فرشاد جابرزاده | شهرآرانیوز - یکی از ویژگیهای شگفت انگیز ادبیات خوشایندسازی و لذت بخش کردن چیزهایی است که به خودی خود و با نگاهی متعارف و طبیعی، ناخوشایند مینمایند. مسائلی مانند اندوه یا ترس و وحشت فی نفسه آزاردهنده اند، اما یک اثر داستانی میتواند همین احساسات را به شکلی جذاب و دلخواه به خوانندگانش عرضه کند.
کنجکاوی و میل به از سر گذراندن تجربههای ناشناخته یا کمترشناخته شده وقتی به غریزه روایت دوست افراد اضافه میشود، اشتیاق شمار بسیاری از خوانندگان داستان و رمان را به مطالعه ادبیات ژانر وحشت در پی خواهد داشت. رویهمرفته در طول تاریخ، مقوله ترس و وحشت جایگاه مهمی در روایتهای فردی ما از زندگی داشته است. از نقش و نگارهایی که انسان بدوی درون غارش میکشیده، تا آثار ادبی و سینماییای که امروزه با صرف هزینههای هنگفت میکوشند مخاطبان فراوانشان را وحشت زده کنند، گویای این جایگاه اند. بسیاری از داستانهای ابتدایی و افسانههای بومی نیز حکم فیلمهای ترسناک امروز را برای مخاطبانشان داشته اند.
از جمله این افسانههای نخستین میتوان به داستانهایی اشاره کرد که برخی مبلغان دینی برای پیروان خود تعریف میکردند یا روایتهایی منتسب به اسطورهها و موجودات فراطبیعی در ایران و یونان و روم و آسیای خاوری و .... در تاریخ ادبیات ایران از اساطیر اوستایی تا داستانهای شاهنامه فردوسی و قصههای عامیانه اقوام ایرانی نمونههایی از داستان ترسناک را در خود جای داده اند. در ادامه، میکوشیم از ژانر داستانی ترسناک یا همان ادبیات وحشت بیشتر بگوییم و سازوکار ترس را تا اندازهای توضیح دهیم.
چرا به ترس علاقه داریم؟
روزنامه گاردین در اکتبر سال ۲۰۱۵ میلادی یادداشتی با عنوان «چرا ما کتابهای ترسناک میخوانیم؟» به قلم لو مورگان ۱، نویسنده آثار ژانر وحشت، منتشر کرد. مورگان نوشته اش را اینگونه آغاز میکند: «بسیاری از کتابهای مورد علاقه ام در کودکی از آثار نویسندگانی نظیر استفن کینگ ۲، جیمز هربرت ۳ و برام استوکر ۴ بودند و علاقه فراوانی به داستانهای خون آشامها داشتم.»
امروزه در ایران بسیاری از کتاب خوانهای کوچک، کتابهای دارن شان ۵ را از حفظ هستند و یکی از مشاهدات شخصی ام پس از انتشار «دراکولا»ی برام استوکر، استقبال شدید طیف سنی نوجوان و جوان به این کتاب کلاسیک بود، همان طور که بیشتر علاقهمندان به سینمای وحشت نیز از این سنین هستند. آیا بزرگ سالان نمیترسند یا علاقهای به ترس ندارند؟ پرفسور گلن اسپارکس ۶، استاد دانشگاه پاردو، عقیده دارد که یکی از مهمترین نکات راجع به آثار ژانر وحشت، احساسی است که در حین تجربه اثر و پس از اتمام کتاب یا فیلم داریم. ضربان قلب و فشار خون ما هنگام مطالعه یا تماشای این آثار به شدت بالا میرود و از طرفی، بدن جوانان از این حیث توان بیشتری برای دفع آثار منفی این عملکرد دارد.
