مرضیه ترابی | شهرآرانیوز؛ ایران سرزمین زرخیزی است، اما طلاخیز نیست؛ یعنی معادن طلای چندانی ندارد و بههمیندلیل، کمبود این فلز گرانبها در تاریخ آن بهشدت محسوس است. تاآنجاکه برخی مورخان و پژوهشگران معتقدند اصولا حمله نادرشاه به هند برای جبران کمبود طلا در ایران بوده است. اینکه آیا ادعای مذکور درست است یا نه البته نیاز به تحقیق و پژوهش دقیق دارد.
مشهور است که در زمانهای قدیم، در اطراف مشهد و بهطور مشخص در نزدیکی شاهاندژ (شاندیز امروزی)، معدن طلایی وجود داشت که ناصرالدینشاه هم در سفرنامهاش به مشهد، از آن یاد کرده است. منتها استخراج این معدن، با وجود شهرت، از نظر اقتصادی مقرونبهصرفه نبود و هنوز هم نیست.
حالا فکرش را بکنید که در سال ۹۳۸ خورشیدی، یعنی چیزی حدود ۴۶۶ سال پیش، وقتی یکنفر از دروازه تازهساز غرب مشهد (احتمالا دروازه سراب) وارد شهر شد و فریاد زد دشت مشهد پر از طلاست و همه روستاییان برای جمعآوری آن هجوم آوردهاند، اهالی شهر چه حالی پیدا کردند.
اشتباه نمیکنید، این یک روایت تاریخی مبتنی بر سند است؛ روایتی عجیب و غریب که باورش سخت و دشوار به نظر میرسد؛ قصه تبدیل شدن مشهد به دشت طلا و روزگاری که مشهدیها جویندگان طلا شدند. این اتفاق به ماجرای سیل بنیانکنی برمیگردد که در یک روز تابستان، ناگهان در منطقه چشمهسبز گلمکان جاری شد.
«چشمهسبز» یکی از جاذبههای گردشگری در خراسانرضوی است؛ مکانی طبیعی و بسیارزیبا در غرب دشت مشهد که طبیعت بکر و البته سدی طبیعی که بر رودخانهاش قرار دارد، به آن نمایی رؤیایی داده است. حکیم ابوالقاسم فردوسی در شاهنامه، چشمهسبز را «چشمهسو» مینامد و نقل میکند که یزدگرد اول ساسانی، مشهور به «بزهکار»، در کنار همین آب، بر اثر لگد اسبش کشته شد. بههمیندلیل، به باور مورخان، این مکان احتمالا وعدهگاه و مخفیگاه بسیاری از امرا و سلاطین در دوران پیشین بوده است.
در هر حال، ظاهرا مردم مشهد و اطراف آن، سدی را که بهصورت طبیعی روی این رودخانه قرار داشته و به برکت آن، اراضی پاییندست و بخش غربی دشت مشهد مشروب میشده است، بهخوبی میشناختهاند؛ زیرا میتوان رد و نشانی از آن را در میان اوراق تاریخی یافت؛ یکی از این گزارشها در کتاب ارزشمند «خلاصه التواریخ»، نوشته قاضی احمد بن شرفالدینقمی که در عهد سلطنت شاهتهماسب یکم صفوی نوشته شده، آمده است؛ گزارشی بسیارعجیب از قرار داشتن گنجینههایی ارزشمند پشت دیوار سد طبیعی چشمهسبز که با شکستن آن، در ناحیه غربی دشت مشهد پخش شد.
گفتیم که در تابستان سال ۹۳۸ خورشیدی، ناگهان آسمان بر فراز دشت مشهد خشمگین شد و بعد از چند رعد و برق سهمگین، بارانی شدید باریدن گرفت و به طرفهالعینی سیلی مهیب در منطقه جاری شد. با ورود سیلاب به داخل دریاچه، حجم آب و البته گلولای بهطور بیسابقهای افزایش پیدا کرد و در پی آن، فشار بر روی سد دریاچه که مانع طبیعی خروج آب بود، زیاد شد؛ تاآنجاکه ناگهان با صدای بلندی شکست و حجم زیاد آب ذخیره شدهاش را با سرعتی سرسامآور روانه دشت مشهد کرد.
قاضی احمد قمی دراینباره مینویسد: «هر چه پیش روی آن واقع شده بود، از بیخ کَند تا به رودخانه طوس رسید. زور آب به مثابهی بود که درختان چهارصدساله و پانصدساله را به طریقی که مویی از ماست کسی بکشد، از بیخ کَند و خرابی بسیار به مزروعات و باغات رسانید و مردم بسیاری را هلاک کرد.»
این سیل عجیب و غریب، آن هم در میانه تابستان، باعث ویرانیهای گسترده شد و منطقه را در بُهتی غریب فرو برد، اما این بُهتزدگی زیاد طول نکشید و خیلی زود جایش را به نشاطی زائدالوصف داد. بهتدریج و با فروکشکردن آب، معلوم شد که در پس پرده این خسارت عظیم، منفعتی کلان خوابیده است.
