پیشتر شعرهای گروس عبدالملکیان به زبانهای فرانسوی، سوئدی، کردی و عربی ترجمه شده بود. بهتازگی نیز نشر «پنگوئن» که یکی از معتبرترین انتشارات در آمریکاست، مجموعه شعری از این شاعر فارسی زبان منتشر کرده است. درباره این اتفاق خوب برای ادبیات معاصر فارسی با او به گفتوگو نشستیم.
فریبا شادلو | شهرآرانیوز؛ در دنیای ادبیات معاصر کشورمان کمتر کسی را میتوانیم بیابیم که گروس عبدالملکیان را نشناسد. این شاعر جوان و شناخته شده که تاکنون شش مجموعه شعر منتشر شدهاش توانستهاند موفقیتها و جوایز مهم ادبی را در ایران برایش کسب کنند علاوه بر اعتبار ادبی، مورد توجه مخاطبان وسیعی نیز قرار گرفته است. در شرایطی که شعر بیشتر در محافل جدی ادبی ارزش مییابد تا میان مردم، او شاعری است که توانسته هم مخاطب جدی ادبیات را راضی نگه دارد و هم در میان مخاطبان عادی محبوبیت پیدا کند؛ چنانکه شعرهای او یکی از پر استقبالترین اشعاری است که به صورت پیام کوتاه و یا عکس-شعر در فضاهای مجازی منتشر میشوند.
تیراژ بالای چاپ کتابهای عبدالملکیان نشان دهنده این واقعیت است که او مسیر جدیای را پیموده تا شکاف ایجاد شده بین شعر و مخاطب را کمتر کند. این شاعر دغدغهمند در خاورمیانه که دید و جهانبینی عمیقی به انسان و زیست او دارد این بار رویش را به سمت دیگری کرده است تا شعر معاصر ایران را به جهان نیز بشناساند. پیش از این شعرهای گروس عبدالملکیان به زبانهای فرانسوی، سوئدی، کردی و عربی ترجمه شده بود. بهتازگی نیز نشر پنگوئن که یکی از معتبرترین انتشارات در آمریکاست، مجموعه شعری از این شاعر فارسی زبان منتشر کرده است.
این گزیده که «تکیه دادن به دیروقت» نام دارد از پنج مجموعه شعر عبدالملکیان انتخاب شده است. به مناسبت این اتفاق خوب برای ادبیات معاصر فارسی با او به گفتگو نشستیم.
چندی پیش گزیده شعرهای شما به اسم «تکیه دادن به دیروقت» در نشر بینالمللی پنگوئن به چاپ رسیده است. خبر این اتفاق بسیار در محافل ادبی و هنری مورد توجه قرار گرفت، روند چاپ کتاب چقدر زمان برد؟
درباره پروسه انتشار این کتاب باید بگویم که طولانی و نسبتا طاقتفرسا بود. این کتاب با پیشنهاد مترجم اثر، یعنی آقای احمد نادعلیزاده آغاز شد. البته پیش از ایشان هم دوستانی برای ترجمه به زبان انگلیسی پیشنهاد داده بودند که وقتی نمونههایی از ترجمههایشان را به دو نفر از دوستانم که از استادان دانشگاههای آمریکا هستند و در این زمینه به من مشاورههای ارزشمندی میدادند، نشان دادم، مورد وثوق آنها نبود، اما وقتی نمونههایی از کار آقای نادعلیزاده را درباره ترجمه شعرهایم به دوستان نشان دادم، کیفیت کار به شکلی جدی توجهشان را جلب کرد و قرار شد تا او ترجمه را شروع کند و برای اینکه ترجمهها در زبان مقصد هم زنده و تأثیرگذارتر باشد، یک شاعر امریکایی هم به عنوان مترجم دوم به کار اضافه شد که در این مرحله هم خانم ایدرا نووی که شاعر و نویسندهای شناخته شده در آمریکاست به جمع مترجمان اضافه شد.
بعد شعرها را برای دو ناشر بزرگ امریکا یعنی «پنگوئن» و «کاپر کنیون» فرستادیم که خوشبختانه پس از چند ماه هر دو ناشر مجموعه را تأیید کردند و طبیعتا خودمان «پنگوئن» را که شاید بشود گفت مهمترین ناشر امریکاست، انتخاب کردیم. حدود یک سال هم مجموعه برای ویرایشهای نهایی و آمادهسازی در دست پنگوئن بود و نهایتا یک ماه پیش منتشر شد.
در این گزیده از ۵ کتاب قبلی شما شعرهایی درج شده بهجز کتاب «سهگانه خاورمیانه» دلیل آن چیست؟
در آن زمان، یعنی ۴ سال پیش، اگرچه بخش عمدهای از شعرهای کتاب «سهگانه خاورمیانه» نوشته شده بود، اما هنوز آن کتاب نهایی نشده بود و طبیعتا برای همین در اختیار مترجمان قرار نگرفت.
