خادم | شهرآرانیوز؛ کهنترین نسخه «شاهنامه» نسخه فلورانس است که براساس آن چند نفر منظومه فردوسی را تصحیح کردهاند. خراسانیهایی هم در این زمره هستند، چنان که عزیزا... جوینی هم تصحیحی براساس این نسخه به انجام رسانده که یکی از مهمترین تصحیحات این اثر سترگ است.
او سالها عمر خود را صرف این کار کرد و، علاوه بر آن، آثار دیگری نیز از خود برجای گذاشت که «خلاصه خمسه حکیم نظامی گنجوی»، «تفسیر مفردات قرآن»، و تصحیح «تفسیر نسفی»، نسخهای کهن از «نهج البلاغه» ازآن جملهاند. جوینی استاد دانشگاه تهران بود و پنج سال در مؤسسه «لغت نامه دهخدا» کار کرد. او ۲۵ بهمن ۱۳۹۱ از دنیا رفت. به مناسبت سالگرد درگذشت جوینی، نظری کوتاه بر زندگی او و تصحیحش از «شاهنامه» انداختهایم.
جوینی سال ۱۳۰۴ در روستای پایین جلگه اسفراین به دنیا آمد. البته خودش گفته است که سال تولد ثبت شده در شناسنامه اش درست نیست، زیرا مأمور ثبت احوال، وقتی به قد و بالای او نگاه کرده، سال تولدی که پدرش یادداشت کرده بوده باور نکرده، او را چند سالی بزرگتر پنداشته و سال ۱۳۰۴ را مناسب تشخیص داده است.
جوینی درباره خاندانش و محیطی که در آن رشد کرده گفته است: «نیاکانم به صورت آباء و اجدادی در جوین بودند. آنها تحت ستم حکومتهای آن روزگار آنجا را رها کرده و به اسفراین آمدند. آنها مردمانی ملا، زحمت کش و کشاورز بودند. عموها و پدر من، همه، باسواد بودند. پدرم مردی روحانی بود که تمام امور مذهبی و عبادی چند ده را که نزدیک ما بود به عهده داشت. [..]من هم جزو شاگران مکتب خانه پدرم بودم.»
نخستین حرفهای که جوینی به صورت جدی آموخت و به آن مشغول شد خیاطی بود: «وقتی کلاس پنجم را تمام کردم، مدتی بیکار بودم؛ بعد، در مغازهای در جوین، خیاط شدم و درطول سه سال خیاطی را یاد گرفتم. [..]چند ماهی یک مغازه خیاطی باز کردم، ولی این کار مرا راضی نمیکرد؛ به همین خاطر به فکر افتادم که به مشهد بروم.»
سال ۱۳۲۴، به فکر طلبه شدن و تحصیل در حوزه علمیه مشهد میافتد و با مشقتهای آن روزگار خودش را به مشهد میرساند. جوینی ماجرای حضورش در مشهد و ورودش به حوزه علمیه را این طور تعریف کرده است: «اتاقی در مسافرخانهای پشت مسجد گوهرشاد گرفتم. خب، من آن موقع یک جوان دهاتی بودم و اصلا چراغ و شیشههای الوان مشهد را ندیده بودم؛ آن زرق وبرق و شکوه و جلال خاصی که در حرم بود، آن تجلیات و معرفتی که آنجا وجود داشت واقعا برای من خیلی عجیب و غریب بود.
