۲ بازی قبلی فومیتو اوئدا، یعنی «ایکو» و «سایه کلسوس»، تحسین خیلی از منتقدان را به همراه داشت و آخرین پروژه او (The Last Guardian)
که ساخت آن ۱۰ سال زمان برد هم تجربه جذاب دیگری برای گیمرها به ارمغان آورد.
علیرضا وفایی نیا | شهرآرانیوز - چند هفته بیشتر به عرضه نسل نهم کنسولهای بازی نمانده و از همین الان قابلیتهای تازه پلیاستیشن ۵ و ایکسباکس سری ایکس و بازیهای تازهای که برای این دو کنسول در حال ساخت است، به بحث داغ خیلی از گیمرها تبدیل شده است. ولی در مطلب این هفته میخواهیم کمی از این فضا فاصله بگیریم و به سراغ
«آخرین نگهبان»، یکی از شاهکارهای نسل قبلی بازیها، برویم. خیلیها سازنده این بازی یعنی فومیتو اوئدا را به عنوان شخصی میشناسند که صنعت گیم را با هنر ترکیب کرد و نظر کاربران را درباره دنیای بازیهای ویدئویی تغییر داد. ۲ بازی قبلی اوئدا، یعنی
«ایکو» و
«سایه کلسوس»، هم تحسین خیلی از منتقدان را به همراه داشت و آخرین پروژه او که ساخت آن ۱۰ سال زمان برد، در نهایت تجربه جذاب دیگری برای گیمرها به ارمغان آورد.
فرار از لانه هیولاها
بازی بدون هیچ توضیح خاصی داخل یک زیرزمین شروع میشود و شما خود را بیهوش کنار یک هیولای بیشاخودم و زخمی که به زمین زنجیر شده است پیدا میکنید. بعد از به هوش آمدن و کمی جستوجو در خرابهها به این نتیجه میرسید که بهتنهایی قادر نیستید از این مکان خارج شوید و چارهای ندارید جز اینکه برای نجات از زندان، به شکلی با همسلولی عظیمالجثه خود که تریکو نام دارد تعامل کنید. فلسفه اصلی بازی از همینجا آغاز میشود، شروع رابطهای عمیق و احساسی بین پسرکی که مشخص نیست کیست و حیوانی بزرگ که نمیدانید از چه نوع است و چرا در کنار پسرک از خواب بیدار میشود. نیاز شما به تعامل با تریکو زمانی پررنگتر میشود که برای اولین بار به فضای باز میرسید و میفهمید درون مکانی به اسم «لانه هیولاها» گیر افتادهاید و تنها راه ورود و خروج از آنجا آسمان است.
همینطور که عزم خود را برای رد شدن از هزارتویی که در آن گیر افتادهاید به سوی بلندترین برجی که در وسط این مکان قرار دارد جزم میکنید، بازی با نمایش فلاشبکهایی نحوه گیر افتادن شما در این مکان را برایتان روایت میکند. قصه بازی پر از راز و رمزهایی است که باید قبل از رسیدن به هدف نهایی خود، آنها را کشف کنید. همچنین داستان بازی با چرخشهایی همراه است که یکی بعد از دیگری سعی در غافلگیر کردن شما دارند و در بیشتر موارد هم در این کار موفق عمل میکنند.
تنها در برابر معماها
بخشی از طراحی مراحل بازی به معماهای مختلفی مربوط است که باید برای پیشروی در داستان، آنها را حل کنید. پازلهای بازی اصلا سخت نیستند، اما گاهی ممکن است تا بیش از ۱۰ دقیقه بدون داشتن هیچ سرنخی به دور اتاق برای یافتن راه حل بچرخید. دلیل این کار نبود هیچگونه کمک و یاری از طرف سازنده و بازی است. در دورانی که بازیهای ویدئویی به یک فیلم سینمایی تبدیل شدهاند و بازیکن فقط با فشار چند دکمه ساده روند بازی را جلو میبرد، و حتی در صورتی که موفق به انجام آن کار نشود، بازی خودش با نشانگرهای بزرگ راه را به بازیکن نشان میدهد. وجود چنین عناوینی میتواند یادآور بازیهای کلاسیک دوران طلایی نسل ششم و قبل از آن باشد، عناوینی که برای یافتن راهحل معماها ساعتهای متمادی و گاهی حتی روزها باید با محیط و همه آنچه در آن بود سر و کله میزدیم تا بالأخره موفق به حل کردن آن بشویم.
