از چهارراه خسروی که به سمت گنبدسبز میآییم سومین کوچه آخوند خراسانی ۵، کوچه حوض مونس یا همان شهید محمدرواقی است.
حمیده صفائی | شهرآرانیوز؛ همانطور که هر یک از ما شناسنامهای داریم و ناممان بر روی شناسنامه ثبت شده تا هویتمان را مشخص کند، نام معابر هم گویای هویتشان است تا رهگذرانی که از آن کوچه و خیابان گذر میکنند درباره تاریخچه آنها مطلع شوند. منطقه ۸ شهرداری مشهد یکی از مناطق قدیمی شهر مشهد است که بسیاری از کوچه پسکوچههای آن بهدلیل قدمتی که دارند گویای داستانها و روایات بسیاری هستند. به همراه همکارانمان به کوچه آخوندخراسانی ۵ رفتیم تا قدیمیهای کوچه داستانش را برایمان نقل کنند. وقتی با قدیمیها برای گفتگو درباره این کوچه قرار میگذاشتیم که ابتدای آخوندخراسانی ۵ میایستیم، بدون استثنا میگفتند «باشد شما بیایید سر کوچه حوض مونس ما هم میآییم.» هنوز هم آنها این کوچه را با نام حوض مونس میشناسند. مقابل تابلویش ایستاده بودیم بر روی آن نوشته شده است آخوند خراسانی ۵، (شهید رواقی)، اما همچنان حوض مونس صدایش میزنند، نامهایی که داستانهای خودشان را دارند.
از چهارراه خسروی که به سمت گنبدسبز میآییم سومین کوچه آخوند خراسانی ۵، کوچه حوض مونس یا همان شهید محمدرواقی است که انتهای آن به دیالمه ۳ ختم میشود. این کوچه از ضلع جنوب غربی خیابان آخوند خراسانی منشعب شده و عرض آن ۲ متر است. در این کوچه حوض انباری وجود داشت که واقف آن شخصی به نام مونس بوده به همین دلیل به این نام معروف شده است. در قدیم قبل از احداث خیابان خاکی این کوچه امتداد داشته و تا بازار بزرگ نزدیک حرم ادامه داشته است. در این کوچه، کوچههای قدیمی دیگری هم وجود دارند مثل کوچه دستان، کوچه اعتماد و کوچه درخش (به معنای روشنایی). این کوچه محل سکونت آدمهای بسیاری بوده است، اما بیشتر خانههای آن متعلق به برادران اختراعی بوده که در طول سالها تفکیک شده و کوچهپسکوچهها در آن شکل گرفته است.
آبانبار مونس
از تابلوی آخوند ۵ یک سوم کوچه را پیش بروید یک خانه نرسیده به کوچه سه شهید سمت چپتان در کوچک عقبنشینی را میبینید که با نردههای فلزی قل و زنجیر شده است. کنار آن مغازهای قدیمی با شیشههایی به رنگ سفید است که کرکرهاش (نردههای فلزی) پایین کشیده شده و نشان از آن دارد که سالهاست درش باز نشده است. سمت راست آن در فاصله چند سانتی هم در سفید رنگ فلزی دیگری را میبینید که به روایت قدیمیهای محله، آبانبار مونس یکی از آن دو در است. برخی میگویند آن در مغازه بزرگ است و عدهای هم بر این عقیدهاند که همان در کوچه در آب انبار است. در هر صورت آبانبار همان جا قرار دارد. آب انباری گود با ۱۵ پله، پلههای بلند با سنگهای قلوه مانند، به طول ۸۰ سانت فاصله از یکدیگر که پا را به سختی روی آن میگذاشتند. بلندی پلهها و سنگهای آن رفت و آمد را برای مردم سخت کرده بود، اما با توجه به اینکه آب لولهکشی در آن زمان نبود مردم از آن استفاده میکردند. عرض پلهها هم یک متر ۲۰ یا ۳۰ سانت بود. بیشتر بزرگترها صبح زود میرفتند تا آب بیاورند.