همین طور گیج در داخل حرم ایستاده بودم و اطراف را نگاه میکردم که ناگهان چشمم به سیدی حدود ۶۰ساله افتاد که عینک به چشم داشت و لوحی مقابلش گذاشته بود و قرآن میخواند. نمیدانم چه شد که پیش او رفتم، نشستم و گفتم: 'آقا! من، اگر خواسته باشم درس طلبگی بخوانم، باید چه کار کنم؟ '
آن مرد عینکش را برداشت؛ دیدم مرد تیزبین و هشیاری است. چند لحظه مرا برانداز کرد و گفت: 'فردا بیا مدرسه میرزاجعفر؛ من آنجا هستم. ' بعد، فهمیدم که اسم این مرد شاهچراغی، اهل نیشابور و معروف به سید نیشابوری است. [..]فردایش که به مدرسه میرزاجعفر رفتم، دیدم آن آقا ایستاده و طلبهها دورش جمع شدهاند و او امرونهی میکند و مرد قدرتمندی است [..]پیش ایشان رفتم و سلام کردم. مرا شناخت و، بعد، متولی مدرسه را که مردی نیشابوری بود صدا زد و با اشاره به اتاقی در مدرسه گفت: 'آن اتاق را بده به ایشان. ' اتاق کوچکی بود روی سردر مدرسه، مدرسه میرزاجعفر.»
در دوران طلبگی، از شاگردان ادیب نیشابوری دوم بود و دروس حوزوی را تقریبا تا سطح خارج خواند، اما خود را محدود به حوزه و دروس حوزوی نکرد و برای به روزبودن و بیشترکردن فهمش از دنیا و گسترده ترکردن دنیای خودش سراغ دروس جدید هم رفت: «یکی از کسانی که مرا برای ادامه تحصیل دروس جدید تشویق کرد شیخ هاشم قزوینی بود. میگفت: 'طلبهها چرا نباید درس جدید بخوانند؟! اگر یک آدم مادی با شما بحث کرد و از فیزیک و شیمی دلیل آورد، شما چطور میخواهید به او جواب بدهید؟! ' حرف ایشان خیلی در من اثر کرد.»
جوینی، پس از گرفتن سیکل اول، در فرهنگ مشهد استخدام و معلم شد، اما، ضمن کار، تحصیلش را هم ادامه داد و سه دیپلم گرفت و در دانشگاه تهران قبول شد: «ولی آن زمان منتقل شدن آموزگاران به تهران خیلی مشکل بود و احتیاج به پارتی و پشتیبان داشت، که من نداشتم، تااینکه در دانشگاه فردوسی مشهد دانشکده ادبیات باز شد و همان جا به تحصیل ادامه دادم.»
پس از آن، او، برای گذراندن دوره فوق لیسانس و دکتری، به دانشگاه تهران رفت. علی اکبر فیاض در دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد و بدیع الزمان فروزانفر، سیدجعفر شهیدی، احمد تفضلی، عباس زریاب خویی، ژاله آموزگار و علی اشرف صادقی در دانشگاه تهران از استادان نامداری بودند که جوینی پای درس ایشان نشست. پایان نامه دکتری او با عنوان «شرح و تصحیح فرهنگ مجموعة الفرس» نیز امضای دکتر شهیدی، دکتر پرویز ناتل خانلری و دکتر جمال رضایی را پای خود دارد.
خود جوینی درباره فعالیت هایش در عرصه ادبیات گفته است: «من در پنج رکن ادبیات کار کردهام: ترجمه و تفسیرهای قرن چهارم و پنجم، 'نهج البلاغه'، 'شاهنامه'، پنج گنج نظامی و فرهنگ لغات فارسی و عربی و قرآنی؛ و این کارها، همگی، در سایه همان کوششهای طلبگی بوده است.»
«من معتقدم که 'شاهنامه' سند مملکت ماست و با کتابهای دیگر فرق دارد، و فرقش این است که به ما میگوید ایران در زمان کیکاووس از آن سوی سیحون و جیحون شروع میشود و تا مرز آفریقا ادامه مییابد؛ بنابراین، این کتاب یک سند ملی است. [..]ارزش آن به حدی است که آن را 'قرآن عجم' نامیدهاند.» جوینی چنین دیدگاهی درباره «شاهنامه» داشت و یکی از مهمترین کارهایش هم تصحیح «شاهنامه» براساس نسخه خطی موزه فلورانس است.
