«هفتاد کشیش یخی»، نخستین کتاب شعر مستقل زندهیاد «علی نجفی» شاعر خراسانی، برگزیده کتاب سال شعر ایران شد. در ادامه بخشهایی از مقدمه کتاب شعر «هفتاد کشیش یخی» را به قلم احسان گرایلی که به معرفی علی نجفی پرداخته است و نیز گفتگو با جواد گنجعلی و ابراهیم لکزیان از شاعران همشهری او را با شهرآرانیوز میخوانید.
لیلا کوچک زاده | شهرآرانیوز - «گناهکاری روسیاهم، باید به قطب بروم، هفتاد کشیش یخی بتراشم و آنقدر اعتراف کنم، تا از خجالت آب شوند» (شعری از مجموعه «هفتاد کشیش یخی»)
«هفتاد کشیش یخی»، نخستین کتاب شعر مستقل زندهیاد «علی نجفی» شاعر خراسانی، برگزیده کتاب سال شعر ایران شد.
مجموعه شعر نجفی در ۱۵۲ صفحه و از دو دفتر «هفتاد کشیش یخی»، با ۷۲ اثر و «عمویم به عشق آباد رفته بود» با ۶۰ قطعه تشکیل شده است. «هفتاد کشیش یخی» در سال ۱۳۹۷ و ۹ سال پس از درگذشت او توسط احسان گرایلی کارگردان تئاتر و از دوستان نزدیک و همشهریاش، گردآوری شد و نشر روزنه آن را منتشر کرد.
اثری که امسال در چهاردهمین دوره جایزه کتاب سال شعر ایران به انتخاب «خبرنگاران»، عنوان کتاب سال را به خود اختصاص داد. نجفی متولد سال ۱۳۴۳ و اهل روستای سرچاه از توابع نیشابور بود. او در سال ۱۳۸۸ بر اثر ایست قلبی و در چهلوپنج سالگی از دنیا رفت و در زمان حیات، اثری از او به چاپ نرسید. در ادامه بخشهایی از مقدمه کتاب شعر «هفتاد کشیش یخی» را به قلم احسان گرایلی که به معرفی علی نجفی پرداخته است و نیز گفتگو با جواد گنجعلی و ابراهیم لکزیان از شاعران همشهری او را با شهرآرانیوز میخوانید.
خیال و واقعیت را درهم میآمیخت
احسان گرایلی در مقدمه کتاب «هفتاد کشیش یخی»، نوشتاری را با عنوان «مقدمهای بر مرگ شاعر»، تهیه کرده و به این اشاره میکند که در این نوشتار، خاطره نمینویسد و علیای را که دیده، تصویر میکند. او در ابتدای این مقدمه، گفتاری کوتاه به قلم علی نجفی را آورده است: «شبها که صداها میخوابد، در تاریکی اتاق خیالبافیهای من شروع میشود. {... } دهکده دوری است. برف باریده است. عمویم، پوستین پوشیده و پیرمردها چپق به دست، گرد او حلقه زدهاند. {... } در گپ و گفتارهای عمویم، دو اسب سیاه و براق بیاعتنا به صدای گرسنه گرگان، رو به عشقآباد میتازند»
گرایلی در ادامه بیان میکند که نجفی در جغرافیای محل زندگیاش، خیال و واقعیت را درهم میآمیخت و هیچ مرزی برای آن قائل نبود. او قریهای را با جهانی از داستان و حماسه میسراید که مردمش منفعل و خسته هستند؛ «مردانی که در پخ دیوار، آفتاب میگیرند.» به گفته گرایلی، علیِ این جغرافیا، کودکی است که هیچگاه بزرگ نمیشود؛ سرشار از رنجها و آزردگیها. شاعری که پشت فرمان چشمهایش را میبست و با فریاد، فروغ فرخزاد میخواند. او شعر میخواند، ولی شوخی و مطایبه در شعر هم برایش مقولهای بسیار جدی بود.