کاظم (امیر) گوهرشادی متولد ۱۳۱۰ یکی از قدیمیهای کوچه حوض مونس از آن روزها اینچنین میگوید: «خانمی به نام مونس در اینجا زندگی میکرد، در قدیم مرسوم بود خیلیها برای داشتن باقیات صالحات آب انبارهایی درست میکردند تا مردم از آن استفاده کنند. مونس خانم هم مثل بقیه آب انباری درست کرد که ۱۵ پله داشت آب این آبانبار از سناباد میآمد و مردم برای مصرف شربشان از آن آب استفاده میکردند. پایین حوض انبار شیر بزرگ برنجی بود به سختی باز و بسته میشد.»
او ادامه میدهد: «همانطور که گفتم آب سناباد با فشار ۳۰ اینچ از این کوچه میگذشت و از خانهها عبور میکرد. مردم دو جور از این آب استفاه میکردند. یکی سحرها سطل برمیداشتند و از آب انبار آب میآوردند و برخی هم در خانههایشان حوضهای دوطبقه درست کرده بودند، بالایش حوض بود و زیر آن انبار آب آشامیدنی، سحرها که تازه بیدار میشدند، قبل از هر شستوشویی آب نوشیدنیشان را برمیداشتند. آب انبار عمیق و تاریک بود و مردم ترجیح میدادند فقط یکبار در روز به آنجا بروند برای همین بیشتر در خانههایشان منبع سیمکویی داشتند و آب را در آن میریختند. این منبع را روی چهارپایه میگذاشتند، یک شیر داشت و مردم به راحتی آب برمیداشتند. حوض خانههای قدیمی بیضیشکل یا دایرهمانند بود با ارتفاع حدود یک متر و نیم بسیاری از کودکان خودشان را در آن میشستند، حوضها یک پله داشتند که از آن بالا میرفتیم، همیشه حواسشان بود که بچههای کوچک به سمت حوض نروند، اما گاهی بهدلیل غفلت خانوادهها کودکان ۳ یا ۴ ساله به داخل حوض میرفتند و خفه میشدند.»
او در پاسخ به این سؤال که آنزمان با وجود نبود سیمان چطور آب انبار و حوض ساختهاند، توضیح میدهد: «آن زمان به جای سیمان از ساروج استفاده میکردند و سنگها را با ساروج به هم میچسباندند. ساروج ترکیبی از شن نرم، آهک بود که در آن لوخ هم میریختند.»
کوچه درخش
اولین کوچه سمت چپ با نام کوچه درخش یا سه شهید معروف است. بر روی تابلوی آن نوشته شده کوچه درخش سابق و زیر آن هم نام سه شهید «حسین مرتضوی»، «محسن منشادیان» و «باقر حسین گلدون» نوشته شده است. ابتدای کوچه خانه بزرگ و قدیمی با معماری خاص خودش است سقف شیروانی و دیوارهای بلند که دیدن نمای داخل خانه را سخت میکند. آنطور که اهالی میگویند حدود ۷۰۰ متر است، ابتدا باغی با یک عمارت کوچک بوده، اما اکنون دو عمارت داخل خانه است یکی در گذشته ساخته شده بود و دیگری هم در دوره پهلوی ساخته شده است. درباره مالک این خانه سخن بسیار است. برخی میگویند متعلق به وکیلی با نام سیف است و دیگری میگوید متعلق به دکتر سیف معروف است.
خانه پیشهوران دیوار به دیوار این خانه قرار دارد. خانهای معروف و ثبت ملی شده که از خانههای تاریخی مشهد بهشمار میرود و تاکنون دو یا سه بار بازسازی شده است. قدمت این خانه را بهعلت نبود کتیبه و تاریخ مستند و با توجه به مستندات شفاهی نزدیک به دهه اول قرن ۱۴، یعنی اواخر دوره قاجار و پهلوی اول نسبت میدهند. در چیدمان داخلی خانه سعی شده است تا سبک و وسایل ویژه زندگی مشهدیها در دوران ساخت آن به تصویر کشیده شود. با توجه به قدمت این خانه پیشبینی میشود دیگر خانههای قدیمی این کوچهها هم قدمتی مشابه داشته باشند. وقتی کنار خانه پیشهوران میایستید دو کوچه باریک را مقابلتان میبینید که کوچه سمت چپ آن به دو کوچه دالان مانند منتهی میشود و کوچه سمت راست آن درخت توت قدیمی در وسط کوچهاش قرار دارد و همین درخت سبب شده نام کوچه درختی را هم مردم روی آن بگذارند. شاید نام اختراعی صناعی سازنده مسجد بناها و سد فریمان به گوشتان خورده باشد. برادران اختراعی صناعی ساکن این کوچه بودند. خانههای این کوچه متعلق به حاج شعبان اختراعی صناعی بوده است.
