صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

وقتی گردشگری به گرد پای کوچ نمی‌رسد

  • کد خبر: ۳۳۰۴۷
  • ۱۶ تير ۱۳۹۹ - ۲۱:۲۹
نبود امکانات اولیه در ییلاقات کلات، عشایر را از درآمد گردشگری و مردم را از تماشای زندگی در کوچ محروم کرده است
فاطمه خلخالی استاد/ شهرآرانیوز - اول قصه، صبح بود با هوای مطبوع و خنک، دامنه‌های سرسبز، سیاه‌چادر‌های تازه‌نفس و زنان چشم‌انتظار آمدن گله. آخر قصه، عصر بود با هوای دم‌کرده، تپه‌های داغ خواب‌آلود، سیاه‌چادر‌های خسته و مردان و زنانی که سفره دلشان را برایمان پهن کرده بودند. ما تمام زورمان را زده بودیم که صبح، قبل از آمدن گله، خودمان را به عشایر چرم‌کهنه برسانیم که این وقت سال کوچ کرده‌اند. منطقه ییلاق با خود روستا کمتر از ١٠ کیلومتر فاصله داشت. ما برای چه آنجا رفته بودیم؟ بیش از همه، زیبایی و اصالت زندگی عشایر کلات ما را به آنجا کشانده بود، اما حتی یک اقامت نیم‌روزه هم کافی بود تا بگوید همه حقیقت زندگی کوچ‌نشینان آن چیزی نیست که توی عکس‌ها و فیلم‌های مستند می‌بینیم.


زندگی برای گوسفند‌ها
ماشین سراشیبی کوه را پایین آمد. سیاه چادر‌ها روی ارتفاعات بالاتر بودند و زنان و مردان عشایر اینجا و آنجا بین چادر‌ها دیده می‌شدند. ساعت حدود ٩ صبح بود. تازه پایمان را از ماشین پایین گذاشته بودیم که گله گوسفند‌ها از دامنه روبه رو سرازیر شد. تمام دره را صدای «بع بع» برداشت. درِ آغل وسیعی که روی تپه روبه رو بود باز شد. گله گوسفند به همان سمت می‌دوید و به زودی کوچک و بزرگشان کپه شده بودند آنجا. مردان عشایر بره‌های یک ماهه و چندهفته را که توی آغل‌های جداگانه بودند کشاندند بیرون و توی شلوغی گله رها کردند. بره‌ها سمت مادرهایشان می‌دویدند و مشغول شیرخوردن می‌شدند. مردان داشتند به زبان کردی با هم حرف می‌زدند. کمی بعد، زنان عشایر جداجدا نشسته بودند پای دوشیدن گوسفندها. کسی با کسی حرف نمی‌زد. اگر هم حرفی بود، بین آن صدای بع بع پیوسته گم می‌شد. مردی افتاده بود به پشم چیدن یکی از گوسفندها. یکی هم قوطی رنگ دستش گرفته بود و پشت گوسفند‌های خودش را نشانه آبی می‌گذاشت.
بچه‌های عشایر تک و توک این طرف و آن طرف دیده می‌شدند. پسربچه‌ای حدودا سه ساله به تنهایی شیب کوه را پایین می‌آمد. من حالا دوباره آمده بودم پایین و از همان جا اتفاقات را نگاه می‌کردم. پسرک داشت از چوب سواری می‌گرفت. شاید برایش اسب لاغری بود یا الاغی. به همان حال، سمت چند گوسفندی می‌رفت که هنوز پایین دره بودند. زنی با فاصله چند متر از او، اسپنددانی در دست داشت. باد وزید و اسپند‌ها را با خودش برد. حدود ١٠ متر بالاتر از جوی، ٢ دختر نوجوان نشسته بودند به ظرف و کاسه شستن. آب از شیلنگی می‌آمد که روی زمین کشیده شده بود و ابتدایش معلوم نبود. نفهمیدم سرچشمه آب از کجاست و اصلا قابل آشامیدن است یا نه، اما معلوم بود تنها منبع آبی است که توی آن منطقه جریان دارد.
