همه ما با آرزوها، خواستهها و فانتزیهایی وارد زندگی مشترک میشویم و انتظار داریم آنچه تا پیش از این در قصهها، فیلمها و کتابها خواندهایم در زندگی خودمان هم رقم بخورد: یک ماه عسل طولانی. ولی زندگی خیلی زودتر از آنچه تصورش را میکنیم روی ریل یکنواختی میافتد و تکراری میشود. این لحظهای است که چیزی از اعماق درونمان نهیب میزند: اشتباه کردهای، اشتباه آمدهای و اشتباهی زندگی میکنی. این احساس عجیبی نیست و حتما تعجب میکنید اگر بشنوید بیش از ۹۰ درصد زوجها آن را خیلی زود در زندگی مشترکشان تجربه میکنند.
با وجود این، پاسخ همه به این احساس یکسان نیست. عده زیادی در همان لحظه میمانند و جز سرزنش کردن خودشان و داشتن آرزوهای دور و دراز برای یک امداد غیبی، معمولا کاری نمیکنند. برخی هم به تصور اینکه اشتباه کردهاند، برمیگردند و شیرازه زندگیشان را به هم میزنند غافل از اینکه این احساس را دوباره هم تجربه خواهند کرد. کسانی هم هستند که پس از قدری تأمل، خود را برای یک شروع دوباره آماده میکنند. اینکه جزو کدام دسته باشیم، فقط و فقط به خودمان برمیگردد، ولی باید بدانیم که هیچکس جز خودمان مسئول خوشبختی یا بدبختیمان نیست.
واقعیت این است که خیلی از انتظارات ما از زندگی مشترک غیرواقعبینانه و غیرمنطقی است و تا زمانی که متوجه آن نشویم، همین آش است و همین کاسه! به عبارت سادهتر، تا زمانی که نقش خودمان را در زندگی پیدا نکنیم و متوجه نباشیم که چه کردهایم و چه باید بکنیم، انتظار هیچ فرج و گشایشی در زندگی نیست. بعد از گذشتن از مرحله خودشناسی است که میتوان به سراغ طرف مقابل رفت و فکری و عملی به بررسی نقش او در آنچه اتفاق افتاده پرداخت. اگر دوطرف یه این حد از کمال فکری رسیده و مسئولیتپذیر باشند، تازه میتوانند نقش خود را در رسیدن به ایدهآلهای زندگی مشترک تعریف کنند و با هم برای تحقق آن قدم بردارند که معمولا کمتر این اتفاق میافتد.
درست است که طی کردن مسیر پرفرازونشیب زندگی مشترک با هماهنگی ۲ طرف خیلی ایدهآلگرایانه است، ولی اگر اتفاق هم نیفتد، کمترین دستاوردش این است که ما به این آگاهی میرسیم که لازمه طیکردن منطقی یک زندگی است و باعث میشود پس از آن در برخورد با هر مشکلی مسئولانهتر رفتار کنیم. اشتباه دیگر بیشتر زوجها که بیارتباط با احساس دلزدگی در زندگی مشترک نیست این است که تصور میکنیم زندگی مشترک یعنی اینکه یا همهچیز در آن باید دونفره رقم بخورد یا اینکه تعطیل شود. به عبارتی، اگر یکی از زوجها در برنامهای همراهی نمیکند، پس باید آن را کنار گذاشت. این در حالی است که همه ما سلایق و سرگرمیهای متفاوتی داریم که پیگیری آنها باید بهتنهایی در درون زندگی مشترک دنبال شود، مانند مطالعه کردن یا به سینما رفتن و فیلم دیدن. البته برای این فردیتها هم حد و اندازهای تعریف شده است و نباید به زوجیت زندگی مشترک صدمه بزند. نکته آخر اینکه اجازه ندهیم مشکلات و تنشهای کوچکی که در زندگی به وجود میآیند آنقدر روی هم تلنبار شوند که دیگر نتوان برای آنها کاری کرد. یعنی هرگاه با ذهنیتها و تواناییهایی که داریم دیگر نتوانستیم خودمان در زندگی مشترکمان تغییری ایجاد کنیم، حتما وقت آن است که از نفر سومی برای حل مشکلاتمان کمک بخواهیم، کسی که بیطرفانه و البته آگاهانه بتواند ما را در رسیدن به مقصدمان همراهی کند