دالانهایی برای امنیت
برخی کوچههای قدیمی با عرض خیلی کم را کوچههای دوستی مینامند، اما قدیمیهای کوچه حوض مونس از این کوچهها با نام دالان یاد میکنند و میگویند، در گذشتههای دور گاهی ترکمنها برای غارت حمله میکردند، برای همین مردم کوچهها را با عرض کم میساختند و ابتدای کوچهها درهای بزرگ دو متری و محکمی میگذاشتند و از داخل در را قفل میکردند تا از غارت دیگران در امان باشند. بیشتر این دالانها سرپوشیده بودند و طول زیاد دالان سبب میشد تا تاریک باشد، در این کوچه دو چراغ موشی نصب شده بود تا روشنایی ایجاد کند، هر چند نور کمی داشتند، اما بهتر از هیچ بود، شاید همین دو چراغ سبب شده تا نام درخش را روی کوچه بگذارند. خانههای دو سمت کوچه متعلق به برادران اختراعی صناعی بود و آنها با توافق یکدیگر دری را در ابتدای کوچه و یک در هم در انتهای کوچه ایجاد کردند و به گفته گوهرشادی آن زمان مسیر دالان را در کنار خانههایشان ایجاد کردند.
در کوچه درخش دیوار بلندی را میبینید که در فلزی کوچک روی آن نصب شده و به موازات آن در فاصله ۳ الی ۴ متر از زمین در چوبی قدیمی وجود دارد که هر چه درباره تاریخچه و دلیل آن از قدیمیها پرسیدیم اطلاعی دراین باره نداشتند. شاید این هم در همان خانههایی بوده است که بالای دالانها میساختند.
کوچه درختی
کوچه سمت راست خانه پیشهوران به فضایی باز ختم میشود که ابتدای آن درخت توت قدیمی کاشته شده است و در وسط کوچه خودنمایی میکند. در گذشته این درخت در خانه منصوریان بوده که پس از ساختوساز عقبنشینی کرده و درخت بیرون از خانه باقی مانده است. سمت چپ فضای بازی است که ملک آن متعلق به پیرمرد و پیرزنی بوده بدون وارث شغل پیرمرد عکاسی بوده و بهدلیل نداشتن وارث خانهشان به زمینی رها تبدیل شده است. از کنار این زمین که میگذرید وارد کوچه نیم متری میشوید که حدود ۵ الی ۶ در دارد یکی از خانهها بسیار قدیمی است با دری سبز رنگ، خانههای دیگر درهای فلزی دارند که خبر از بازسازیشان میدهد. نکتهای که در این کوچهها از آن بیخبر بودیم این است که برخی از این خانهها در دوم خانهای هستند که در کوچهای دیگر قرار دارد.
کوچه اعتماد
در گذشته بیشتر رسم بر این بود که نام بزرگان و فرهیختگان یا خیران محله را بر کوچه بگذارند. سکونت روضهخوان معروف قدیمی حاجی اعتماد در این کوچه باعث شده تا نام کوچه به او اختصاص پیدا کند هر چند عرض این کوچه مانند دالانها کم نیست، اما حدود ۲۰ متری از کوچه مسقف شده بود. از خانه حاجی اعتماد تا خانه گوهرشادی، در آنزمان به رسم قدیم که برخی مردم طبقه دومشان را روی سقف کوچه میساختند، حاجی اعتماد هم طبقه دومش را روی سقف کوچه ساخته بود. انتهای کوچه اعتماد هم در فلزی کوچکی به چشم میخورد که ورودی به کنسولگری پاکستان است.
