آیت‌الله علم‌الهدی: مسئولان و رسانه‌ها راوی قدرت نظام باشند | قدرت کشور در خداباوری و ایستادگی مردم است مشهد و ظرفیت طلایی موقوفات برای توسعه اقتصادی چرا آرامش واقعی در یاد خداست؟ برنامه‌ریزی برای برگزاری نمایشگاه با محوریت آثار گنجینه رضوی در ترکیه آیت‌الله سید اسدالله مدنی، دومین شهید محراب و مجاهدی در سنگر علم و عمل مساجد، پایگاه‌های وحدت و گفت‌وگوی بین‌مذهبی | تأکید بر نقش رسانه، جوانان و همکاری‌های بین‌المللی تأکید معاون استانداری خراسان رضوی بر لزوم توسعه وقف با مشارکت دانشگاهیان و وقف‌یاران بررسی تاریخی نقش وقف در توسعه علمی، فرهنگی و اقتصادی جوامع اسلامی نقاشی زائران خردسال غیرایرانی بر دیوار مهربانی | جشنی برای وحدت در حرم امام رضا (ع) ریشه‌های قرآنی و تاریخی وحدت مسلمانان | نقش راهبردی رهبر معظم انقلاب در همگرایی امت اسلامی امام صادق(ع)، احیاگر دین، اخلاق، غدیر و عاشورا ۳۰۰ اثر از بانوان هنرمند دارالقرآن کریم، در حرم امام‌رضا(ع) به نمایش درآمد وقت دعوتم کی می‌رسد؟ تو پیشگام هر سلامی، در نمازم سلام کردی و سِحر جهود باطل شد او برای همدلی‌ها آمده درباره ویژگی‌های شیعه از زبان امام صادق (ع) جلوه‌های رحمت پیامبر اکرم (ص) در گفت‌وگو با حجت‌الاسلام و المسلمین راشد یزدی | سیره پیامبر، میراث جاودان بشریت آخرالزمان، عصر توسعه نهضت نبوی
سرخط خبرها

ببین از غمت تا کجا گریه کردم

  • کد خبر: ۳۴۸۴۷۱
  • ۰۸ مرداد ۱۴۰۴ - ۰۹:۱۸
ببین از غمت تا کجا گریه کردم
دلم گرفته بود از اینکه ما در این شرایط هنوز زندگی طبیعی‌مان را پیش گرفته‌ایم و معلوم نیست دوروبرمان چقدر انسان با مشکلات مختلف باشند و درعین حال که خدا را شکر کردم اشک از چشمانم سرازیر شد و به درگاه خدا دعا می‌بردم که شر اسرائیل را به خودش برگرداند!

دو روزی رفته بودم منزل پدرم و خانه نبودم. وقتی برگشتم فکر کردم می‌شود مثلا به‌جای اینکه برای ناهار فقط کشک‌وبادمجان درست کنم، سالاد ماکارونی هم آماده کنم که نبودنم و غذای خانگی نخوردن همسرم را جبران کرده باشم.

سفره را که پهن کردم تعجب کرد و گفت: امروز بعد از شنیدن شرایط گرسنگی مردم غزه تصمیم گرفتم در کنار دعا و استغاثه تا بسامان شدن شرایط غزه غذای کمی بخورم.

کشک‌وبادمجان را کنار گذاشت و کمی سالاد ماکارونی خورد و با هر لقمه غذا احساس کردم سنگی را می‌بلعد.

برای فردا ناهار مهمان داشتیم و سبزی‌پلو باماهی درست کردم و دخترکم که ماهی باب‌میلش نبود نخورد و مشغول بازی شد، اما من در فکر گرسنگی‌اش با هر تکه ماهی انگار یک تیغ را در گلو فرو می‌دهم.

بعد یاد کودکان غزه افتادم که نه مثل دخترم صبحانه مفصلی خورده‌اند و نه میان‌وعده و نه ناهار و نه شامی دیده‌اند. اصلا اگر یک لقمه نان دیده باشند حتما به قدر رفع گرسنگی و زنده ماندن بوده. تصویرشان از نظرم دور که نمی‌شد هیچ هرآن پررنگ‌تر هم می‌شد.

دلم گرفته بود از اینکه ما در این شرایط هنوز زندگی طبیعی‌مان را پیش گرفته‌ایم و معلوم نیست دوروبرمان چقدر انسان با مشکلات مختلف باشند و درعین حال که خدا را شکر کردم اشک از چشمانم سرازیر شد و به درگاه خدا دعا می‌بردم که شر اسرائیل را به خودش برگرداند! نفرین خدا بر اسرائیل و هرکس که اسرائیل را به رسمیت بشناسد.

مهمان‌ها رفتند و دلم هوایی حرم شد و فکر کردم بغضم را از خیابان شیرازی و بست شیخ‌طوسی وارد حریم مطهر و زمین بهشتی‌ای کنم که صاحبش رئوف است و پناه امن همیشگی‌ام.

سربه‌دامانش گذاشتم و درددلم را بازگو کردم. بعد هم وارد صحن پیامبراعظم (ص) شدم. تصمیم گرفتم در انجمن ادبی رضوی شرکت کنم و به یاد کودکان فلسطین شعری بخوانم، اما مگر این شعری که در این گوشه دنیا خوانده می‌شود دردی از کودکان فلسطینی دوا می‌کند؟ نه شاید واقعا نه! اما شاید قدر ارزنی وجدان خفته‌ای را بیدار کند.

به دریا زدم، بی‌صدا گریه کردم
در اندوه تو بار‌ها گریه کردم

رسیدم از ایران به مرز فلسطین
ببین از غمت تا کجا گریه کردم

غم آب و نانت، پرستوی حیران!
زمین زد مرا بی هوا گریه کردم

کمک خواستی، گفتم از جان خود چشم!
دریغا که تنها تو را گریه کردم

مرا سوخت داغِ زنِ پا‌به‌ماهی
چنان ابرِ بی دست و پا گریه کردم

خبر ناگهان، سهمگین، داغ و سنگین
خبر تا مرا زد صدا گریه کردم

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
آخرین اخبار پربازدیدها چند رسانه ای عکس
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->