کار شیردوشیدن گوسفند‌ها زمان برد. بره‌ها از مادرهایشان جدا نمی‌شدند. سر یک چادر، زنی داشت شیر را توی دستگاه چرخ می‌کرد. شیر از یک پارچه نخی رد می‌شد و از ٢ خروجی بیرون می‌آمد. حالا گوسفند‌ها آرام گرفته بودند و زن دسته را که می‌چرخاند، صدایش شنیده می‌شد. توضیح داد که توی قابلمه کنار دستگاه دوغ جمع می‌شود که بعد آن را گرم می‌کنند و «قروت» درست می‌کنند. توی ظرف آن طرفی هم چربی شیر جمع می‌شد که باید تُلُم بزنند تا کره به دست بیاید.
پرسیدیم: «چند خانواده هستید؟» گفت: «١٢ چادریم.»
- تا کی اینجا می‌مونید؟
- تا آخر برج چهار.
- گرم نمی‌شه؟
- چرا، ولی چاره‌ای نیست.
آن پایین که بودیم یکی از مرد‌ها توضیح داده بود که گوسفند‌ها در طول روز چندبار برای چرا برده می‌شوند و هربار شیرشان دوشیده می‌شود. از زن پرسیدیم: «توی کوچ، کدوم کار براتون سخت تره؟»
- سخت‌ترین کار گوسفند دوشیدنه، توی سرما و توی گرما. ٢٠ روز پیش چنان بارون آمده بود که اصلا نمی‌تونستیم توی گِلا تکون بخوریم. نمی‌تونستیم راه بریم.
یک سؤال کلیشه‌ای هم پرسیدیم: «قشنگی‌های زندگی عشایر چیه؟» جوابش تکراری نبود: «همه سختی هاش برای ما قشنگیه.»
پیرزنی که کنار چادر آمده بود گفت: «گوسفند عذاب داره.»
نیاز به گفتن نداشت تا بفهمیم این کوچ هرساله به این علت انجام می‌شود که ۴ تا گوسفند را ۵ تا بکنند و ۵ تا را ۶ تا. باید این حیوان‌های زبان بسته علف کافی برای سیرشدن می‌داشتند.


زندگی عشایری روی دوش زنان
وقتی پرسیدیم بار زندگی عشایر بیشتر به عهده زن هاست یا مردها، علیرضا زارع هم به جمع ما پیوسته بود؛ یکی از مردان عشایر که روابط عمومی خوبی در مقایسه با دیگر مردان ساکت و کم حرف آنجا داشت. او گفت: «زن‌ها بیشتر اذیت می‌شن. صبح تلم می‌زنن. بعد صبحانه و چایی آماده می‌کنن. باز می‌رن ظرف‌ها رو می‌شورن. تا آن موقع باز گوسفند می‌آد. دوباره گوسفند رو هم می‌دوشن. چرخ هم می‌زنن. این را گرم می‌کنن که باز ماستش کنن، غذا درست کنن. آیا خودشان بخورن یا نخورن، بعدش باید ظرف‌های ناهار را بشورن. باز گوسفند می‌آد. باز گوسفند را بدوشن. باز چرخ بزنن، گرم کنن. شب می‌شه، باز باید غذا درست کنن.»
- آقایون این وسط چه کار می‌کنن؟
پیرزن بلند می‌خندد: «آقایون می‌خوابن!»
زارع می‌گوید: «باید درو برن. کاشت را جمع کنن. گوسفند‌ها را چرا می‌برن.»
بعدش زن‌ها را به حال خودشان گذاشتیم تا به کارشان برسند و به سمت ارتفاعات و گندمزار‌هایی که توی باد گاه و بیگاه، این شانه و آن شانه می‌شدند بالاتر رفتیم. ٢ چادر بودند که با فاصله دورتری از بقیه برپا شده بودند. مردی در چادر نبود. مریم خانم و نجمه خانم با لباس‌های رنگی، کنار بچه هایشان در سایه چادر‌ها نشسته بودند و مشغول پخت وپز بودند. بال جلو چادر‌ها را بالا زده بودند. کم حرف بودند و لابد همین ویژگی شان باعث شده بود از دیگران هم فاصله داشته باشند. قبلش حتی نخواسته بودند جلو دروبین عکاس بیایند، اما در کنار ما و پشت دوربین گوشی، عکسی به یادگار گرفتند. مریم خانم، موقع عکس گرفتن، کلاه آفتابی اش را از سر برداشت و روسری اش را درست کرد. به دختربچه‌ها اشاره کردیم: «زمان مدرسه که کوچ می‌کنید، تکلیف درس و مشق بچه‌ها چی می‌شه؟»
- از همین جا مدرسه می‌رن. می‌رن چَرَم (منظورش همان روستای خودشان چَرَم کهنه بود). کنار جاده وامیستن. ماشین زیاد می‌آد.
