فصل چهارم «زخم کاری» چگونه به پایان می‌رسد؟ + فیلم جعفر یاحقی: استاد باقرزاده نماد پیوند فرهنگ و ادب خراسان بود رئیس سازمان تبلیغات اسلامی کشور: حمایت از مظلومان غزه و لبنان گامی در مسیر تحقق عدالت الهی است پژوهشگر و نویسنده مطرح کشور: اسناد تاریخی مایملک شخصی هیچ مسئولی نیستند حضور «دنیل کریگ» در فیلم ابرقهرمانی «گروهبان راک» پخش «من محمد حسن را دوست دارم» از شبکه مستند سیما (یکم آذر ۱۴۰۳) + فیلم گفتگو با دکتر رسول جعفریان درباره غفلت از قانون انتشار و دسترسی آزاد به اطلاعات در ایران گزارشی از نمایشگاه خوش نویسی «انعکاس» در نگارخانه رضوان مشهد گفتگو با «علی عامل‌هاشمی»، نویسنده، کارگردان و بازیگر مشهدی، به بهانه اجرای تئاتر «دوجان» مروری بر تازه‌ترین اخبار و اتفاقات چهل‌وسومین جشنواره فیلم فجر، فیلم‌ها و چهره‌های برتر یک تن از پنج تن قائمه ادبیات خراسان | از چاپ تازه دیوان غلامرضا قدسی‌ رونمایی شد حضور «رابرت پتینسون» در فیلم جدید کریستوفر نولان فصل جدید «عصر خانواده» با اجرای «محیا اسناوندی» در شبکه دو + زمان پخش صفحه نخست روزنامه‌های کشور - پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ فیلم‌های سینمایی آخر هفته تلویزیون (یکم و دوم آذر ۱۴۰۳) + زمان پخش حسام خلیل‌نژاد: دلیل حضورم در «بی‌پایان» اسم «شهید طهرانی‌مقدم» بود نوید محمدزاده «هیوشیما» را روی صحنه می‌برد
سرخط خبرها

نگاهی کوتاه به زنان در شاهنامه | «گُردیه» جنگاوری روشن‌روان

  • کد خبر: ۴۷۹۳۱
  • ۰۵ آبان ۱۳۹۹ - ۱۱:۴۹
نگاهی کوتاه به زنان در شاهنامه | «گُردیه» جنگاوری روشن‌روان
در زمان پادشاهی هرمزد، پدر خسروپرویز، پهلوانی بود به نام بهرام که در سر هوای نشستن بر تخت پادشاهی داشت. بهرام را خواهری بود.
نفیسه زمانی | شهرآرانیوز -

پس پرده نامور پهلوان
یکی خواهرش بود روشن روان
خردمند را گردیه نام بود
غم انجام و آرام بهرام بود

گردیه، چون از نیت برادر آگهی یافت، رو به او و یارانش گفت که این کار نیک نباشد.

به ایرانیان گفت کاین ناسزاست
بزرگی و تاج از در پادشاست

روزگاری سپری شد و خسروپرویز در پی سرنوشت بر تخت شاهی نشست و بهرام نیز با یارانش نزد خاقان چین رفتند. بهرام نزد خاقان دلاوری و نیروی خود را نشان داد و به پاس خدماتی که برای خاقان کرد، او نیز دخترش را به همسری بهرام درآورد و گنج‌ها نصیب بهرام شد. چون خسروپرویز از بخت بهرام باخبر شد، نامه‌ای به خاقان چین نوشت: بهرام یار ناسپاس پادشاه ایران است. اکنون او را نزد ما بفرست و اگر چنین نکنی، به جنگ آییم. بهرام از نامه خسروپرویز آگاه شد و از خاقان رخصت نبرد خواست، اما از بخت بد، به دستور شهریار ایران، فردی به نام قلون اجیر شده بود تا بهرام را بکشد و بهرام به دست قلون آن‌چنان غرق خون شد که، چون گردیه برادر را دید، شیون و ناله سر داد و رو به برادر گفت:

الا‌ای برآورده کوه بلند
ز دریای خوشاب بیخت که کند

با برادر از سر آه دل صحبت‌ها کرد و از غریبی خویشتن در آن سرزمین گفت و یادآور شد: تو را پند دادم که با شهریار وطن وفاداری کنی. بهرام، چون حال خواهر را در همان آخرین ساعات زندگی دید رو به او گفت:آری، من گمراه شدم و از آنچه کردم نادمم. امید دارم خداوند مرا ببخشاید. خاقان چین از مرگ او باخبر شد. نامه‌ای به گردیه نوشت:

بدارم تو را همچون جان و تنم
بکوشم که پیمان تو نشکنم

گردیه نیز در جواب نوشت که من و یارانم سوگوار برادریم. چند ماهی بگذرد، سر به فرمان خواسته تو فرود آورم. آنگاه رو به یاران گفت: ما در اینجا بیگانه‌ایم. چون شب شود، باید رهسپار ایران شویم. شب‌هنگام فرارسید و گردیه لباس رزم بر تن کرد و گرزبه‌دست راهی ایران شدند. خاقان چین از رفتن آنان باخبر شد و سپاهی به دنبال گردیه فرستاد. چون ۲ سپاه به هم رسیدند، گردیه به فرمانروای لشکر چین گفت: تو رزم و دلاوری برادرم را دیده‌ای. من نیز همچو اویم. اگر هم‌اکنون بازنگردی، هیچ یک از شما زنده نخواهید ماند. فرماندار چین بر گردیه خیره شد و گردیه نیز او را کشت و سپاه چین گریخت. گردیه نیز نامه‌ای به برادر دیگرش گردوی در ایران نوشت و شرح ماجرا ذکر کرد. در ادامه نیز نوشت: ما در آموی می‌مانیم و منتظریم تا شهریار چه امر کند.

چون خسروپرویز باخبر شد گردیه را فراخواند. او را از برادرش خواستگاری کرد و مقامی والا در میان دیگرانش عطا کرد. بعد‌ها نیز حکمرانی ری را به گردیه بخشید.
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->