انتخاب ۱۰ هزار مسجد شاخص در طرح «محراب» تقدیر مرکز مدیریت حوزه‌های علمیه از نیروهای خدوم انتظامی فرنی‌پزان در شربت‌خانه حضرتی | نگاهی مستند و متفاوت به یکی از نهادهای فراموش‌شده پذیرایی در حرم‌مطهر تدوین خاطرات شهدای دانش‌آموز جنگ تحمیلی ۱۲ روزه بانگ خوش، مروج اخلاق جنگ با استکبار را ادامه می‌دهیم به سویت پر کشیدم با دلی از قبل‌ شیدا‌تر نسبتِ فرهنگی و تمدنی ما و امام رضا(ع) حکم شرعی خرید اضافی وسائل زندگی چیست؟ «اوس حبیب» جنس نور و نظم را می‌شناخت | یادی از مرمتگر گنبد و آینه‌کاری‌های حرم مطهر رضوی سفری برای دل دیدار رئیس بنیاد شهید با خانواده شهید فراجا ۳ هزار و ۱۵۷ موکب در اربعین ۱۴۰۴ خدمات ارائه کردند زیارت، مهمان‌شدن در خانه امام رضا(ع) | حق امام معصوم را با زیارت ادا کنیم آغاز همایش تجلیل از خادمان اربعین با پیام رئیس‌جمهور (۱۶ مهر ۱۴۰۴) الگوگیری از سیره امام‌رضا(ع) در تربیت کودک | پیوندی از عقلانیت، عاطفه و نظم دهلی نو محفل شاعرانه در پاسداشت حضرت زهرا(س) شد تأکید معاون وزیر فرهنگ در حمایت از تولید محتوای قرآنی در مناطق روستایی و عشایری آیت الله مکارم شیرازی: حوزه علمیه در استفاده از هوش مصنوعی پیشگام باشد مشکل معیشت طلاب حل شود | انتقاد از برخورد گزینشی رسانه‌ها نسبت به روحانیت
سرخط خبرها

به سویت پر کشیدم با دلی از قبل‌ شیدا‌تر

  • کد خبر: ۳۶۴۱۲۱
  • ۱۶ مهر ۱۴۰۴ - ۱۲:۴۱
به سویت پر کشیدم با دلی از قبل‌ شیدا‌تر
چاره‌ای نداشتم فرمان دست قلبم بود و قلبم پیش امام گیر کرده بود! کم‌کم صدای پیش‌خوانی اذان به گوش می‌رسید و با خودم گفتم خوب است کمی تندتر حرکت کنم و نماز مغرب را حرم بخوانم.

چند روزی بود که تصمیم گرفته بودم دوباره ورزش کنم یا حداقل روزانه نیم‌ساعتی را پیاده‌روی کنم.

قمقمه آب را برداشتم و از خانه زدم بیرون. همین‌طورکه نرم‌افزار گام‌شمار گوشی همراهم را روشن کردم شماره خواهرم را گرفتم که حال مادرم را بپرسم و وقتی گفت به همراه مادرم حرم هستند، التماس دعا گفتم و تلفن را قطع کردم.

چهارراه حرعاملی را که گذراندم فکر کردم هنوز خسته نشده‌ام و شاید بد نباشد از خیابان موحدین وارد خیابان توحید (شهید رئیسی) شوم و از میدان شهدا به سمت چهارراه خواجه‌ربیع دور بزنم به سمت خانه. وقتی رسیدم به میدان شهدا نگاهم ناخودآگاه رفت سمت مجسمه‌های سلام و به سمت حرم سلام دادم و پای چپم خواست به فرمان مغز مایل شود به سمت چهارراه خواجه ربیع که پای راستم به فرمان قلبم رفت به سمت حرم.

با خودم کلنجار می‌رفتم که بچه را گذاشته‌ای خانه! هنوز شام درست نکرده‌ای! کمتر از نیم‌ساعت به اذان مغرب مانده و...

ولی چاره‌ای نداشتم فرمان دست قلبم بود و قلبم پیش امام گیر کرده بود! کم‌کم صدای پیش‌خوانی اذان به گوش می‌رسید و با خودم گفتم خوب است کمی تندتر حرکت کنم و نماز مغرب را حرم بخوانم.

از کنار آدم‌ها یکی‌یکی عبور می‌کردم که خودم را برسانم به حرم. من می‌رفتم؟ نه! درحالی‌که هنوز به خودم غر می‌زدم: الان وقت حرم رفتن است؟

یاد مصرع جناب سعدی‌ علیه‌الرحمه افتادم و به خودم گفتم:

(ای بی‌بصر من می‌روم؟ او می‌کشد قلاب را!)

تمایلی اگر بود حتما از جانب امام در قلبم ریشه دوانده بود. همین‌طورکه چهارراه شهدا را می‌گذراندم و دوان‌دوان خودم را می‌رساندم به تفتیش، غزل رضوی قدیمی‌ام را زمزمه می‌کردم:

به سویت پر کشیدم با دلی از قبل‌ شیدا‌تر
پناه آورده است انگار تنهایی به تنهاتر

دوباره بوی باران می‌دهد صحن گهرشادت
چه سرّی دارد اینجا می‌شود چشمان دنیا‌، تر

به هرسو می‌روم گنبد نمایان است و حیرانم
کدامین آسمان دارد از این خورشید پیداتر

هنوز از دست‌هایت خاک دهسرخ آب می‌نوشد
هنوز از چشمه مهرت شود لب‌های صحرا‌، تر

به سقاخانه می‌آید جهانِ تشنۀ عرفان
که مانند ابوهاشم کند قدری گلو را‌ تر

وارد بست شیخ طوسی شدم، رکعت اول نماز مغرب بود و قلبم می‌تپید که متصل شوم.

الله‌اکبر رکوع!

قلبم آرام گرفت حالا این من بودم که جا نمانده بودم از خیل عظیم نمازگزاران.

کاش قیامت هم همین‌طور بر ما بگذرد و رکعت اول برسیم با این تفاوت که نماز به امامت علی‌بن‌موسی‌الرضا(ع) باشد!

بین نماز مغرب و عشا به این فکر می‌کردم که اگر از آن نماز جا بمانیم خسران دیده‌ایم!

نماز عشا که تمام شد، به خواهرم زنگ زدم و رفتم پیششان دستان مادرم را بوسیدم و خواستم که با اتوبوس به خانه برگردم. سوار اتوبوس شدم و یک آن نگاهم متوقف شد سمت گنبد و گفتم: دم شما همیشه گرم است و اگر افسار زندگی ما دست شما باشد، همه‌چیز عاقبت‌به‌خیر است حتی پیاده‌روی!

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->