حمید صفری چهره شناخته شده محله رضاییه و مالک تنها اتوشویی این محله و بازرس اتحادیه خشکشویی مشهد است. او مدرک بینالمللی خشکشویی را هم در دوره آموزشی استاد سرابی گرفته است.
آزیتا حسین زاده عطار | شهرآرانیوز؛ در کارش همه جوره دقت دارد و با حوصله و کیفیت لباسهای مردم را میشوید؛ میخواهد کت و شلوار برند خدادادعزیزی هممحلهای قدیمیاش باشد که هنوز هم همسرش برای اتوشویی پیش آقا حمید میآورد یا زیرپوش کارتن خواب محله که از شدت چرک مندرس شده یا لباسهای قاضی و وکیل محله یا هر مشتری دیگر. حمید صفری چهره شناخته شده محله رضاییه و مالک تنها اتوشویی این محله و بازرس اتحادیه خشکشویی مشهد است. او مدرک بینالمللی خشکشویی را هم در دوره آموزشی استاد سرابی گرفته است. یک سالی است به عنوان عضو شورای اجتماعی محله رضاییه از هیچ تلاشی برای بهتر شدن وضعیت فرهنگی، ورزشی و عمرانی محلهاش دریغ نکرده است. سعیاش در کنار دیگر دوستانش در شورای اجتماعی محله بر این بوده است که مشکلات محله را به مسئولان شهری بشناساند تا نقطه امیدی برای رفع آنها پیدا کند. او ۲۵۰ خانوار از اهالی محله را در کانالی تلگرامی دارد و فعالیتهای شورای اجتماعی را از آن طریق به مردم محله اطلاع میدهد و از آنها برای بیان مسائل و مشکلات محله کمک میخواهد.
مغازه اتوشوییاش کلا وقف فعالیتها و امورات شورای اجتماعی شده و بیشتر به یک پاتوق برای فعالیتهای فی سبیلا... شبیه شده است. حمید صفری متولد ۵۹ و زاده محله رضاییه است. پدر و پدربزرگش نیز از شهروندان شناخته شده در این محله بودند. او مدت زیادی نیست که پدرش را که مداح و از بنیانگذاران خیریه سیدالشهدای (ع) محله است در اثر بیماری کرونا از دست داده است.
این قدر محله در نگاه او پر رنگ است که جملات آغازین صحبتش این است: «متولد محله رضاییه هستم. محلهای که از همان ابتدا جزو شهر بود. محلهای که قبرستان بزرگش زیر همین دفتر شهرآرامحله و بوستان وحدت قرار داشت. خاطرم هست که آن زمان اینجا پارک جنگلی بود با درختان بسیار. وقتی به این بوستان میآمدیم معمولا جمجمه و استخوانهای میتها را پیدا میکردیم و این به نوعی یکی از تفریحات بچههای اینجا شده بود؛ کشف دنیای عجیب مردگان در همین بوستان برای بچه محلهای من اتفاق میافتاد. زمان کودکی من هنوز بولوار ولایتی در کار نبود و بوستان این سوی خیابان و پارک وحدت با هم یکی بود. به آن میگفتند پارک جنگلی. بین بچه محلها پیچیده بود که این پارک مرداب است. اگر داخل آن شوی دیگر برنمیگردی. شاید وجود قبرستان و استخوانهای اسکلتی اینقدر این بوستان را رعبانگیز کرده بود. این محله حدود ۵۶ شهید دارد که بچههای مسجد امام رضا (ع)، قدیمیترین مسجد این محله هستند. یکی از شهدا پسرعمویم است. حالا مدتی است که حال ساختمان مسجد هم خوب نیست و به ورود خیران و بازسازی نیاز دارد.»
از هفت سالگی کار میکند و دو، سه شغل عوض کرده است، میگوید: «ما ۵ پسر بودیم و یک دختر که در یک خانواده مذهبی متولد شدیم. پدرم تأکید داشت که پسر از سن کم باید کار را شروع کند. برای من هم مانند برادرهای دیگرم همین طور بود. فعالیت اجتماعیام از همان سن کم با کار کردن در کارگاه نختابی و کفاشی که هنوز هم شغل رایج راسته خیابان رضاییه است شروع شد و بعد از سربازی وقتی که برگشتم به محله و دیدم در شغل کفاشی کفشهای چینی کار را خراب کردهاند از سوی یکی از دوستانم با شغل خشکشویی آشنا شدم. شانس آوردم که اولین اوستایم مرد بزرگی بود؛ پدر دو شهید حاج محسن لشگری که در خیابان طبرسی، انتهای کوچه جوادیه مغازه داشت. کار را خیلی خوب به من یاد داد و بعد سه چهارماهی مغازهاش را با مبلغ بسیار کم به من اجاره داد و من شدم خشکشوی زائران امام رضا (ع) که به دلیل موقعیت مکانی مغازه اغلب مشتریهایم آنها بودند. آن مرد خیر در پیشرفت الان کارم بسیار موثر است و ۲۰ سال است که این شغل را هنوز ادامه میدهم و برکت بسیاری از آن عاید زندگیام شده است.»
