صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

به هرسو می‌روم گنبد نمایان است

  • کد خبر: ۳۷۳۹۱۷
  • ۲۸ آبان ۱۴۰۴ - ۱۷:۱۳
از خواب که بیدار شدم از عطسه‌های پی‌در‌پی‌ام فهمیدم که بله من هم سرما خورده‌ام. دلم می‌خواست این ایام فاطمیه بیشتر روضه بروم، راه حرم را بگیرم و از چایخانه‌ها چای بگیرم و به نیت شفا چای بنوشم.
عاطفه جعفری
نویسنده عاطفه جعفری

این‌روز‌ها هر کسی را دیدم دوتا سرفه و عطسه می‌کند و می‌گوید: ویروس جدیده مراقب باشید نگیرید! چطور مراقب باشیم خب! از خانه بیرون نرویم؟

از خواب که بیدار شدم از عطسه‌های پی‌در‌پی‌ام فهمیدم که بله من هم سرما خورده‌ام. دلم می‌خواست این ایام فاطمیه بیشتر روضه بروم، راه حرم را بگیرم و از چایخانه‌ها چای بگیرم و به نیت شفا چای بنوشم.

اما من هم اسیر بستر شدم، عطسه‌ها بیشتر و سرفه هم به آن اضافه شد. تب‌و‌لرز شدیدی وجودم را گرفته بود و هر‌قدر پتو را بیشتر دور خودم می‌پیچیدم بیشتر سردم می‌شد.

راهی درمانگاه شدیم و دکتر هرچه را از سِرُم و آمپول و قرص و شربت می‌شناخت نوشت. دارو‌ها را خوردم و بهتر شدم، اما کم‌وبیش صدای سرفه و عطسه دخترکم به گوش می‌رسید. همسرم هم دست کمی نداشت. مثل اینکه این فاطمیه باید خانه بمانیم و عقده حرم و زیارت به دلمان بماند.

خودم داشتم کم‌کم بهتر می‌شدم. پیش خودم فکر کردم تنها راهی روضه و زیارت شوم، اما خجالت می‌کشیدم همسر و دخترم در خانه باشند و من راهی زیارت شوم.

تلفنم زنگ خورد و شب شعر دعوت شدم. تلفن را که قطع کردم گیج بودم. نمی‌فهمیدم چطور ممکن است در شرایطی باشی که دلت بخواهد چهار تا چهارراه آن‌طرف‌تر باشی و دقیقا همان لحظه تلفن زنگ بخورد و برای شعرخوانی دعوت شوی وسط همان صحن‌وسرا. کارهایم را روبه‌راه کردم و همسر و دخترم را که در تب می‌سوختند سپردم به امام غریب و راهی حرم شدم.

با همه وجود چشم بودم. حتی پلک هم نمی‌زدم. این‌بار با همیشه فرق داشت. این‌بار من همسایه امام‌رضا (ع) نبودم که از چهارراه عامل آمده زیارت، این‌بار من در حسرت سلامتی و زیارت راهی این حریم شده بودم و به امامی پناه آورده بودم که با وجود کوتاهی مسیر بسیار دل‌تنگش بودم.

وارد سالن قدس شدم و زیرلب زمزمه کردم:

به سویت پر کشیدم با دلی از قبل‌شیدا‌تر
پناه آورده است انگار تنهایی به تنهاتر

دوباره بوی باران می‌دهد صحن گهرشادت
چه سرّی دارد اینجا می‌شود چشمان دنیا‌تر

به هرسو می‌روم گنبد نمایان است و حیرانم
کدامین آسمان دارد از این خورشید پیداتر

هنوز از دست‌هایت خاک دهسرخ آب می‌نوشد
هنوز از چشمه مهرت شود لب‌های صحرا‌تر

به سقاخانه می‌آید جهانِ تشنۀ عرفان
که مانند ابوهاشم کند قدری گلو را‌تر

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.