) بیصبرم. قرار شده است همراه همسرم در ایستگاهی که برای زائران امام رضا(ع) در محله ابوطالب برپا میشود برویم و در آنجا خدمت کنیم.
پورغلام الان دارای 20درصد جانبازی بنیاد و 31درصد جانبازی از سپاه است که برای تشکیل کمیسیون و مشخص شدن درصد واقعی جانبازیاش حدود 4 سال در انتظار است.