آخرین کوچهای که در سمت چپ به آن رسیدیم کوچهای با طول حدود ۵۰ متر بود که در آن حدود ۴ الی ۵ خانه به چشم میخورد. در این کوچه هم بیشتر خانهها بازسازی شده بودند. تنها یک خانه قدیمی با در چوبی و آجرهای رنگی سردرش باقی مانده است که روی آن نوشته شده حسن مظفری معارف، این خانه معماری قدیمی دارد و چوبهای سقف دالانش دست نخورده باقی است. کاشیهای رنگارنگ از خانه همسایهها خودنمایی میکند. با توجه به قدمت این کوچه بیشک این خانه هم مانند خانه پیشهوران قدمتی طولانی دارد. گوهرشادی از مظفری اینطور یاد میکند: حاج حسن مظفری معارف فردی تحصیلکرده و معمم بود، فکر میکنم در اوقاف مشغول به کار بود، چیز دیگری از او بهخاطر ندارد. البته در این کوچه خانههایی وقف اولاد هم داشتند که فرزندان آنها را فروختهاند و از این کوچه رفتهاند.
ابتدای کوچه اعتماد سمت راستتان در چوبی چند لتی قدیمی را میبینید که روایات بسیاری از سالهای دور دارد. از آن با نام مغازه حاج اصغر کربلایی یاد میکنند. برادر سوم اختراعیها، خانه و مغازه او هم در اینجا بوده که سالهاست درش بسته شده و تنها همین در چوبی از آن به یادگار مانده است.
کمی جلوتر میروید خانهای قدیمی را میبینید که درها و پنجرههایش با آجر و سیمان پر شده است. آنطور که شنیدهایم این خانه متعلق به علی متبسم پدر همان نوازنده معروف و زادگاهش است.
۳ مغازه در یک کوچه
کوچه حوض مونس قدیم باریک بود و با قلوهسنگ، سنگ فرش شده بود و تا حرم ادامه داشت. این را گوهرشادی میگوید و ادامه میدهد: آن زمان خیابان خاکی نبود، بچه که بودم دست مادربزرگم را میگرفتم و با یکدیگر به حرم میرفتیم. گنبدسبز باغ بزرگی بود که باغ دراویش هم میگفتند، چون آن زمان دراویش در آنجا زندگی میکردند. آن زمان در کوچه حوض مونس فقط یک عطاری، یک نانوایی و یک بقالی بود. بیشتر آدمهای این کوچه وکیل و فرش فروش بودند. ساختمانهایی که نوسازی کردند مال قالی فروشهای بزرگ بود. بیشتر مشاغل ارزشمند آنزمان فرش فروشی بود.
برادر شهید محمد رواقی که نام ساکنان قدیمی این محله را بهخاطر دارد با ورود به کوچه سمت چپ اشاره میکند و میگوید:در اینجا خانه آقای منتظمی یکی از شخصیتهای حکومتی دوره شاهنشاهی بود و امروز به انبار تبدیل شده است. روبهروی آن زمین بزرگی بود که متعلق به حاج حکیم (حاج حکیم معروف که در طبرسی حمام داشت) بود، آن زمان آنرا به دبیرستان صفری اجاره داده بودند، در این دبیرستان بزرگسالان درس میخواندند.
حسین رواقی به خانه «اطمینان اتوبوسدار» اشاره میکند و میگوید؛ اگر درست بهخاطر داشته باشم او هم مانند حاجی توکل اتوبوسهای زیادی داشت. در روبهروی آن خانه مرحوم آیتا... مرعشی قرار دارد که در دیگر آن در کوچه وثوقی (آخوند خراسانی ۷) باز میشود.