وسواس در گیمپلی
ساز و کار گیمپلی برای بازی با پسرک بسیار ساده است و تشکیل شده از پرش و دستور دادن به تریکو. در حقیقت، این رابطه بین پسرک و تریکو است که در مرکزیت گیمپلی قرار میگیرد، نه دستورهای عجیب و غریب و پیچیده برای کنترل پسرک. بعد از مدتی به صورت ناخودآگاه شروع به ارتباط برقرار کردن با تریکو خواهید کرد، موجودی که به قدری طبیعی و باورپذیر ساخته شده است که از دیدن آن تعجب خواهید کرد. او دقیقا همانند یک حیوان خانگی از خود رفتارهای مختلفی نشان میدهد که واقعا تحسینبرانگیز است. جزئیات انیمیشنها، هوش مصنوعی و حالات روحی تریکو به قدری وسواسگونه طراحی شدهاند که گاهی شاید تا چند دقیقه بازی را رها کنید و به تماشای رفتار او خیره شوید. در ادامه بازی، تریکو رفتار پسرک را یاد میگیرد. اکنون میتوانید به او دستورهایی ساده مثل حرکت، پرش و حمله بدهید که در روند بازی به شما کمک خواهند کرد. از اینجا رابطه شما عمیقتر میشود و دیگر نخواهید توانست از تریکو دل بکنید. چشمان مظلوم تریکو هنگامی که از شما غذا طلب میکند یا واکنشهای سراسیمه او برای نجات پسرک هنگام خطر واقعا تحسینبرانگیز است. به واسطه تریکو میتوانید به مکانهای بلند دسترسی پیدا کنید و از بعضی از مکانهای دشوار بگذرید، پازلها را حل، و راه را برای ادامه دادن آماده کنید. او همیشه در کنارتان هست و همانند یک دوست و همراه صمیمی مراقب شماست. در مقابل، پسرک هم وظایفی دراینباره بر دوش دارد. لحظاتی هست که تریکو آزردهخاطر میشود و از چیزی میترسد. اکنون وظیفه پسرک است که با لمس تریکو و گفتن نجوایی آهسته، او را آرام کند. رابطههای اینگونه از ابتدا تا پایان بازی با شما همراه خواهند بود. لحظات پرتنش، هیجانانگیر و احساسی در این ماجراجویی در انتظار شما هستند.
طراحی بر پایه هنر
گرافیک بازی با اینکه برای نسل قبل طراحی شده بود، بسیار زیباست و اصلا حس و حال قدیمی بودن نمیدهد. بهجرئت حتی میتواند با خیلی از عناوین نسل بعد از خود رقابت کند. از نظر تکنیکی، در بعضی از مکانهای خیلی معدود تجربه افت فریم خواهید داشت، اما مطمئن باشید این افت فریمها طوری نیستند که به تجربه شما از بازی لطمهای وارد کنند. سایهزنیها و نورپردازی روی گیاهان و درختها واقعا زیبا دیده میشوند و کاملا مناسب این نسل هستند. علاوه بر این، پویانمایی تریکو واقعا تحسینبرانگیز است. در کنار او، پسرک نیز از این قاعده مستثنا نیست و شاهد انیمیشنهایی بسیار زیبا از او هستیم. هنگام دویدن یا پایین رفتن از پلهها احتمالا این انیمیشنها شما را تحت تأثیر قرار میدهند و گاه لبخند رضایت بر لبانتان خواهد نشاند. از دید هنری، باید گفت این عنوان در جایگاه بسیار خوبی قرار میگیرد. در اصل، این عنوان و حتی ۲ بازی قبلی اوئدا بر پایه هنر بنا شدهاند، هنری که مختص اوست و مانند ندارد: نماهای بسیار عظیم و باشکوه از بناها و درختان و محیطی بسیار زنده و پویا که پسرک و تریکو نیز بخشی از آن محسوب میشوند. وزش باد در بین چمنها، درختان و پرهای تریکو حس آرامش و زیبایی خاصی به مخاطب انتقال میدهد. اینها را در کنار صداگذاری زیبا و آواز پرندگان و صدای تریکو قرار دهید تا بتوانید از یک عنوان هنری لذت ببرید.
تریلر بازی The Last Guardian