صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

روایتی از آخرین داش‌ های مشهد

  • کد خبر: ۳۹۷۸۹
  • ۳۰ مرداد ۱۳۹۹ - ۲۰:۱۹
تغییر ساختار اجتماعی ایران در سال‌های پس از مشروطه تعاریف ساختاری بسیاری از طبقه‌ها و گروه‌های جامعه را با دگرگونی‌های زیادی روبه رو کرد. یکی از این مجموعه‌ها جامعه «لوطیان و داش مشدی ها» ست.
رضا سلیمان نوری | شهرآرانیوز؛ تغییر ساختار اجتماعی ایران در سال‌های پس از مشروطه تعاریف ساختاری بسیاری از طبقه‌ها و گروه‌های جامعه را با دگرگونی‌های زیادی روبه رو کرد. یکی از این مجموعه‌ها جامعه «لوطیان و داش مشدی ها» ست. مردانگی، پافشاری بر اصول اخلاقی، عزت و اراده راسخ، امانتداری، صداقت، شجاعت، سخاوت، مهمان نوازی، مدارا با مردم، عیب پوشی، اخلاص، حمایت از مظلومان و مقاومت در برابر ظالمان و دوستی علی (ع) را بر دوستی هر فرد دیگری ترجیح دادن از جمله اصول و خصلت‌هایی بود که عیاران و لوطی‌ها در طول زمان با آن‌ها شناخته‌ می‌شدند و با پایبندی به همین امور، در طول زمان جایگاه ویژه‌ای برای خود ایجاد کرده بودند، اما همین امور در سال‌های پس از مشروطه به ویژه عصر پهلوی دوم رنگ باخت و به صفاتی مذموم در بین بیشتر مدعیان لوطیگری و داش مشدی بودن تبدیل شد.
این امر تا اندازه‌ای اوج گرفت که شعبان جعفری، بزن بهادر بزرگ و سردسته چماق داران وابسته به دربار، در کودتای ۲۸ مرداد ۳۲، سکان دار لوطیان پایتخت و به تبع آن کل کشور شد و خود را میراث دار افراد پاک نفسی، چون لوطی صالح دانست.

وضعیت مدعیان لوطیگری در مشهد نیز که دیرزمانی پس از درگیری‌های حیدری و نعمتی عصر شاه عباس به پایتخت عیاران تبدیل شده بود و اصطلاح داش مشدی به عنوان مترادف عیار و لوطی نیز سوغات آن دوران است، تابعی از پایتخت بود. البته این تابعیت تنها در دوران اوج پهلوی‌ها حفظ شد وگرنه هیچ کدام از هم کاسه‌های شعبان جعفری در مشهد نتوانستند مانند او هم زمان با هنگامه انقلاب از کشور فرار کنند و روزگاری تا حدی راحت در فرنگ داشته باشند.
 
نمونه بارز این ادعا حسین جناغ است، مردی که هنگام حضور خاندان پهلوی در مشهد، نقش شعبان را به عهده می‌گرفت و با موتور تریل خود پیشاپیش اسکورت حرکت می‌کرد و محافظان موظف به اطاعت از دستور‌های او بودند. این فرد در مواجهه با انقلاب مردمی سال ۵۷ چماق دار رژیم شد و با نوچه‌های خود که اغلب به خدمت ساواک درآمده بودند، در قلع وقمع مردم مبارز شرکت کرد. حسین جناغ پس از انقلاب تا حدی از چشم مردم افتاد که مجبور شد برای گذران زندگی در منطقه عدل خمینی مشهد که روزگاری قلمرو حکومتی او محسوب می‌شد، با شغل تعمیرکاری موتورسیکلت امرار معاش کند.

سرنوشت حاجی قدم، داش بزرگ منطقه حد فاصل بالاخیابان و طبرسی مشهد که پاتوقش بازارچه‌های اطراف حرم به ویژه تپل محله بود، بسیار رقت بارتر از هم صنفش حسین جناغ. او که با ظاهر قیصرمآبانه خود نماد کامل یک کلاه مخملی و داش مشدی عصر پهلوی دوم محسوب می‌شد، پس از آنکه به عنوان یکی از سردسته‌های چماق داران رژیم پهلوی موفق به حفظ آن در برابر موج خروشان مردم نشد، به مسافرخانه داری روی آورد.
 
البته مردمی که از اعمال نادرست وی و نوچه هایش در سال‌های حکومت پهلوی زخم‌ها در سینه داشتند، با اقدامات گوناگون، نه تنها مانع تسلط حاجی قدم بر این صنف شدند بلکه آن چنان روزگار را برای او سخت کردند که اواخر عمر شغل یخ فروشی را پیشه خود کرده بود.