- امنیت داره؟
- ها. صبح می‌ره، عصر می‌آد.
روی ارتفاعات که بالا رفتیم، دود اجاق را می‌دیدیم. چند زن سالمند می‌خواستند فتیر درست کنند برای مهمان هایشان که ما بودیم. اسبی در کناره دره داشت می‌چرخید و صدای الاغی که روبه رویش بود ما را به خنده واداشت.


رسم مهمان بودن را به هم زدیم
لابد ما را به چشم مهمان دیده بودند نه خبرنگار که اجازه داده بودند فقط ببینیم و حظ  ببریم و چای و دوغشان را بنوشیم و زندگی شان را از دور تماشا کنیم. اما ما که عادت داریم به شنیدن و حرف کشیدن، جایی این رسم مهمان و صاحب خانه بودن را باید به هم می‌زدیم. حسابی تشنه بودیم، اما نمی‌دانستیم جریان این آب خنگ گوارایی که پیوسته از سر شیلنگ بیرون می‌آید چیست. می‌شود به آن اعتماد کرد، آن هم با شیوع بیماری کرونا؟
حرف از همین جا شروع شد؛ از نیاز ما به نوشیدن آب در آن گرمای وسط دشت. علیرضا زارع گفت: «چشمه اصلی از دهنه کوه می‌آد. آب روانه، اما میاد توی مسیر آلوده می‎شه. از یک جایی هم وارد لوله می‌شه و می‌آد این سمت. آب شرب روستا هم همین طوره. یعنی الان ما گوسفند‌ها رو از اینجا کوچ بدیم، ببریم کوه، همان آبی که گوسفند‌ها می‌خورند میاد توی منبع ما. شما هم که مهمون مایی می‌آیی از همان آب استفاده می‌کنی. یا -معذرت می‌خواهم- الان ممکن است توی کوه یکی با خرش از آب رد شود. بعد همان آب می‌آید توی منبع. آب خوردنمان الان آلوده است. هرچه داد می‌زنیم فایده ندارد.»
محمد قهرمانی، رئیس شورای روستای چرم کهنه، ادامه کلام را می‌گیرد: «اگر ٣ کیلومتر لوله سطحی کار گذاشته شود که از چشمه آب را اینجا ببرد روستا، دیگه آب شرب تأمینه. چون اینجا آب فراوونه.»
- خودتون نمی‌تونید آن ٣ کیلومتر رو لوله کشی کنید؟
- هزینه ش زیاده. به هر مسئولی که شما بگید گفتیم. برای بند خاکی یا سد هم گفتیم. ما الان ۵٠٠ هکتار زمین داریم دور و اطراف روستای چرم کهنه و چرم نو و حصار. به همه نهاد‌ها گفتیم حالا که هزینه سد زیاده، یک بند خاکی بزنید که مردم بتونن کشت کنن. گوجه و خیار و هرچی که دوست دارن بکارن. ما کلا ٣ ماه برای باغاتمان آب لازم داریم. الان همه جوان‌ها و پسر‌های ما می‌رن مشهد حاشیه نشین می‌شن. در میدان بار سپاد کارگری می‌کنن. الان هیچ جوانی در چرم زندگی نمی‌کنه. فقط پیر‌ها مانده اند. اینجا بهترین زمین را داریم، ولی متأسفانه آب دارد می‌رود ترکمنستان. وضع روستای چرم نو و حصار و ارچنگان هم همینه. آن‌ها هم زیرمجموعه همین رودخانه هستند.


زیبایی و مهجوری!
مشکلات دیگری هم بود مثل اینکه روستا هنوز گاز ندارد و داشتن اینترنت که خیال است و آنتن گوشی به سختی وصل می‌شود. گوسفند‌ها تب برفکی گرفته اند. قبلا واکسنشان رایگان بوده، اما حالا برای هر گوسفندی باید ۴۵٠٠ تومان بپردازند. مشکل مهم‌تر بی سامانی خانه هایشان بود. قهرمانی درباره اش گفت: «ما الان ٢۵۶ خانوار توی چرم کهنه ایم با جمعیت حول و حوش ٨٠٠ و خرده‌ای نفر. پارسال ٧٠ خانه به علت بارندگی‌ها تخریب شدند، چون فرسوده بودند. مسکن و شهرسازی این کار را نکرده که به روستایی‌ها وام بدهد تا امسال من خانه ام را درست کنم، سال بعد شما. این خرابی‌ها روی هم تلنبار شده و یکدفعه خانه‌ها را خراب کرده. یک عده را قرار بود توی شهرک جدید جا بدن که حدودا ٣٠ هکتاره و مال اداره اوقافه، اما مرتب دارن پاس کاری می‌کنن.»