رواقی به حضور افرادی مانند الهوردیانی، رئیس کشاورزی دوره شاهنشاهی، سرهنگ قاضیانی، آستارایی رئیس دارایی زمان شاه و جمشید منصوریان شهردار مشهد در این کوچه اشاره میکند. خانه شهید رواقی هم در دالانی مقابل کوچه پیشهوران بوده است که امروز اثری از آن خانه و دالان به چشم نمیآید. روی این کوچه نام تعدادی از شهدا حک شده، اما در کنار شهدایی که ساکن این کوچه بودند، تعدادی از منافقان هم زندگی میکردند. برادر شهید رواقی به خانه تعدادی از آنها اشاره میکند و میگوید یکی از اینها در انفجار ۷۲ تن نقش داشت که همان زمان اعدامش کردند. یادم هست برادرم که خود از شهدای هفت تیر است برای نصیحت به خانههایشان میرفت تا در عالم همسایگی آنها را به مسیر درست بیاورد.
دبستان ابنسینا
مقابل کوچه اعتماد که میایستید در انتهای کوچه زیرشیروانیهایی قدیمی و زیبا خودنمایی میکنند که توجه هر بینندهای را به خودش جلب میکند. بسیاری از ساکنان قدیمی اطلاعی از آنها نداشتند، اما برادر رواقی با اشاره به آنها توضیح داد که این زیرشیروانیها متعلق به دبستان ابن سینا در قدیم است که خودش هم در همان مدرسه درس میخوانده است.
در میان خانههای قدیمی در کنار مسجد بناها دیوارهای پاساژ انقلاب به چشم میخورد. پاساژی که قبل از انقلاب به نیت تالار درست میشود، اما به عقیده ساکنان کوچه خداوند مهلتشان نداد و نتوانستند در کنار خانه خدا تالار عروسی برپا کنند.
مسجد حسینآقا
یکی از بناهای این کوچه که از گذشتههای دور تا به امروز خاطرات بسیاری را در قلبش دارد و محل رفت و آمد مردم بوده است مسجد حسین آقا یا بناها یا شهداست که هر یک از نامهایش هم دلیل خودش را دارد.
گوهرشادی درباره مسجد بناها توضیح میدهد: «بانی این مسجد، شخصی به نام «آقاحسین» بوده و تاریخ وقف و خصوصیات اینجا در یک سنگ نوشته که از قدیم بر دیوار مسجد نصب بوده ثبت شده است. زمین این مسجد از اول همین اندازه بوده و از جایی اضافه و کم نشده است. من بچه که بودم، یادم هست ساختمان اول مسجد شبیه ساختمان مسجد گوهرشاد بود؛ پایههای ضخیم و ضربیهای سنگین داشت. تمام مسجد را خراب کردند و آن را دوباره ساختند تا وسعتش را متناسب با جمعیت زیاد کنند.»
او ادامه میدهد: این مسجد حتی موقوفههایی هم داشته، ولی در زمان رضاشاه در آن زمانی که مساجد را بستند، موقوفههایش را هم افرادی به نام خودشان کردند. آن زمانها سند نبود و بیشتر امور با نوشته علما انجام میشده است، بنابراین عدهای فرصتطلب، موقوفهها را به نام خودشان کردند. حاج آقا محمد اختراعی صناعی که پدرخانم من بود، آن زمان معمار بود و او اینجا را بازسازی کرد. اینجا را با ابتکار فنی معماری ساختند؛ ازجمله اینکه بخشی از مسجدی که ساختهاند، پایه ندارد. کل طول این فضای بزرگ با صنعتی خاصی که اجرا شده، ضربی خورده و ابتکاری فنی، علمی، معماری است و هیچ پایه در این طول و عرض نخورده و کل عرض مسجد در اصل همین بوده است. از آنجا که این مسجد روزگاری پاتوق بناهای شهر بود بهاین نام معروف شده و، چون در جریان انقلاب بیشترین مراسم تشییع شهدا از آن شروع میشد هم به نام مسجد شهدا خوانده میشود.
گوهرشادی از خاطرات آن روزها میگوید: در گذشته بیشتر این خانهها تنورهای زمینی داشتند و خودشان نان طبخ میکردند.
بعد هم یادی میکند از برفهای قدیم و با خنده توضیح میدهد: برف گرفتاری بود. مردم با بیل کوچه را باز میکردند و از کنار برفها راهی برای رفت و آمد درست میکردند، تمام برفها در خانه بود تا روزی که آب شود، کوچههای باریک و دالانی شکل جایی برای بیرون ریختن برفها نداشت.