در همه کارها اوج هست و البته برخی اوقات دلسردی هم هست. برای حمید هم کارش بدون پستی و بلندیهای عرف شغل نبوده است. میگوید: «سالی که احمدینژاد یارانه آب و برق را حذف کرد شرایط برای خشکشوییها سختتر شد. همان سالها بود که همه اتوشوییهای محله بستند، اما من ماندم و با همه سختیهای آن سالها ساختم. سعی کردم خودم را قویتر کنم. سال ۸۷ بود که کلاسهای خشکشویی فنی و حرفهای را شرکت کردم و از همان سال خشکشویی برای من دنیای دیگری شد. فهمیدم چقدر مهم است که با بهداشت مردم سروکار داریم و مردم آلودگیهایی که خودشان نمیتوانند از لباس پاک کنند به ما میسپارند. استاد سرابی در آن دوره از کلاسها خیلی چیزها به ما یاد داد. او میگفت شغلتان را دست کم نگیرید؛ پزشکان با خون مردم سروکار دارند و شما با چرکشان. هنوز هم از استادان بزرگ خشکشویی ایران است و خشکشویی بسیاری از هتلهای مشهد را تجهیز کرده است. میگفت تعبیر قدیمیها که خشکشو خشتک شوی مردم است را کنار بگذارید. آن حرفها را باید در همان گذشته چال کرد. حرفهایش و آن ۳۶۰ ساعت کلاس زندگی خشکشویی من را به کل تغییر داد. درآمدم چند برابر شد. توانستم خانه بخرم، ماشین بخرم و آن مغازه را هم که از قبل خریده بودم. او خیلی چیزها را به ما یاد داد. از رفتار با مشتری و استانداردهای بهداشتی خشکشویی و هر چیزی که برای یک خشکشوی موفق لازم بود. میگفت هیچ لکهای نیست که یک خشک شو نتواند آن را پاک کند و این یک برتری است.»
در آن کلاسها حمید آقا یاد میگیرد که هیچ لکهای نیست که پاک نشود فقط کافی است که مردم وقتی لباسشان کثیف میشود زمان را از دست ندهند و آن لباس را سریع برای خشکشویی ببرند. میگوید:
«بعضی از مردم پاک کردن لکهها را در خانه امتحان میکنند. سعی میکنند اول خودشان کارهایی که فکر میکنند لکه را پاک میکند انجام دهند در صورتی که این کار اشتباه است. اگر خودشان محلول شستوشویی را روی لکه امتحان نکنند و نگذارند که لکه روی لباس کهنه شود و به جرم لباس نفوذ کند هر لکهای با خشکشویی پاک میشود»
آسم، واریس و دیسک کمر و بیماریهای پوستی از عوارض این شغل است. باید عاشق باشی که خشکشو بمانی، چون ایستادن مداوم و رطوبتی که با مواد شوینده عجین میشود چیزهایی است که هر کسی را از پای در میآورد. میگوید: «اینکه شاگردانم تاب نیاوردند و خیلی از خشکشوییهای شهر تعطیل شدند برای عوارض بسیار این شغل است که البته هیچ سختی کاری هم در کار نیست و خشکشویی تعبیری از شغل عادی است که حمایت بسیاری از آن نمیشود. خشکشوها هنوز هم بیمه نیستند و خودشان را آزاد بیمه میکنند و خبری از بازنشستگی و آن هم ۲۰ ساله بودن سنوات کاری نیست. مشکلات ریوی و دیسک کمر و درد پا و مشکلات تنفسی و پوستی مسائلی است که رطوبت و مواد شوینده برای خشکشوها به ارمغان میآورد و باید به واقع عاشق کارت باشی که همه اینها را بتوانی تحمل کنی»
حالا هم هنوز چراغ تنها خشکشویی محله رضاییه باز است. ۶۰ درصد مشتریهایش ثابت هستند. اگر لباسی بد شسته شود آقا حمید هیچ ابایی ندارد که آن را دوباره و رایگان بشوید تا دل مشتری هم راضی باشد. هنوز هم سعی میکند بهداشت را در شستوشوی لباسها و پتوها رعایت کند و به ویژه در ایام کرونا مسائل زیادی را در شستوشوی لباسها و تعامل با مشتریها رعایت میکند. سعیاش بر این است که همیشه حرفهای استادش سرابی در همه روزها و ساعتهای کاری آویزه گوشش باشد و با تمام آن آداب یک اتوشویی خوب پیش رفته و تا اینجای کار موفق هم بوده است. میگوید: «گر چه شغل خشکشویی خیلی جذاب نیست و شاگردانش سراغ کارهای دیگری رفتهاند، اما پسر بزرگش نیما که ۱۴ سال دارد این سالها وردستش است و مثل او با سختیهای این کار تا حدودی کنار آمده است.»