البته او نیز، مانند بسیاری از هم نسلان خود که بخت به دنیا آمدن در خانوادهای باسواد یا علاقهمند به فرهنگ را داشتند، از کودکی با «شاهنامه» و داستانهای آن آشنا بود و میشود گفت مهر این اثر در همان کودکی به جانش نشست: «کار بنده درزمینه 'شاهنامه' ریشه در دوران کودکی و نوجوانیام دارد: از کودکی، در خانواده ما داستانهای 'شاهنامه' خوانده میشد؛ حتی عموی من به شاهنامه خوانی بسیار علاقهمند بودند. در آن دوران، ما سر اجاق یا تنوری جمع میشدیم و ایشان داستانهای 'شاهنامه' را برای ما میخواندند.»
جوینی درباره اهمیت و قدمت «شاهنامه» نسخه فلورانس و کاری که خودش براساس این نسخه کرده گفته است: «نسخه دست نویس موزه ملی فلورانس در سال ۱۹۷۷ توسط مستشرق دانشمند ایتالیایی، آنجلو پیه مونتزه، کشف شد. [..]در اوایل انقلاب، من برای تهیه زیراکس از نسخه خطی 'نهج البلاغه' به کتابخانه آستان قدس رضوی رفته بودم. آنجا با آنجلو پیه مونتزه که از فرانسه آمده بود آشنا شدم. من ابتدا نسخه عکسی بسیار خوبی از این متن فراهم کردم و بعد این نسخه را با دقت زیاد با متن 'شاهنامه' مسکو و نسخه بدلها مقابله کردم.
[..]روس ها، با همه نسخهها و امکاناتی که دراختیار داشتند، ظرف ۳۰ سال، با کمک کسانی مثل نوشین که از ایران به آنجا فرار کرده بود، با صرف ۳۰میلیون روبل ــ که هر روبل آن زمان برابر با یک دلار و ۶۰ سنت بودــ با یک هیئت ۸۰نفری که در رأس آنها عثمانف و علیف بودند، توانسته بودند 'شاهنامه' را در ۹ جلد منتشر کنند، کاری که من در ایران یک تنه انجام دادم. با این همه، نسخه چاپ مسکو دارای اشکالات و اغلاطی است که بنده به قسمتی از آنها در جلد اول 'شاهنامه' اشاره کردهام.»
بااین همه، چندان از کار و تصحیح جوینی استقبال نشد و حتی، به عقیده خودش، دربرابر آن سنگ اندازیهایی هم کردند: «کار آنها [= روس ها]، با همه اشکالاتی که داشت، متأسفانه، در ایران موردپشتیبانی کسانی قرار گرفت. مرحوم مینوی که در رأس 'بنیاد شاهنامه' بود تحت سیطره آنها بود، و نسخه موزه فلورانس را که قدیمیترین نسخه 'شاهنامه' تا امروز است مشکوک جلوه میدادند. عدهای هم که در بنیاد 'شاهنامه' با مینوی و پهلبد کار میکردند در این میان سنگ اندازی میکردند تا از اهمیت کار من و نسخه فلورانس بکاهند.» او درباره علت و انگیزه این مخالفتها گفته است: «آنها بیشتر از این ناراحت بودند که چرا من به تنهایی این نسخه را کار کردهام. بنابراین، همه جا شایع کردند که این نسخه مجعول است.»
جوینی درباره ویژگیهای این نسخه گفته است: «در نسخههای دیگر 'شاهنامه'، چند عیب به چشم میخورد که در این نسخه نیست؛ مثلا، در نسخه موزه بریتانیا که بنابر مشهور در ۶۷۵ نوشته شده، عدم دقت کاتب در نقطه گذاری باعث شده که یک واژه چند گونه خوانده شود، در حالی که در نسخه فلورانس همه واژهها با دقت زیاد نقطه گذاری شده و مشکول است. از طرف دیگر، خط این نسخه یکدست است، گویی با یک قلم نوشته شده. البته نسخه فلورانس که تاریخ آن محرم ۶۱۴ است تا آخر کیخسرو را بیشتر ندارد و بقیه اش گم شده، اما تا این قسمت بخش اساطیری 'شاهنامه' تقریبا تمام میشود و بقیه مطالب 'شاهنامه' جنبه تاریخی دارد، نه اسطورهای.»
