گفتگوی تحلیلی تاریخی با دکتر مهدی نجف زاده درباره چرایی وقوع کودتا و تأثیر آن بر روابط ایران و آمریکا
علی قدیری | شهرآرانیوز؛ برخی حوادث سیاسی در تاریخ هرملت، تأثیری بهمراتب عظیمتر از زمان وقوع آن حادثه دارد. این حوادث نهفقط در هنگام وقوع، همهچیز را تحتتأثیر خود قرار میدهند، بلکه تا دههها یا سدهها بعد نیز بر بسیاری از تحولات سیاسی و اجتماعی تأثیر میگذارند. یکی از این حوادث سیاسی در تاریخ ایران، کودتای انگلیسیآمریکایی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و سقوط دولت ملی محمد مصدق است. کودتای ۲۸ مرداد در شرایط جنگ سرد، خطر نفوذ کمونیسم در منطقه و بحران نفتی، تنها منجر به تمدید دولت مطلقه نظامی پهلوی دوم و سرکوب نیروهای سیاسی و اجتماعی در ایران نشد، بلکه زمینهساز نفوذ ایالات متحده آمریکا در ایران به منزله مهمترین بازیگر اثرگذار سیاسی در کشور شد و دولت پهلوی را به بلوک غرب نهفقط متصل بلکه مدیون کرد.
همین نفوذ غرب با محوریت آمریکا، یکی از عوامل مهم خروش ملت ایران در سال ۱۳۵۷ بود. کودتای ۲۸ مرداد، همچنین تأثیر شگرفی بر بیگانههراسی و بیگانهستیزی ذهنیت تاریخی ایرانی گذاشته و این موضوع بهنوبه خود بر سیاست خارجی ایران در سالهای پس از انقلاب اسلامی، بهویژه در ارتباط با غرب و آمریکا نیز اثرگذار بوده است. برای بررسی بیشتر این موضوع، سراغ دکتر مهدی نجفزاده رفتهایم. نجفزاده، عضو هیئتعلمی گروه علومسیاسی دانشگاه فردوسی مشهد است و تخصص وی، تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران است. ازجمله آثار او نیز میتوان به کتاب «جابهجایی دو انقلاب» اشاره کرد که در نهمین جشنواره بینالمللی فارابی توانست رتبه سوم گروه علومسیاسی، روابط بینالملل و مطالعات منطقهای را بهدست بیاورد. مشروح گفتوگوی شهرآرا با او را در ادامه میخوانید.
کودتای ۲۸ مرداد نخستین مواجهه رسمی و سخت ایالات متحده آمریکا با ایران بود. این مواجهه چه تأثیری بر روابط دو کشور در شرایط امروز میگذارد؟
من فکر میکنم کودتای ۲۸ مرداد بر روابط امروز ایران و آمریکا کاملا اثرگذار است و حتی برخی معتقدند که وقوع انقلاب ایران هم تحتتأثیر این کودتاست. تا پیش از کودتای ۲۸ مرداد، ایرانیان از دو قدرت روس و انگلستان زخم خورده بودند، اما چنین وضعیتی را در قبال آمریکا نداشتند. یکی از دلایلی که این کودتا در ذهن ایرانیان، اثرگذاری بسیار زیادی داشته است، این است که آنها از آمریکا انتظار چنین مواجههای را نداشتند. درواقع تا پیش از کودتای ۲۸ مرداد، آمریکا برای ایرانیان بهمنزله یک لوح سفید بود، با این حال شرایط سخت جنگ سرد و خطر بسیار زیاد کمونیسم، آمریکا را به این جمعبندی رساند که چنین سیاست متفاوتی را در قبال ایران پیش بگیرد. همه سیاستهای آمریکا در آن زمان، معطوف به خطر کمونیسم و مهار گسترش و نفوذ جهانی آن بود.
برخی پژوهشگران تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران معتقدند فارغ از اینکه مصدق چه کرده و چه نکرده، کودتای انگلیسیآمریکایی در ایران، گریزناپذیر بوده است. نظر شما در این باره چیست؟
من هم معتقدم که کودتای ۲۸ مرداد گریزناپذیر بوده است؛ همنشینی سلسلهحوادثی در آن زمان که شاید ارتباط چندان مستقیمی هم با یکدیگر نداشتند، باعث شد کودتا گریزناپذیر باشد. در این راستا میتوان از حوادث و علل مختلفی یاد کرد که درنهایت به کودتا منتهی شد. ضعفهای دولت مصدق و نبود یک خودآگاهی تاریخی، یکی از این علل است. مصدق میان انتخاب استقلال و آزادی در آن شرایط خاص بینالمللی، نتوانست یکی را اولویت ببخشد و در ابتدا برگزیند و سپس سراغ دیگری برود، بلکه در تلاش بود که هردو را همزمان پیش ببرد که باتوجهبه خطر کمونیسم در آن زمان، انتخاب و سیاست درستی نبود. خودآگاهی تاریخی، این ضرورت را ایجاب میکرد که مصدق خطر کمونیسم را درک کند و درصدد کنترل آن در کشور برآید، اما چنین نکرد.