مردم در مسیر سیلاب مدهش، مقادیر زیادی ظروف و مسکوکات طلا و نقره یافتند. به هر گوشه که مینگریستی، ظرفی زرین یا سیمین از میان گلولای بیرون زده بود و خودنمایی میکرد. خبر این اتفاق شگفتانگیز خیلیزود به روستاهای اطراف رسید و در شهر مشهد هم منتشر شد و به این ترتیب، تب جویندگی طلا، منطقه را دربرگرفت.
مشهد یکپارچه التهاب شد. گروههای مختلف، بیل بهدست به طرف مسیل حرکت کردند. از روستاهای اطراف هم سیل جمعیت به راه افتاد. اما اهالی روستای کارده یا «کارنده» بهدلیل فاصله کمتر روستا تا محل انتشار ظرفهای سیمین و زرین، شانس بیشتری برای شکار طلا و نقره داشتند؛ به همین دلیل، بخش مهمی از طلاهای دشت مشهد در سال ۹۳۸ خورشیدی، به اهالی کارده رسید. تازه بعد از این ماجراها بود که بالاخره شست حاکم مشهد خبردار شد.
میرزا ابراهیم صفوی، داماد شاه تهماسب یکم که به هنردوستی و فضایل علمی مشهور بود، دستور داد سربازان منطقه را قرق کنند و بههمراه جمعی از اطرافیان و سپاهیان خود، راهی محل این انفجار طلایی شد! اما خب، وقتی به آنجا رسید که بخش اعظم آن اشیای نفیس در خانههای اهالی منطقه جا خوش کرده بود. به همین دلیل، به سراغ منشأ اصلی خروج آن همه اشیای طلایی و نقرهای رفتند.
نویسنده «خلاصهالتواریخ» آورده است: «امرا و نقبا و سایر اعیان به جانب چشمه مذکور رفتند و به درون آن موضع که آب به مرور ایام، عیان و مجتمع گشته بود، درآمده، از هر جانب که زمین را شکافتند، اقسام طلاآلات و نقرهآلات از صور جانوران و سایر ظروف و اَوانی (آبخوری) ظاهر شد.
[چنانکه]در دو روز که نواب جهانی (میرزا ابراهیم صفوی) در آن حوالی به سر بردند، قُرب شصتهفتاد ظرف نقره و مقداری از طلای احمر (سرخ، ناب) خالص جمع آمد. آنها را برداشته، به مشهد مقدس آوردند و حقیقت [امر به پایتخت]عرضهداشت نموده و با اشیای مذکوره به درگاه گیتیپناه، نزد شاه جمجاه (شاه تهماسب یکم) فرستادند و کس به جهت حفظ آن موضع تعیین نمودند.»
منشأ گنجینه کجا بود؟ این حجم از طلا و نقره، چرا باید پشت سد رودخانه «چشمهسبز» جمع شده باشد؟ چه کسانی آنها را در این مکان پنهان کرده بودند؟ ازآنجاکه امروزه اثری از آن ظروف گرانقیمت و سکههای قدیمی یافتشده، وجود ندارد، نمیتوان دراینباره بهطورحتم قضاوتی کرد و باید قضاوت را برعهده شاهدان عینی یا کسانی که از آنها روایت کردهاند.
گذاشت. قاضی احمد بن شرفالدین قمی مینویسد: «قبل از زمان اسلام، مردم این آب (چشمهسبز) را مقدس میداشتند و هرکه از ذکور و اناث، هرچه میسر میشد بر سبیل نذر در آن آب میانداختند و به مرور نفایس بسیار در آن آب جمع شده بود.» اگر روایت مورخ عصر صفوی را در کنار گزارش فردوسیبزرگ که در ابتدای متن آوردیم، قرار دهیم، میتوانیم این گنجینه نفیس را، میراث دوره ساسانی بدانیم. زمانیکه خراسان به عنوان مُلکی بزرگ، دارای حاکمی مقتدر بود.
در آن زمان آتشکده آذربُرزینمهر بهعنوان آتشکده مخصوص برزگران در خراسان -احتمالا و طبق گزارش دکتر میثم لباف خانیکی در نزدیکی بازههور- فعال بود و هزاران موبد در آتشکدههای پراکنده در بینالود مستقر بودند. توس در این دوره تاریخی، زیر نظر حاکمی که لقب «کُنارنگ» داشت، اداره میشد و احتمالا مکان چشمهسبز نیز در محدوده اداری و سیاسی تحتنظارت وی قرار داشت.
چشمهسبز، چنانکه گفتیم از دیرباز مکانی مقدس محسوب میشد و بهظاهر چنان که قاضی احمد قمی گزارش میکند، ایرانیان باستان با نیت نذر یا هر چیز دیگر، اشیای گرانبهای سیمین و زرین خود را درون دریاچه میانداختند. نکته جالبتوجه این است که بهتدریج این سنت به فراموشی سپرده شد و نسلهای بعد هم از یاد بردند که اصولا در زیر گلولای کف دریاچه، چه ثروت عظیمی خفته است.