یکی از مردان می‌گوید: «الان خانه خود من ترک دارد، اما تویش می‌نشینیم. چکار کنیم؟ نه خانه‌ای هست که رهن کنی، نه می‌تونی درستش کنی. ١۵٠ تومان خرج داره. از کجا بیارم؟ ٢٠ تا گوسفند دارم. بفروشم، خودم از کجا خرج زندگی را دربیارم؟»
صحبت را می‌کشانیم به سمت گردشگری. زندگی عشایری که از دور این همه تماشایی است چقدر می‌تواند گردشگر جذب کند و برای این مردمان درآمدزایی داشته باشد؟ کوچ نشینان چرم کهنه می‌گویند تقریبا هیچ. می‌گویند گاهی گذری چند نفر می‌آیند کره و پنیر و شیر می‌گیرند. امسال که به علت کرونا خیلی کمتر شده. البته خود اهالی حاصل زیادی هم ندارند. چیزی که هست تقریبا به اندازه خورد و خوراک خودشان است، اما اگر از گوشت و لبنیات اضافه بیاید، برای فروش به بازار مشهد می‌رود.
علت کم بودن آمار گردشگری در شهرستان کلات، با وجود این همه زیبایی، نبودن مسیر رفت و آمد به خصوص در جاده‌های مزارع و روستاهاست. روستا‌های زیادی در شهرستان کلات وجود دارد که رفتن به آن‌ها مشقت دارد. به بسیاری از روستا‌های کلات با خودرو معمولی نمی‌توان سفر کرد. اصلا گیرم که بتوانی این راه طولانی را بپیمایی، شب را کجا باید سر کنی؟ نبودن اقامتگاه برای استراحت شبانه مانع می‌شود که دلت را به سفر چندروزه خوش کنی. باید صبح کله سحر بروی و غروب برگردی. برای خیلی‌ها نمی‌صرفد. همین است که منطقه کلات با این دشت‌های گسترده و دامنه‌های سرسبز و ارتفاعات عجیب و دیدنی هزارمسجد و گندمزار‌ها و شالیزارهایش هنوز برای بسیاری مقصد سفر نیست. کلات با این همه تنوع فرهنگی و ساکنان کرد، ترک، فارس،  بلوچ و ... هنوز ناشناخته است و گردشگر چندانی ندارد. وقتی هم که گردشگر نباشد، طبیعتا درآمدزایی برای منطقه اتفاق نمی‌افتد.
بعد از اینکه فتیرپختن خانم‌ها تمام شد و داخل چادر سر سفره بی مضایقه شان نشستیم، خبر رسید که فرماندار شهرستان کلات در مسیر آمدن به آنجاست. وقتی مهدی ناصری و مردان چرم کهنه و ما زیر چادر بزرگی نشستیم، بحث گردشگری بی رونق کلات به میان آمد و فرماندار خودش یکی از شاکیان بود: «چشم ما دیگر از مشهد آب نمی‌خورد. بگذارید من از میراث فرهنگی خراسان گله کنم. چرا کلات با این همه ظرفیت هنوز در حوزه میراث فرهنگی اداره ندارد و هنوز نمایندگی است؟ بعضی از آثار و ابنیه تاریخی کلات مغفول مانده. رها شده به امان خدا. کلات بیشترین آمار حفاران و گنج یابان را در کل کشور دارد. مسئولان قرار بوده یک تیم حفاظت مستقر کنند که نکردند. مسجد جامع و قصر خورشید کلات در تمام این سال‌ها چه تغییراتی کرده؟ چه زیرساختی برایش فراهم شده؟»
آگروتوریسم (گردشگری کشاورزی) موضوع بعدی بود که ناصری به آن پرداخت: «اگر اینجا اگروتوریسم راه بیفتد، این آقا در کنار گوسفندداری و امور روزمره عادی اش، شبی دویست سیصد هزار تومان هم کاسب می‌شود. بچه آن خانواده‌ای هم که برای گردشگری از مشهد آمده اند، زندگی روستایی و عشایری را تجربه می‌کند.»