حاجی لَته دیگر داش بزرگ مشهد در آن دوران محسوب‌ می‌شد که حد فاصل بالاخیابان و خیابان خسروی را زیر ید خود داشت، منطقه‌ای که دارای بازارچه‌های متعدد و مسافرخانه‌های بی شمار بود. البته او و فرزندانش حتی این شانس را نداشتند که تا پایان عهد پهلوی حاکم محدوده خود باشند، زیرا مخالفت وی با اقدامات اصلاحی عبدالعظیم ولیان، نایب التولیه مشهد در سال‌های آغازین دهه ۵۰، عاملی شد که مأموران دولتی تخریب مسافرخانه حاجی لته را درحالی که وی و فرزندانش در آن سنگر گرفته بودند آغاز کنند، امری که هرچند در جریان آن آسیب فیزیکی به وی وارد نشد، دیگر جایگاهی برایش باقی نگذاشت و دیگر کسی اسم او یا فرزندانش را به عنوان داش‌های بزرگ شهر نشنید.

وضعیت نهایی حسین صابونی، داش بزرگ منطقه طلاب، سمیر سیاه، داش بزرگ منطقه پنجراه و پایین خیابان، و حاجی کیک، داش بزرگ منطقه طبرسی، نیز بهتر از افراد نام برده در بالا نبود و همگی پس از مدتی در اوج بودن، به صورت کامل فراموش شدند. در این بین، غلامحسین پشمی، فردی که خود را برتر از شعبان جعفری می‌دانست و با داشتن نوچه‌های بسیار مدعی ریاست داش‌ها و لوطی‌های مشهد بود، نیز سرنوشتی درخور ‎تأمل دارد.
 
او که روزگار جوانی شعبان جعفری را برای کسب عنوان داش مشدی اول کشور به مبارزه خوانده بود، در سال‌های اخیر به وضعی دچار شد که هر بیننده‌ای با دیدنش برایش طلب رحمت می‌کند. اکنون برای غلامحسین پشمی از تمام آن آوازه و یال و کوپال تنها یک کتی راه رفتن و دستمالی یزدی باقی مانده است و صد البته نامی که در بسیاری از لطیفه‌های مردم مشهد جایگاهی ویژه دارد.

البته در بین آخرین نسل داش‌ها و لوطی‌های مشهد، بودند افرادی که با نام نیک از میان مردم رفتند. رضا گاو یکی از این افراد بود، مردی قدبلند که روزگاری میدان شهدای مشهد را تحت سیطره داشت و قهوه خانه او در ابتدای خیابان امام خمینی، عصر‌ها و هم زمان با اجرای نقالی، محل رتق و فتق اختلافات گروه‌ها و دسته‌های مختلف لوطی‌های شهر محسوب می‌شد. او در جریان انقلاب همراه با نوچه هایش در کنار مردم قرار گرفت و به محافظت از علما و مراجع مبارز وقت، چون آیات عظام سید عبدا... شیرازی و سید حسین قمی پرداخت.

رضا گاو چند سال پس از انقلاب به دلیل کبر سن قهوه خانه خود را جمع کرد و ایفای نقش حکمیت خود را به منزل منتقل کرد. البته برپایی مجالس عزای امام حسین (ع) و دست گیری از مستمندان نیز از کار‌هایی بود که تا پایان عمر از آن‌ها غافل نشد.

دیگر فردی از جامعه لوطیان مشهد که می‌توان مدعی عاقبت به خیری او شد کسی نیست جز مهدی تاجیک، داش بزرگ منطقه عامل و مطهری مشهد. بیشتر مردم او را تا زمان فوت ناگهانی اش تنها یک لوطی و بزن بهادر منطقه‌ای می‌شناختند، اما مراسم تشییع جنازه او از ناگفته‌های زندگی او پرده برداشت، مراسمی که در آن بسیاری از علمای شناخته شده مشهد حاضر شدند و زنان بیوه و اطفال یتیم بسیاری در آن گریه کردند که با رفتن او دیگر فردی نبود که با کمک‌های پنهانی خود آنان را در سختی‌های زندگی یاری کند.

سرانجام، خارج از لوطیگری دانستم که این متن را به پایان برسانم و به شهید محمدصادق خزاعی اشاره‌ای نکنم، شهیدی که روزگاری یکی از الوات و داش‌های مشهد محسوب می‌شد و از هر کاری به جز نگاه نادرست به نامحرم دریغ نداشت، اما در جریان انقلاب، به آن درجه از خودشناسی رسید که به یاران جنگ‌های نامنظم چمران پیوست و در راه دفاع از سرزمین و ناموس خود شهید شد.


ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.