میشود استدلال کرد که شاخصه جسمانی میتواند دلیلی بر علاقه جوانان به این ژانر باشد. آدرنالینی که در پی ترس و وحشت در بدن فرد ترشح میشود، قطعا برای انسانی مسن یا بزرگ سال آن قدر جالب نیست که برای خوانندگان کمسنتر جذاب است! مارگاریتا تارتاکفسکی ۷، دکتری علوم، در مقاله اش به بحث جنسیتی علاقهمندان به این ژانر اشاره میکند. به عقیده تارتاکفسکی و با استناد به آمار، مردان در مقایسه با زنان علاقه بیشتری به این ژانر دارند. او در تفسیر این گزاره توضیح میدهد که در بیشتر جوامع، مرد به عنوان جنس شجاع معرفی شده و رشد کرده است.
در نتیجه از تهدیدها لذت میبرد. به نظر پرفسور اسپارکس، حتی در ملاقاتهای عاشقانه، مردان تمایل دارند با طرف خود به سینما بروند و فیلمی ترسناک ببینند، زیرا در چنین موقعیتی مرد میتواند با به رخ کشیدن شجاعتش، در برابر جنس مخالف خودنمایی کند. نکته دیگری که در مقالههای اسپارکس و تارتاکفسکی اهمیت دارد، این است که چرا کودکان نباید با این آثار تعاملی داشته باشند. به اذعان تارتاکفسکی، در سنین ۵ تا ۷ سال تماشا کردن برای کودکان به معنای باور کردن است. هم چنین تا پیش از چهارده سالگی، رویارویی با وحشتهای این چنینی ممکن است باعث اضطراب و مشکلات کودک هنگام خواب شود، مسئلهای که اثر عمیق سینما و ادبیات وحشت بر انسان را نشان میدهد.
چه اثری ترسناک است؟
ادبیات وحشت معمولا ادبیاتی غیرواقعگرا یا آ ن گونه که امروزه در ایران نامیده میشود، در زمره ادبیات گمانه زن است. جِی اِی کادن ۸ در مقدمه کتاب «داستانهای ترسناک» مینویسد: «اثری داستانی و منثور که خواننده را شوکه میکند یا میترساند، حتی شاید سبب احساس تنفر و بی میلی فرد شود.» این تنفر و بی میلی هنگامی اتفاق میافتد که در داستان با فضایی چنان رعب آور یا جنون آمیز روبه رو شویم که حتی رغبت نکنیم آن را ادامه دهیم و تمام کنیم.
اگر «داستان ترسناک» را در واژه نامههای مختلف جست وجو کنید، با عبارت «اتفاقات غیرطبیعی» بیش از هر عبارتی رو به رو خواهید شد. ارتباط وحشت و غیرطبیعی بودن یکی از نکاتی ا ست که از نخستین داستانهای ترسناک تا امروز به چشم میخورد. جالب این است که ترس یکی از احساسات بدوی و طبیعی آدمی ا ست و در واقع، هیچ چیز غیرطبیعیای راجع به آن وجود ندارد. لو مورگان در ادامه یادداشتش به این نکته اشاره میکند که ما همه شبانه روز را درگیر ساخت دنیایی امن و آرام برای خود و خانواده مان هستیم، اما در نهایت، دنبال چیزهایی میگردیم که ما را بترسانند. مورگان مسئله این پارادوکس را با پاسخی ساده حل میکند.
ما به ترسیدن، به رنج کشیدن و عصبی شدن نیاز داریم و از طرفی حاضر نیستیم جان خودمان یا عزیزانمان را به خطر بیندازیم. پس چاره چیست؟ دنبال این احساسات در داستانها میگردیم. نویسندگان ادبیات وحشت نیز از تاریکترین و در عین حال هیجان انگیزترین عناصر برای ارضای این نیازها بهره میبرند. برای نمونه، به داستان «هانسل و گرتل» از برادران گریم بپردازیم. خواهر و برادری در جنگل گم میشوند. جادوگری آدم خوار آنها را میرباید و تلاش میکند با چاق کردن هانسل و گرتل به غذای بیشتری دست یابد. ما کاملا خود را غرق در چنین داستانی میبینیم. گویی ما نیز همراه هانسل و گرتل هستیم و جادوگر پیر قرار است کلکمان را بکند.