تا پیش از چاپ کتاب شما، انتشارات پنگوئن که از نشرهای معتبر جهانی است تنها به انتشار آثار کلاسیک فارسی مانند شاهنامه فردوسی، حافظ و عطار پرداخته بود چه شد که برای نخستین بار تصمیم به چاپ کتابی از شاعران معاصر ایران گرفت؟
پیش از این نشر «پنگوئن» تنها چند مجموعه از شاعران مطرح کلاسیک ایران را منتشر کرده بود. اما خوشبختانه این کتاب را که با تلاش و دقتی بسیار ترجمه شده بود، تأیید کرد.
آیا فکر میکنید بعد از این اتفاق و آشنایی ناشر با شعر معاصر ایران میتوانیم شاهد چاپ کتابهای دیگر شاعران فارسی زبان در این نشر یا ناشران معتبر جهانی باشیم؟
بعد از چاپ این کتاب، بسیاری از همکاران شاعرم لطف داشتند و با انتشار یادداشت، یا از طریق پستها و استوریهای اینستاگرام چاپ این مجموعه را تبریک گفتند. بخش عمدهای از این دوستان هم این اتفاق را به شعر امروز ایران تبریک گفته بودند، چون به درستی درک کرده بودند که این اتفاق اگر مثبت است، بیش از آنکه برای من مثبت باشد برای شعر امروز درخور استفاده است. به این دلیل که شاید انتشار این مجموعه در یک انتشاراتی مهم بتواند پنجرهای تازه به روی ادبیات امروزمان بگشاید و امکان گستردهتری را برای دیده شدن شعر امروز ایران فراهم کند.
پیش از این شعرهای شما به زبانهای فرانسوی، عربی، کردی و سوئدی هم به چاپ رسیده بود آیا مخاطبان شعر در دیگر کشورها توانستهاند بعد از ترجمه اشعار به جان شعر شما پی ببرند؟ بازخوردی از این ترجمهها داشتهاید؟
خوشبختانه به این دلیل که مترجمانی حاذق با وقت و زحمتی بسیار این کتابها را به زبانهای دیگر ترجمه کردهاند و گویا توانستهاند روح شعرها را در زبان مقصد به شکلی زنده دربیاورند-مسئلهای که در ترجمه شعر یقینا مهمتر از ترجمه واژه به واژه و مکانیکی اثر است-بازخوردهای غالبا مثبتی از مخاطبان شعر در آن زبانها گرفتهام و حتی گاه همین بازخوردها و نقدها و یادداشتهایی جدی که درباره آنها نوشته شده، راه را برای ترجمه به زبانی دیگر گشوده است. برای مثال ترجمه خوب کتابم از سوی خانم فریده روا به زبان فرانسه و عکسالعملهای مثبت درباره آن مجموعه، موجب شد که زمینهای مناسب برای ترجمه شعرهایم به زبان آلمانی فراهم شود.
آیا فکر میکنید که ترجمهپذیر بودن ویژگی مثبتی برای یک شعر قلمداد میشود؟
مقوله ترجمهپذیری، صرفا یک ویژگی است، اما نمیتوان آن را ارزشگذاری کرد. یعنی بعد مثبت و منفی ندارد و لزوما شعری که ترجمهپذیر است بهتر از شعری که قابلیت ترجمه ندارد، نیست. زبان لایههای مختلفی دارد. یعنی دقیقا سه لایه محتوا، تخیل و عناصر صوری. به شکل کلی میتوان گفت لایههای محتوا و تخیل قابلیت بیشتری برای ترجمهپذیری دارند و بخش عمدهای از لایه قابلیت برگردان به زبان دیگری را ندارد. حالا اگر شعری بیشتر انرژی خود را از محتوا و تخیل بگیرد، در ترجمه چیزهای کمتری از دست میدهد و شعری که بیشتر انرژی خود را بر موسیقی و برخی از انواع بازیهای صوری زبان متمرکز کرده باشد، چیزهای بیشتری در ترجمه از دست میدهد. ولی طبیعتا هیچ شاعر جدیای با هدف ترجمهپذیر بودن، شعر نمینویسد. شاعر واقعی تنها با تمرکز بر زیباشناسی منحصربهفرد خود و با تکیه بر وضعیت درونی هر شعر، ویژگیهای یک شعر را میآفریند، بعد مترجم در ساحت جداگانهای بررسی میکند که چقدر آن شعر دستش را برای ترجمه باز میگذارد. برای مثال در میان شعرهای خودم شعرهایی بودهاند که غالبا مترجمان به دلیل ویژگیهای آن شعرها از ترجمهشان صرفنظر کردهاند. اما همانطور که گفتم این دلیل نمیشود که من آن کارهایم را کمتر از شعرهای ترجمهپذیرم بپسندم و یا شعرهای دیگری با آن ویژگیهای زبانی ننویسم.