مصوبه حفر چاه آهکی روی زمین مانده
نظر فرمانده شهرستان کلات را درباره خرابی خانه‌های روستای چرم کهنه و نیمه تمام ماندن طرح هادی در این منطقه پرسیدیم. ناصری این گونه پاسخ داد: «ما در روستای قله زو بیش از ١۴٠ خانه ساختیم، اما در روستای چرم کهنه نتوانستیم، چون قفل طرح هادی دارد. از مسئولان پیگیری کردیم. قول داده اند این قفل باز شود که در این صورت، تسهیلات و امتیازات مسکن خوبی به مردم داده می‌شود.»
مشکل غیربهداشتی بودن آب شرب کلات موضع بعدی صحبت ما با ناصری بود. او تأیید کرد که با وجود فراوانی منابع آب در کلات، مردم این شهرستان از این نعمت کم بهره هستند و این مشکل مختص روستای چرم نیست: «درخصوص آب آشامیدنی، باید کاری که برای سایر شهرستان‌های استان انجام شده است برای کلات هم انجام شود. مثلا در یک شهرستانی که کویر نشین هستند، چاه زده و آب را از فرسنگ‌ها دورتر به محل سکونت مردم منتقل کرده اند، ولی اینجا چه کار کردند؟ ساده‌ترین کار! شیلنگ را انداخته اند کف رودخانه و برای خوردن مردم آب می‌کشند. این طور که نمی‌شود. مستندات همه حرف‌هایی که می‌گویم موجود است. از سفر اول آقای رزم حسینی به کلات مصوبه داریم که چاه آهکی حفر بشود. زبان ما مو درآورد از بس که پیگیری کردیم و نامه نوشتیم و به دستگاه‌های متولی نامه زدیم. الان هم همچنان در حال پیگیری مصوبه حفر چاه هستیم که اگر انجام بشود، ما به منابع آب پایداری دست پیدا کرده ایم.»
ناصری درباره انجام لوله گذاری سطحی آب از چشمه تا منبع نظر مساعدی نداشت و خاطرنشان کرد که این گونه تأسیسات آسیب پذیر هستند و با بروز سیل که در منطقه کلات هم زیاد اتفاق می‌افتد از بین می‌روند.»
با وجود این توضیحات، وقتی بعد از این گزارش با سرپرست امور آبفای کلات گفتگو کردیم، اصل موضوع غیربهداشتی بودن آب شرب روستای چرم کهنه را رد کرد و گفت: «نه تنها آب شرب در این روستا بلکه در کل شهرستان از چشمه تأمین می‌شود که روزانه در مرکز بهداشت آزمایش‌های شیمیایی و میکروبی روی آن انجام می‌شود.»
رضا رمضانپور در ادامه گفت: «چشمه کلا حصارکشی است و دام نمی‌تواند از مسیر آن عبور کند. آب شرب مردم از رودخانه تزریق نمی‌شود و از کوه‌ها خارج می‌شود و مردم استفاده می‌کنند.»
این مسئول هم چنین درباره کیفیت آب شربی که کوچ نشینان چرم کهنه در ییلاق استفاده می‌کنند اظهار بی اطلاعی و بیان کرد: «مناطق چادرنشین تحت پوشش ما نیستند و مسئله آب این مناطق به اداره امور عشایر مربوط می‌شود.» تقاضای مردم برای برخورداری از آب لازم برای کشت و کار را با مدیر امور منابع آب شهرستان کلات خراسان رضوی در میان گذاشتیم. مصطفی فرزانه اعلام کرد: «۵٠٠ هکتار زمین اطراف روستای چرم کهنه زمین دیم است و آبی نیست. طبق قانون نیز تبدیل زمین دیم به آبی، یعنی تغییر نوع کشت، ممنوع است.» با وجود این، موضوعی که فرماندار کلات در زمان گفت وگوی حضوری در منطقه ییلاق به ما گفت این بود: «اینکه ما مثلا به مردم بگوییم کشت برنج ممنوع، باید برای مناطقی، مانند مناطق مرکزی ایران اعمال شود که کمبود آب دارد. در حالی که این آب از جلو چشم مردمان کلات عبور می‌کند و ما به آن‌ها می‌گوییم کشت و کار را نکنید! تنها ممر معاش مردم همین است.»
برچسب ها: گردشگری کوچ عشایر
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.