برادران گریم داستان خود را با گم شدن در جنگل آغاز میکنند. حتی در جهان امروز که فناوری باعث شده است بی نیاز به نقشه، پیچیدهترین راه را بیابیم، ترس ما از گم شدن ذرهای کم نشده است. کافی ا ست چنددقیقه راهمان اشتباه شود تا زمین و آسمان را به یکدیگر بدوزیم. حال یک عنصر طبیعی، گم شدن، کنار عنصر غیرطبیعی، جادوگر، قرار میگیرد. جادوگران نیک و شرور از گذشته تا حال، نقش بسزایی در وحشت ما داشته اند. یکی از جالبترین نمونهها که در ادبیات کهن ایران نیز به چشم میخورد، داستان جادوگری به نام بابِل در کتاب تاریخی «شهرستانهای ایرانشهر» ۹ است که دارای جادویی سفید و خیر بوده. نقطه مقابل او اَخْت جادوگر در کتاب «ماتیکان یوشت فریان» ۱۰ است، جادوگری با قدرتی سیاه که روی تختی از جمجمه و اسکلتهایی بی شمار مینشسته است.
اما به داستان «هانسل و گرتل» بازگردیم. تا امروز گزارشی علمی راجع به جادوگرها مکتوب نشده است که وجود آنها را اثبات کند. به همین سبب، نقش عنصر غیرواقعی داستان را برعهده دارند. ولی عنصری که نباید در این داستان فراموش کرد مسئله آدم خواری است که امری نیمه طبیعی تلقی میشود. نیمه طبیعی بودنش از این جهت است که در حالت طبیعی و در هیچ یک از ادیان الهی، خوردن گوشت انسان مجاز نیست و در میان ادیان و مذاهب غیرالهی نیز به ندرت چنین امری دیده میشود. به نوعی، امر آدم خواری بار روانی داستان را به دوش میکشد و خواننده را درگیر میکند. درواقع، برادران گریم با کنار هم قرار دادن این سه عنصر، داستانی خلق کردند که خودآگاه و ناخودآگاه انسان را بهطور هم زمان تحت تأثیر خود قرار میدهد.
از طرفی با گم شدن و جادوگران روبه رو هستیم و از طرف دیگر، فعلی که با اخلاقیات ما جور درنمی آید. اخلاقیات در ادبیات وحشت جایگاه مهمی دارد. بسیاری از این داستانها حول محور نبرد خیر و شر میچرخند و ابعاد متفاوت داستان مباحثی نظیر ایمان و عدل را در بر میگیرد. گاهی نیز سراغ مذهب میرود. برای نمونه، در اثری مانند «فرانکشتاین» با تلاشی برای دمیدن روح انسان در کالبد موجودی غیرانسان روبه رو هستیم.
از گذشته تا امروز، انسان تلاش کرده است موجودی خردمند شبیه به خود خلق کند و در داستانهای متعدد شاهد چنین پی رنگی بوده ایم، مسئلهای که با آنچه در کتب الهی به عنوان قدرت محدود انسان توصیف شده، در تقابل است. اگر به نتایج این تلاش نظیر «فرانکشتاین» بنگریم، متوجه ناکامی انسان در این امر خواهیم بود. در مجموع، ادبیات ترسناک در طول تاریخ سراغ بخشهای تاریک و بعضا فراطبیعی تخیل انسان رفته است و شاهد تلفیق آن با دین، عرفان و حتی سیاست بوده ایم.