در مدت کوتاهی که از زمان انتشار این کتاب میگذرد، چندین مقاله درباره آن در امریکا به چاپ رسیده و استقبال گستردهای از این کتاب شده است؛ حتی شاعر نامدار آمریکایی «تریسی کی اسمیث» در رادیوی شعر این کتاب را معرفی کرد و از شعرهایش خواند. با توجه به این استقبال در چشمانداز پیشرویتان به کسب جوایز مهم جهانی ادبیات هم فکر میکنید؟
خوشبختانه تا امروز اتفاقات مثبتی برای «تکیه دادن به دیروقت» رخ داده است. طبیعی است که همه اینها بعد از ۲۰ سال نوشتن و تلاش برای ساختن مسیری بر زمین ناهموار و دشوارگذر شعر به شما انرژی مثبتی بدهد، ولی حقیقتا در این مسیر هرگز به جوایز و مسائل جانبی دیگر نمیاندیشم و به شکل جدی درگیر نوشتن کارهای تازهام هستم. همانطور که پیشتر هم گفتهام، از منظر من شعر، حسودترین معشوقه دنیاست و هیچوقت آن را برای چیز دیگری نخواستهام. برای من همین معاشقه و شناختی که دم به دم در دامنش رقم میخورد، غایت ماجراست.
نظر برخی از ادبیاتیها این است که شما سلبریتی یا برندی در دنیای ادبیات معاصرید، خودتان چه فکر میکنید؟
ابدا این اصطلاحات را متر و معیاری برای سنجش جایگاه شاعر نمیدانم. البته میتوان درباره تأثیرگذاری یک شاعر بر بخشی از بدنه شعر روزگارش سخن گفت، اما طبیعتا شاعر نباید مجذوب این اصطلاحات بشود. چون میتواند این آسیب بزرگ را در پی داشته باشد که نگاه او را بیش از آنچه باید به پسند مخاطب معطوف کند و آن خلوت خالصانه شاعر با تنهاییاش را به هم بزند. همان رابطه یگانه شاعر با تنهایی که شعر میزاید. یعنی همواره شعر را به خاطر شعر خواستهام و در هر دورهای فقط سعی کردهام خودم را بنویسم. برخلاف احترامی که برای مخاطب قائلم، هیچ وقت به خاطر مخاطب و به سفارش پسند مخاطب شعر ننوشتهام. همیشه تلاشم این بوده، تا از طریق عناصر زیباشناسی شعر، تا جایی که ممکن است، نقبی عمیق به حالات و ایدههای درونیام بزنم و آنها را بیرون بکشم.
از سال ۸۱ تاکنون ۶ مجموعه شعر با فاصلههای زمانی ۳ تا ۴ سال منتشر کردهاید کدام مجموعه به شما نزدیکتر بوده و کدام مجموعه با مخاطب شعر شما ارتباط بهتری برقرار کرده است؟
همواره بیش از آنکه شعرها را بنویسم، شعرها مرا نوشتهاند. پس فکر میکنم هر مجموعه، اندیشه و حالات درونی دورهای از من را بیان کرده است و حتی میتوانم بگویم شعرهای یک دوره عمیقا به من نشان دادهاند که دارم از کدام دریچه به انسان و هستی نگاه میکنم. این مسئله در مورد کتابهای «رنگهای رفتهی دنیا» و «سطرها در تاریکی جا عوض میکنند» هم صدق میکند؛ اما مصداق روشنترش کتابهای بعدی من، یعنی «حفرهها»، «پذیرفتن» و «سهگانهی خاورمیانه» است که در حقیقت مجموعهای از شعرهای پراکنده که در کنار هم ریخته شده باشند، نیستند. بلکه حتی پس از نوشته شدن شعرها، تلاش کردهام کل مجموعه را از بیرون سازماندهی کنم و حتی برخی شعرها را که به گمانم خیلی ربطی به آن دوره خاص نداشتهاند را کنار گذاشتهام. یعنی سعی کردهام این کتابها بیش از آنکه مجموعهای پراکنده از شعرها باشند، کتابهایی باشند، هر کدام با چند موتیف اصلی در حوزه اجراهای زیباشناسانه که فضای فکری کم و بیش منسجمی را بیان کردهاند.
فلسفه «پذیرفتن» بیرون آمده از فلسفه «حفرههاست» -که توضیحش مفصل و به گمانم خارج از این گفتوگوست- و البته سهگانهی خاورمیانه داستان دیگری دارد و تکیه اولیهاش را به فضای اجتماعی داده است، اما از دل آن فضای اجتماعی، خصوصا در بخش پایانی کتاب، تأملات اصلی کتاب پیشین، یعنی «پذیرفتن» را در گامی متفاوت اجرا میکند. البته یقینا اینها ایدههای من بوده است و نهایتا باید دید، مخاطبی که برای کندوکاو این وجوه در این مجموعهها وقت گذاشته است به چه نتایجی میرسد.
با توجه به اینکه مجموعههای شما همیشه جزو برگزیدهها یا نامزدهای جوایز ادبی بودهاند، این جوایز و جشنوارهها را چطور ارزیابی میکنید؟
به گمانم اگر با این نگاه که جوایز و جشنوارهها، تنها وسایلی کوچک برای بیشتر خوانده شدن و بیشتر و عمیقتر نقد شدن یک مجموعه هستند به آنها بنگریم، نفعی به شعر رساندهایم وگرنه چنانچه جوایز برای شاعر از جایگاه وسیله به جایگاه هدف نقل مکان کند، به شکل ترسناکی شعر را به محاق کشاندهایم.