صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

نگاهی کوتاه به زنان در شاهنامه | خاتون بی‌تاج و همسری نوشیروان

  • کد خبر: ۴۸۵۹۰
  • ۱۲ آبان ۱۳۹۹ - ۱۳:۳۹
انوشیروان، چون پادشاه ایران شد با درایت خود اوضاع ایران را آرام کرد. خاقان چین، چون از اوضاع ایران آگاه شد، خواست با شاه ایران از در آشتی درآید. خاقان را ۵ دختر بود که از میان آن‌ها یکی را عزیز داشت.
نفیسه زمانی | شهرآرانیوز - آن دختری که در نهان گوهر داشت و پاکی در دلش و مهتاب در چهره‌اش نمایان بود. در این زمان، خاقان چین فرستادگانی راهی ایران کرد که آشتی‌جویی خاقان را به شاه ایران برسانند. انوشیروان نیز از فرستادگان بسیار پذیرایی کرد.
 
فرستادگان نزد خاقان چین بازگشتند و از قدرت شاه ایران بسیار سخن گفتند. خاقان را ترس برداشت که نکند انوشیروان به جنگ با چینیان رود. بزرگان را جمع کرد و چاره جست. در نهایت به این رسیدند که خاقان یکی از دخترانش را به همسری شاه ایران درآورد تا از گزند او در امان بمانند. بار دیگر فرستادگانی به ایران رهسپار شدند و خواسته خاقان را به شاه ایران عرضه داشتند. انوشیروان رو به فرستادگان گفت: یکی از نزدیکان پاک‌نژاد خود را با شما راهی می‌کنم تا او یکی را انتخاب کند. شاه ایران مهران‌شتاد را امر کرد و به او گفت:

پرستارزاده نیاید به کار
اگر چند باشد پدر شهریار
نگر تا کدام است با شرم و داد
به مادر که دارد ز خاتون نژاد
 
مهران به چین رفت و در درگاه خاقان به گرمی از او پذیرایی شد. شب‌هنگام خاقان رو به همسرش گفت: شاه ایران جوان است. باید دختری به او بدهیم که آبروی ما نزد شاه ایران افزون شود. مرا ۵ دختر است که تنها آن دخت که تو مادر اویی برایم عزیز است و طاقت دوری‌اش را ندارم.
 
مرا از پس پرده یک دختر است
کجا بر سر بانوان افسر است
مرا آرزو نیست از مهر اوی
که بیننده بردارم از چهر اوی
 
چاره آن کردند که از میان ۴ دختر دیگر، همسری برای شاه ایران انتخاب کنند. فردای آن روز، مهران را به بارگاه دختران بردند. همه پریچهره و تاج‌بر‌سر بودند جز یکی از آنان که لباسی ساده بر تنش کرده بود و هیچ زیور و گوهری همراه نداشت.
 
 
ز گرده به رخ بر نگارش نبود
جز آرایش کردگارش نبود
 
 
 
چشم مهران، چون به این دخت افتاد، دانست که گوهری در ذات دارد. به خاقان و همسرش گفت: شاه ایران گوهر بسیار دارد. من این دختر بی‌تاج را برای شهریار پسندیده‌ام. خاقان و همسرش سعی کردند او را از انتخاب پشیمان کنند، اما مهران پاسخ داد: اگر موافق نیستید، من به ایران بازمی‌گردم. خاقان نزد ستاره‌شناسان رفت و جویای فرجام این پیوند شد. پاسخ اخترشناسان تولد شاهزاده‌ای نیک‌روی بود و خاقان رضا داد به وصلت. دخت خود را با دینار و گوهر فراوان با کاروانی از فیلان راهی ایران کرد. چون به ایران رسیدند، مردم به استقبال آمدند. سرانجام دخت خاقان به بارگاه انوشیروان رسید. شاه از سر مهر به وی نظر کرد. سروی دید گوهرنشان و بر یزدان آفرین خواند.
 
 
 
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.