از دیروز تا امروز
ادبیات وحشت مانند بسیاری از ژانرهای ادبی، ریشه در داستانهای بومی و بعضا سنتهای دینی مرسوم جامعه دارد. گذشتگان علاقه بسیاری به مضامینی، چون پسامرگ، عالم خواب، جادو و فرقههای عجیب داشتند. به همین دلیل، هرچه در زمان به عقب بازمی گردیم، شاهد داستانهای بیشتری هستیم که پر از موجودات فراطبیعیاند. افسانههایی نظیر ارواح و شیاطین و موجودات ماورایی تقریبا در هر جغرافیایی رؤیت میشوند، هرچند با پی رنگها و پرداختهایی متفاوت.
برای نمونه، داستانهای یونان باستان تمرکز زیادی روی مقوله خدایان داشتند و در کشورهای اروپای شرقی، از قبیل مجارستان و بلغارستان، این تمرکز روی شخصیت هایی، چون خون آشامان بود. با گذر زمان، این شخصیتها دچار تغییر شدند و ادبیات وحشت نیز شمایل تازهای به خود گرفت. در سده هجدهم میلادی شاخه داستان گوتیک شکل گرفت که اوجش را میتوان صد سال بعد و با ظهور غولهای ادبی نظیر ادگار آلن پو ۱۱ و مری شلی ۱۲ مشاهده کرد. شاهکارهای ادبی متعددی مثل «هانسل و گرتل»، «فرانکشتاین»، «دکتر جکیل و آقای هاید» و «تصویر دوریان گری» از نمونههای موفق آن دوران طلایی بودند. داستان گوتیک نوع تازهای از ترس را به خواننده القا میکرد.
لغت «گوتیک» ریشه در کلمه «گوت» ۱۳ -از اقوام آلمانی- دارد و به سازههای قرون وسطی اشاره میکند. در واقع معماری آن بناها گوتیک نامیده میشده و اگر به آثاری که در جملاتی قبل نام برده شدند نگاهی بیندازیم، شاهد تأثیر قرون وسطی روی شیوه داستان گویی و فضاسازیهای نویسندگانشان خواهیم بود. کاخ ترسناک کنت دراکولا در رمان برام استوکر و حال و هوای تیره و مه گرفته انگلستان ویکتوریایی در رمان اسکار وایلد ۱۴ ارجاعاتی مستقیم به آن دوران هستند. حتی در شخصیتهای این داستانها میتوان ردپای قرون وسطی و ارجاعاتی غیرمستقیم به آن را مشاهده کرد. مثلا نقطه ضعف دراکولا صلیب است. البته این مسئله نیز که بیشتر این آثار تأثیرگرفته از افسانههای بومی عصر تاریک اروپا هستند بسیار در این جریانات دخیل است.
در سده بیستم، ادبیات وحشت دچار مشکلاتی نظیر جنگهای جهانی شد و از طرفی ظهور صنعت سینما به عنوان مدیومی تازه برای ترسیدن، کار ادبیات را دشوار کرد. بسیاری از نویسندگان این ژانر سراغ فیلم نامه نویسی رفتند. برخی نیز با زردنویسی عمر خود را گذراندند. در این دوره تأثیر سینما روی ادبیات بسیار مشهود است. مردم در دوران پساجنگ به شکل تازهای از وحشت در ادبیات و سینما نیاز داشتند و با تجربهای که از جنگ جهانی و ظهور دیکتاتورهای آدم کشی مثل هیتلر و استالین به دست آمده بود، چه گزینهای بهتر از قاتلهای سریالی و بی رحم؟
هرچند نویسندگانی مثل اچ پی لاوکرافت ۱۵ و گستون لروکس ۱۶ داستانهای درخور تحسینی در این قرن نوشتند، توجهها سمت مخلوقاتی هولناک نظیر دکتر هانیبال لکتر ۱۷ در رمانهای «اژدهای سرخ» و «سکوت برهها» به قلم توماس هریس ۱۸ معطوف میشد تا داستانهای عمیق لاوکرفت یا «شبح اپرا»ی لروکس. در همین حین کامیک بوکها به رقیب کاغذی تازهای برای رمانها و مجموعههای داستان تبدیل شدند و ادبیات باید چاره تازهای برای خود میاندیشید. نویسندگان سراغ داستانهای قدیمی رفتند و با مدرن سازی آنها ارتباط قوی و دوطرفهای میان ادبیات و سینما پدید آوردند. بازگشت جن گیرها، زامبیها و شیاطین در داستانهای استفن کینگ و آیرا لِوین ۱۹ اقتباسهای متعددی به خود دیدند که از معروفترین هایشان میتوان به اقتباس رومن پولانسکی ۲۰ از «بچه رزماری» لوین و استنلی کوبریک ۲۱ از «درخشش» کینگ اشاره کرد.