او در پایان مقدمه نیز مینویسد: چاپ شعرهای علی، نه تنها ادای دین به این شاعر است بلکه بیشتر انجام وظیفهای است در قبال شعر امروز. پس از مرگش، بسیاری از شعرهایش گم شدند که امیدواریم به مرور آنها نیز پیدا شوند تا به دست خوانندگانش سپرده شود. یک رمان ناتمام و چندین داستان نیز از او به جا مانده که امیدواریم زمینه چاپ آنها نیز فراهم شود.
یکی از شاعرترین شاعران خراسان
جواد گنجعلی شاعر همشهری او نیز در گفتگو با خبرنگار ما میگوید: علی ساکن نیشابور بود و هر زمان از مشهد به نیشابور سفر میکردم، به دیدنش میرفتم. یادم است یک سال قبل از فوتش، من و رضا عابدینزاده و غلامرضا بروسان تمام شعرهای کتاب «هفتاد کشیش یخی» را با صدای خودش ضبط کردیم و فایلهایش را به بچههای نیشابور دادیم. البته یکی از حسرتهای زندگیام این است که قبل از فوتش دو سه بار به من زنگ زد و گفت بیا ببینمت. میگفت دلش تنگ شده است، اما فرصت رفتن پیدا نکردم. یادم است به شوخی به من گفت خودم برایت ماشین میگیرم؛ تو فقط بیا. اما متأسفانه خیلی زود بعد از این ماجرا، فوت کرد.
شاعر «بیتفاوتی در نور زرد» میگوید: علی به شدت شاعر بود و زندگیاش هم شاعرانه میگذشت. داخل خانهاش که میشدید، از همان ورودی، میفهمیدید به خانه شاعری پا گذاشتهاید. یادم است ماشینش را دمِ در، قفل و بند هم نمیکرد.
این ترانهسرا درباره قالب و ویژگیهای شعر نجفی نیز میگوید: او شعر سپید میسرود و شعرش به شدت بومی بود. روایت او از روستاهای نیشابور بود؛ زنده و تصویرگر. او چیزی را که زندگی کرده بود میسرود. اهل خواندن داستان و رمان بود. داستان هم مینوشت و با آن پیشینه داستانی، روایتگر منِ خودش در شعرهایش بود. شاعری روایتگر بود. امضای خودش را داشت. به نظر من علی نجفی یکی از شاعرترین شاعران خراسان است و گرفتن این جایزه واقعا حقش بود.
اندوه زیبایی داشت
محمد ابراهیم لکزیان، مسئول انجمن شعر نیشابور نیز به خوبی علی نجفی را میشناسد. او میگوید: تمام اهالی شعر وقتی دستشان از دنیا کوتاه میشود به اسطوره تبدیل میشوند. علی هم در زمان زندهبودن تنها بود و در تنهایی هم رفت. هنر در روزگار ما غریب است. اوج علی هم بعد از مرگش اتفاق افتاد.
به گفته شاعر مجموعه غزلی با عنوان «مطرسنگ»، علی نجفی شوخطبع بود. اما شوخطبعی آدمها گاهی از سرِ درد است و گاهی از شادی. او اندوه زیبایی داشت: اوایل فکر میکرد داستان مینویسد، اما خودش نمیدانست شعر میسراید. بعدها که از کارهایش استقبال شد، خودش هم دریافت که شاعر است.
چند شعر از علی نجفی
۱
میخواهم شعری بنویسم، آرام، شبیه مادرم.
۲
باد که هوهو میکند
از مدرسه که برمیگردم
غروب میشود.
از پله تا کنار اجاق شب میشوم
مادرم گردسوز- بر تاقچه میسوزد
پدرم فانوس است
تاریکی حیاط را جابهجا میکند
من مشق مینویسم
دهقان فداکار.
۳
در آخرین ایستگاه جهان
بر نیمکتی سبز بنشین
آنجا دوباره عاشقت خواهم شد
۴
گفت بعد از مرگ کجا میروی؟
گفت من از گمشدن میترسم.
۶
در آخرین ایستگاه جهان
به نردههای سبز تکیه خواهم زد
۷
آسمان چکه میکند از آستینم
باد کلاهم را رو به ابرها میبرد
و غروب، چون نواری سرخ از پیشانیام میگذرد
بعضی وقتها فکر میکنم
تمام شعرهای عاشقانه را
من سرودهام.