تا دهه ۴۰ که هنوز مردم روستای خانیک به شهرهای بزرگ مهاجرت نکرده بودند، همه مایحتاج خود را تهیه میکردند. در این میان، نقش زنها بسیار پررنگ بود.
مهمترین شغل زنها تا آن زمان بافندگی و تأمین لباس و پوشاک خانواده بود. میتوان گفت که حدود ۹۰ درصد این کار با زنها بود. برای نمونه، در تهیه پارچههای پنبه ای، مردها فقط کشت پنبه را انجام میدادند. غوزه پنبه را زنها جمع آوری و پنبهها را از غوزه جدا میکردند. مرحله بعدی حلاجی و ریسندگی بود. نخ که آماده میشد، رنگش میکردند و به کارگاههای بافندگی میبردند تا پارچه مطلوب و دلخواهشان را ببافند. در هر خانهای دست کم یک کارگاه بافندگی بود که به آن تون میگفتند. رنگ پارچهها هم طبیعی بود و از پوست و میوه و برگ درختان یا مواد کانی تهیه میشد.
بعد از مهیا شدن پارچه، مرحله خیاطی فرامی رسید که این هم بیشتر برعهده زنها بود. برای اعضای خانواده لباسهای متفاوتی میدوختند که در حد نیاز بود: دو یا سه دست لباس در سال. زمانی هم که پاره میشد، آن را وصله میکردند تا حداکثر استفاده را از پارچه و لباس ببرند. پارچهها زیبا و متنوع بود. چهارخانههای ریز سفیدمشکی معمولا برای پیراهن و چهارخانههای ریز سفیدآبی برای چادر استفاده میشد. چهارخانههای درشت هم بود که مخصوص چادرشب بود. از یک نوع پارچه رنگارنگ به نام پُشتِ گلی هم پیراهن دوخته میشد. یک نوع پارچه دیگر به نام اَفَنگی نیز بود که خطهای عمودی سیاه و سفید داشت و کابردش دوخت پیژامه بود.
در صورتی که لباسها از پارچه کرکی یا پشمی تهیه میشد، باز هم کار عمده بر دوش زنها بود و مردها فقط چیدن پشم را انجام میدادند. شستن و تمیزکردن پشم و ریسندگی هنر دست زنها بود. در واقع، با اینکه خانمها مشغله خانه داری و همسرداری و بچه داری را برعهده داشتند، باز هم بسیار فعال بودند و برخلاف بعضی از روستاها که زن خودش را از مرد پنهان میکرد و تنها کارش خانه داری و بچه داری بود، سعی میکرد در عرصه اقتصادی خودش را نشان دهد و از توانایی هایش استفاده کند.
زنها برای دلشان گل دوزی هم میکردند به خصوص برای رولباسی. در هر اتاقی که لباس آویزان میکردند، پارچه سفیدی به اسم قَمیس را گلدوزی و روی آن آویزان میکردند. در زمان خواستگاری نیز عروس به نشانه رضایت، یک عرقچین و دستمال سرجیب را گلدوزی میکرد و به داماد هدیه میداد.
زنها در امور دامداری و پرورش گوسفند هم کمک میکردند. از باغات برگ جمع میکردند، بُجُی میکردند (یعنی علفهای هرز زمینهای کشاورزی را جمع میکردند و آن را برای حیوانات میبردند). هم چنین دوشیدن گاو و درست کردن محصولات لبنی مثل ماست و پنیر و دوغ و کره و سرشیر از دیگر وظایف زنها بود.
آنها در کارگاههای شیره پزی همراه مردها بودند. انگور جمع میکردند و به کارگاههای سنتی میبردند. بعد از شستن انگورها هم، بقیه مراحل را مردها با نظارت خانمها انجام میدادند.
پختن نان از دیگر کارهای مهم زنان بود. البته پیش از اینکه گندم به مرحله آردشدن برسد، زنها در وجین کردن زمین و دروکردن گندم کمک میکردند. نان هم انواع و اقسام مختلف داشت و روی هم رفته در بیش از ۱۵ نوع تولید میشد. آنچه در خاطر من مانده است نان قطاب بود و کلوچه و نان تافتون و نان پنجکش و نان با سبزیجات مختلف مثل سرپیاز، برگ شلغم، شوید و ادویه.
هم چنین زنها با استفاده از گیاهان دارویی خانیک، در طب سنتی دستی داشتند.
از دهه ۴۰ که خانیک کم کم خالی از سکنه شد، سبک زندگی زنان روستا شهری شد. برای آنها هم که در روستا ماندند، کم کمک امکانات بیشتری فراهم شد و فناوری زنان را از نقش هایشان دور کرد. البته من همین حالا هم خانمی هشتادوچهارساله را میشناسم که روی زمینهای روستا کار میکند، لبنیات و نانش را خودش تهیه میکند و در زمینهای کشاورزی با قامت راست و چهره خندان برای حیوانات علف جمع میکند، آن هم در حالی که شوهرش بیماری آلزایمری است. این خانم الگویی است برای خانمهایی که میگویند از چهل پنجاه سالگی نمیتوانند کاری انجام دهند و عمرشان گذشته است و باید یکی بیاید آنها را باد بزند! در واقع، خانیک و بسیاری از روستاهای دیگر در سایه شهرزدگی و شیفتگی به فرهنگ و فناوری امروز، از بسیاری از آداب و عادات زیبای خود دور افتاده اند. در چنین شرایطی به نظر میرسد مسئولان باید با مطالعه جامع، ظرفیتهای تاریخی روستاها را شناسایی کنند و در احیای آنها بکوشند تا از قِبَل آن، هم ایجاد شغل شود و هم از آسیبهای اجتماعی جوانان روستا پیش گیری شود.