به عقیده منتقدان، نویسندگان ادبیات وحشت در طول تاریخ از جنبههای مذهبی و زیباییشناسی کمی فاصله گرفته اند و در سالیان اخیر بیش از پیش روی جنبههای ذهنی و ناخودآگاه انسان تمرکز میکنند. کافی ا ست داستانهای استفن کینگ را با نمونههای گوتیک که پیشتر ذکر شد مقایسه کنیم. در اثری مانند «تصویر دوریان گری»، تمرکز نویسنده بر اخلاقیات است یا برام استوکر در «دراکولا» توجه ویژهای به دین و توصیف مکانها دارد، اما استفن کینگ در رمانی نظیر «آن» سراغ دورترین و عمیقترین لایههای ذهن میرود و با خود ترس روبهرو میشود. این سیر تحول در ادبیات وحشت به این منجر شده است که تحلیلهای روان شناختی بسیاری راجع به آثار نوشته شود و حتی در سینما نیز شاهد چنین مقولهای باشیم.
حرف آخر
همان طور که لو مورگان مینویسد، ما درباره ترس هایمان کنجکاو هستیم. مطالعه آثار ترسناک برای ما به نوعی مکاشفه در روح محسوب میشود و به کمک آن میتوانیم روایت بهتری از خودمان داشته باشیم. پرفسور جفری گلدستین ۲۲ عقیده دارد مردم سرگرمیای انتخاب میکنند که رویشان تأثیر بگذارد و کسانی که سراغ فیلمهای ترسناک میروند، دنبال تأثیری بزرگ هستند. در واقع، این تأثیر بزرگ همان طور که پیشتر اشاره کردیم، تنها به ابعاد روحی فرد خلاصه نمیشود و در وضعیت جسمانی افراد نیز تأثیرگذار است. در ادبیات با تصویر حاضر و آمادهای سروکار نداریم و تخیل قرار است درگیرمان کند. ذهن تصاویر را میسازد و عملا این ما هستیم که خودمان را میترسانیم، و نویسنده و اثر حکم رابطی بین خودآگاه و ناخودآگاه ما دارند. ادبیات وحشت چیزی فراتر از سرگرمی به ما عرضه میکند و نباید به هیچ عنوان آن را دست کم گرفت.
پانوشت:
1. Lou Morgan
2. Stephen King
3. James Herbert
4. Bram Stoker
5. Darren Shan
6. Glenn Sparks
7. Margarita Tartakovsky
8. J. A. Cuddon
9. این کتاب در روزگار ساسانیان به زبان پهلوی نوشته شده و نویسنده آن نامشخص است. نویسنده در این اثر از تاریخ، نام و ساختار سیاسی شهرهای ایران میگوید.
10 کتابی کهن به زبان پهلوی که بر بنیاد یکی از داستانهای اوستا نوشته شدهاست.
11. Edgar Allan Poe
12. Mary Shelley
13. Goth
14. Oscar Wilde
15. H. P. Lovecraft
16. Gaston Leroux
17. Hannibal Lecter
18. Thomas Harris
19. Ira Levin
20. Roman Polanski
21. Stanley Kubrick
22. Dr. Jeffrey Goldstein