او که بهترین روش تصحیح «شاهنامه» را روش التقاطی میدانست درباره شیوه تصحیح خود نیز گفته است: «من در کار تصحیح مثل مصححان دیگر عمل نکردهام، من این نسخه را با نسخه دکتر خالقی مطلق و نسخه چاپ شوروی مقایسه و مقابله کردهام و جایی که دیدهام ابهامی وجود دارد، همه نسخهها را آوردهام و بعد در مورد آن قضاوت کردهام.»
جوینی درباره منظومه فردوسی، مازاد بر تصحیح آن، کارهای دیگری هم انجام داده است، مثلا در ابتدای هر جلدِ «شاهنامه» ماجرای آن را به نثر روان فارسی نوشته تا همگان بتوانند از آن استفاده کنند. او، همچنین، واژههای دشوار متن را توضیح داده که باز به سادگیِ فهم و درک «شاهنامه» برای همگان کمک میکند.
عزیزا... جوینی، علاوه بر کار بزرگش در تصحیح «شاهنامه»، چندین اثر دیگر را نیز به سرانجام رسانده است که بخش زیادی از آنها را متون دینی و مذهبی تشکیل میدهند؛ ازجمله این آثار، میتوان به «خلاصه خمسه حکیم نظامی گنجوی»، «تفسیر مفردات قرآن»، و تصحیح «تفسیر نسفی (ترجمهای کهن از قرآن به فارسی موزون و مسجع)»، «نهج البلاغه (براساس ترجمه فارسی قرن پنجم و ششم)»، فرهنگ فارسی «مجموعةالفرس» و فرهنگ عربی به فارسی «مصادراللغه» اشاره کرد. چنان که روشن است، خدمات او در عرصه فرهنگ و ادب این کشور قابل توجه است، اما ــ مانند بسیاری موارد دیگرــ درنهایت با جوینی نیز به شیوهای قدرنشناسانه و دلسردکننده برخورد شد، برخوردی که خودش آن را تحقیرآمیز میدانست.
او ماجرای بازنشستگی اش را این طور شرح داده است: «متأسفانه، سال ۱۳۸۲، در سال [های]آخر دولت آقای خاتمی، آن هم در جشن سالگرد انقلاب و جشن و شادی دهه فجر، ناگهان ابلاغی به دست من دادند که 'شما بازنشست هستید! ' تأسف بارتر اینکه ابلاغ را موقعی که از راهرو دانشکده میگذشتم به دست من دادند. من پیش معاونین آموزشی دانشکده رفتم و چند نامه هم به مسئولان دانشکده نوشتم، تااینکه عمر آن دولت سر آمد و من نامهای هم برای آیت ا... عمید زنجانی [رئیس دانشگاه تهران از ۸۴ تا ۸۶] نوشتم و از وضع تحقیرآمیزی که در دولت آقای خاتمی برای من و دو نفر دیگر از استادان دانشگاه تهران پیش آمده شکوه کردم.
ایشان یک روز مرا خواستند و محبت کردند؛ از ایشان بسیار ممنونم. فرمودند: 'شما چه رتبهای هستید؟ ' گفتم: 'رتبه ۲۳ استادی. ' گفتند: 'ازنظر من، شما بازنشسته نیستی. ' خب، اگر ازنظر ایشان بنده بازنشسته نبودم، خوب بود در نامهای مینوشتند که 'حکم بازنشستگی جوینی باطل است'؛ اما ننوشتند. من هم چیزی نگفتم؛ تنها این دو بیت را خواندم و از خدمتشان بیرون آمدم:
بعد عمری با سلام و با کلام
کردم این دوران دانش را تمام
اندر اول شادی و لبخند بود
اندر آخر تلخ کامی و السلام.»
برای نوشتن این مطلب، از دو گفتوگو با دکتر عزیزا... جوینی استفاده کردهایم، یکی در شماره ۲۵۴ «کیهان فرهنگی» و دیگری در شماره ۱۲۵ «کتاب ماه ادبیات».