صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

تعارف نداریم داستان باید در ذهن بماند

  • کد خبر: ۴۷۶۵۸
  • ۰۱ آبان ۱۳۹۹ - ۱۲:۳۲
وحید حسینی ایرانی - روزنامه نگار
سال‌ها پیش که جوان‌تر بودم، یک بار در گپ و گفتی با مرحوم اصغر الهی، نویسنده سرشناس و مشهدی ایران، نظر او را درباره آثار یکی از نویسندگان جویا شدم که در هریک از حوزه‌های داستان‌نویسی و خاطره‌نگاری و شاعری و چاپ و نشر و مجله‌داری دستی داشت. الهی توجه مرا به نکته‌ای جلب کرد که شاید به شکلی ناخودآگاه به آن پی برده بودم. او به نوعی گفت که داستان‌های فلانی در ذهن نمی‌ماند. بگذارید منظورم از بیان این خاطره و نوشتن یادداشت پیش رو را با ذکر مثال‌هایی توضیح بدهم. دخترکی دانش‌آموز را تصور کنید که با کند و کاو در زمین‌های اطراف محل زندگی‌اش استخوان جمع می‌کند و با این استخوان‌ها برای خودش گردن‌بند درست می‌کند. این دختر شخصیتی در یکی از داستان‌های کتاب «تارک دنیا مورد نیاز است» نوشته میک جکسون است. داستان یادشده به شکلی ساده و بدون پیچیدگی خاصی روایت می‌شود، اما بعید است خواننده چنین صحنه‌ها و تصاویری را فراموش کند. یک داستان کوتاه دیگر را درنظر بگیرید.
 
«زیباترین غریق جهان» اثر گابریل گارسیا مارکز ماجرای اهالی یک روستا را شرح می‌دهد که پیکر مردی غرق‌شده را از دریا می‌گیرند. اما این مرد یک غریق معمولی نیست، زیرا آن‌قدر تنومند است که از بلندبالاترین آدم‌های دهکده نیز قدش بلندتر است و حتی برای دوختن شلواری برای او ناچار می‌شوند از پارچه بادبانی بزرگ استفاده کنند. آیا کسی که داستان این مرد غول‌آسا را خوانده، حتی با مطالعه ده‌ها داستان پس از آن می‌تواند او را از یاد ببرد؟ نمونه‌ای دیگر: «بشکه آمونتیلادو» از ادگار آلن پو. مردی برای انتقام گرفتن از شخصی که به او بدی کرده و اهانت روا داشته، آن شخص را به زیرزمینی هولناک و تاریک می‌کشاند و با آجر، ورودی آن دخمه قرون‌وسطایی را می‌بندد. تصور زنده‌به‌گور شدن یک انسان چیزی نیست که به‌راحتی از خاطر برود. این‌ها نمونه‌هایی از لحظات و موقعیت‌ها و تصاویر جذاب در برخی آثار داستانی ادبیات جهان بود و روشن است که وجه اشتراکشان همین ماندگاری آن‌ها در ذهن مخاطب است.
 
اما یک داستان ماندگار لزوما اثری نیست که شخصیت‌ها و ماجرا‌ها و ویژگی‌های عجیب و غریب داشته باشد. نوجوان حساس و درعین‌حال بامزه‌ای که با سربه‌سر رفقا گذاشتن‌هایش و کلمات قصار طنزگونه و رفتار‌های جالب توجهش رمانی تأثیرگذار را به نمایش می‌گذارد (شخصیت هولدن کالفیلد در رمان «ناطور دشت» نوشته جروم دیوید سلینجر)، اگرچه خاص است، چندان عجیب و غریب نیست و تنها به شکلی جذاب و با دقت و ذوقی ویژه پردازش شده و پرورش پیدا کرده است. یا برخورد تلافی‌جویانه پیانیست سیاهپوستی که چند آتش‌نشان نژادپرست خودرو گران‌بهای او را درب و داغان می‌کنند (رمان «رگتایم» اثر ادگار لورنس دکتروف)، در عالم واقع و این جهان پر از بداخلاقی و رفتار‌های ضدانسانی می‌تواند رخ دهد.
 
در این یادداشت، می‌خواهم از ارزش ماجرا‌ها و شخصیت‌ها و موقعیت‌ها و تصاویر و دیگر سازه‌های داستانی‌ای بگویم که سبب ماندگاری یک داستان یا رمان در ذهن خواننده آن می‌شوند. فقط یادآور شوم که در بحث ماندگاری، اگرچه عنصر محتوا نیز بسیار بااهمیت است و معمولا مهم‌ترین و جاودانه‌ترین رمان‌ها و داستان‌های جهان از لحاظ محتوایی آثاری ژرف هستند -و این ژرفا با مطالعه فراوان و از سر گذراندن تجربیات غنی زندگی به دست می‌آید- فعلا از محتوا صرف‌نظر می‌کنم و صرفا ویژگی‌ای را در نظر دارم که با دقت نویسنده و ورز دادن تخیل او و کسب مهارت‌های داستانی‌نویسی محقق می‌شود. ممکن است شما داستان‌های بسیاری بخوانید که از مطالعه‌شان لذت هم ببرید، اما پس از گذشت مدتی کوتاه از پایان یافتن مطالعه آن‌ها فراموششان کنید. شخصا ارزش چندانی برای داستانی قائل نیستم که به‌آسانی از خاطر محو می‌شود و حتی لذت‌بخشی و سرگرم‌کنندگی‌اش را نیز درخور مقایسه با اثر به‌یادماندنی نمی‌دانم. در روزگار فراوانـــــــــی کارگاه‌های داستان‌نویسی و فضا‌های مجازی و حقیقی آموزش نویسندگی، تعداد افراد دست‌به‌قلم نیز افزایش یافته است.
 
در این میان کم نیستند داستان‌ها و رمان‌های منتشرشده‌ای که آفرینندگان یا در واقع تولیدکنندگانشان -نگارنده این یادداشت جایگاه ویژه‌ای برای آفرینش ادبی قائل است- مهارت بسزایی در استفاده از عموم سازه‌های داستانی (زمان و مکان و فضا و مود و ...) به خرج داده‌اند. با این حال، این آثار تکانه حسی و عاطفی بایسته‌ای در خواننده پدید نمی‌آورند و از همین رو به یادش نمی‌مانند. ضعف بزرگ این آثار معمولی بودن است. صرف پرداختن به مسائل و دغدغه‌های انسانی همچون عشق و اندوه و حسادت و حسرت و جز این‌ها -که وجودشان ضرور هم هست- و روایت ماجرایی بر بستر این موارد، داستانی غیرمعمولی (یعنی به‌یادماندنی) نمی‌سازد. اگر قرار است مثل آن نویسنده‌ای باشیم که در هر حوزه‌ای، از شعر تا داستان و از نشر تا مطبوعات، دستی داشت و مرحوم الهی داستان‌هایش را نامانا می‌دانست که هیچ، اما اگر نوشتن برایمان مسئله‌ای جدی و اساسی است و به دنبال خلق داستان ماندگار هستیم، باید بدانیم واژه‌ها را چگونه به کار بگیریم. یک بار دیگر نمونه‌های داستانی‌ای را که مصداق آوردیم مرور کنید.
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.