ماجرای نفت و ملی شدن آن یا به عبارت دقیقتر دولتی شدن آن، چه تأثیری بر وقوع این کودتا گذاشت؟
نفت برای مصدق یک موضوع هویتی شده بود. اگر نخواهم بگویم یک ناآگاهی، باید بگویم در آن زمان یک بدفهمی درباره حوادث سیاسی وجود داشت. مسئله این است که ملی شدن صنعت نفت در آن شرایطی که ما با مشکلات بیشماری در کشور و جهان مواجه بودیم، شاید اقدامی شتابزده بود. بهعنوان مثال، خطر کمونیسم در آن زمان خطری بسیار جدی بود که دولت مصدق اساسا قادر به درک آن نبود. همین مسئله هم سبب شد گروههای مذهبی حامیاش با محوریت آیتا... کاشانی از او فاصله بگیرند. شاید برخی بگویند اینها سوءتعبیر بوده و خطر کمونیسم هم به این میزان جدی نبوده است، اما باید توجه کرد که در عرصه سیاست آنچه مهم است، درک ما از صحنه روابط بینالملل و چگونگی بازنمایی تحولات و خطرات عرصه بینالمللی است. در آن زمان، بازنمای روابط بینالملل، خطر کمونیسم بود و بسیاری چه در داخل و چه در خارج از کشور این خطر را بسیار جدی گرفته و خواستار مقابله با آن بودند.
بسیاری از کشورها در آن زمان به زیر پرچم کمونیسم رفته بودند و منابع انرژی آنان نیز در خدمت منافع این بلوک قدرت بود. درنتیجه موضوع نفت را نیز باید در پیوند با این موضوع بررسی کرد و البته باید توجه کرد که با چشم امروزین هم نمیتوان نفت و منابع انرژی را در آن زمان تحلیل کرد؛ چراکه فکر میکنم امروز دیگر تاحد زیادی از اهمیت آن کاسته شده است. اما در آن روزگار، ایران شاهراه انرژی جهان بود و اگر کمونیسم بر ایران مسلط میشد و در تعبیر آمریکایی، ایران از دست میرفت، بلوک غرب در خاموشی فرومیرفت. در چنین وضعیتی هم آمریکا و هم انگلستان احساس میکردند که باید جلوی نفوذ کمونیسم در کشورهای منطقه بهویژه ایران را بگیرند و در محوریت این نگرانی نیز بحث دسترسی آنان به منابع نفتی، مطرح است.
مصدق در سیاست خارجیاش، نوعی موازنه منفی را دنبال میکرد، سیاست خارجی مصدق را چگونه ارزیابی میکنید؟
مصدق تا همان لحظات آخر کودتا، درکی منفی از آمریکا نداشت و تصورش این بود که این کشور برای خرید نفت ایران و همکاری با دولتش باوجود فشارهای انگلستان در عرصه بینالمللی، کنار نخواهد کشید یا حداقل اقدامی علیه دولت ملی ایران نخواهد کرد؛ بنابراین مصدق بهاشتباه فکر میکرد که آمریکا در عرصه بینالمللی پشتیبان دولت او خواهد بود و نامههایی که در آن زمان نوشته است، هم بیانگر همین خوشبینی غیرواقعبینانه است.
ایران در آن زمان در عرصه بینالمللی، تابعی از تحولات عمده بینالمللی ناشی از تصمیمات قدرتهای بزرگ بود و بازیگری بازیساز نبود، بلکه تنها باید نقشی را که برایش تعریف شده بود، ایفا میکرد، با این حال اگرچه سیاست موازنه منفی مصدق در شرایطی که دو قدرت بزرگ با یکدیگر در چالش بودند، در عرصه نظر، سیاستی درست بود، در عرصه عمل، قدرت ملی ایران در آن زمان بهگونهای نبود که بتواند این سیاست را با موفقیت پیش بگیرد. پس از سقوط دولت مصدق نیز، سیاست موازنه مثبت با همسویی با یکی از بلوکهای قدرت یعنی غرب، در دستورکار قرار گرفت، اما بهدلیل اینکه در جریان کودتای ۲۸ مرداد، روح و روان ایرانی آسیبدیده بود، این سیاست نیز نتوانست نتیجهبخش باشد.
با توجه به اینکه انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷، به منزله پایانی بر مداخلات آمریکا و اثرگذاریاش بر سیاست ایران بود، بیاعتمادی و ذهنیت تاریخی منفی به آمریکا ناشی از کودتای ۲۸ مرداد، چگونه در شرایط امروز ایران، نقشآفرینی میکند و سیاست خارجی ما را جهت داده است؟
در ابتدا بگذارید جمله نخست شما را اصلاح کنم. من فکر میکنم که انقلاب ۵۷، تنها جنبه ایجابی اثرگذاری آمریکا بر سیاست ایران را پایان داده است و نه جنبه سلبی آن را. درواقع ما دیگر از جنبه ایجابی تحتتأثیر سیاست آمریکا نیستیم و مبتنی بر منافع آنها رویهای را در پیش نمیگیریم، اما از جنبه سلبی که بهمراتب اثری شدیدتر دارد، ما تحتتأثیر آمریکا هستیم و در ستیز با این کشور، سیاستهای خود را تنظیم میکنیم. آمریکا نیز در این سالها تلاش کرده است ایران را به دامان غرب بازگرداند؛ چراکه سیاست آمریکا در قبال ایران، فارغ از اینکه چه نظامی در آن بر سر کار باشد، همواره یک چیز است و آن اینکه ایران را به مدار غرب بازگرداند؛ چون ایران را همواره در این مدار میداند. آنها معتقدند که در طول تاریخ، مدرنیته ایرانی نیز با محوریت روایت غربی پیش رفته است و درنتیجه نگاه به شرق، انطباقی با تاریخ مدرنیته ایرانی ندارد، با این حال فارغ از اینکه آنها چه نگاهی دارند و چه میخواهند، ما باید بتوانیم مسائل تاریخی خودمان را بهخصوص آنچه در ۴۰ سال گذشته وجود داشته است، حل کنیم و منازعهای را که رفتهرفته به منازعهای هویتی بدل شده است، تعیینتکلیف کنیم.