محمود کیانوش را بنیانگذار شعر امروز کودک و نوجوان ایران میدانند. او اولین شعرهای کودک و نوجوانش را در مجله پیک منتشر میکرد و در کنار اینها داستان و نقد هم مینوشت و گاهی ترجمه هم میکرد اما خودش چندان از اینکه او را به شعر کودک و نوجوان بشناسند راضی نبود.
شهرآرانیوز - محمود کیانوش را بنیانگذار شعر امروز کودک و نوجوان ایران میدانند. او اولین شعرهای کودک و نوجوانش را در مجله پیک منتشر میکرد و در کنار اینها داستان و نقد هم مینوشت و گاهی ترجمه هم میکرد. «پیک دانشآموز» را در دهه ۴۰ و نیمه اول دهه ۵۰ دفتر انتشارات آموزشی برای دانشآموزان، معلمان و خانوادهها منتشر میکرد؛ همان مجلهای که انتهای دهه ۵۰ تعطیل شد و از اوایل دهه ۶۰ با عنوان «رشد» در مدارس توزیع میشد. کیانوش نهتنها در سرودن شعر که در نظریهپردازی و تدوین نظری شعر کودک و نوجوان امروز ایران هم نقش زیادی داشته است.
کیانوش در گفتوگویی با مجله مترجم درباره همکاری با مجله «پیک» گفته است: «چندی بود که انتشار مجلههای پیک با مدیریت ایرج جهانشاهی و همکاری پاکدلان روشناندیشی مثل اسماعیل سعادت، فردوس وزیری، پروین دولتآبادی و همکاری مؤسسه انتشارات فرانکلین آغاز شده بود. یک روز علی اصغر مهاجر (مدیر مؤسسه) از من خواست که همکاری با پیک را بپذیرم. همکاری را پذیرفتم. چند شماره از مجله را ورق زدم و شعرهای آن را خواندم. شعرهایی را که در عهد کودکی و نوجوانی به عنوان شعر کودک و نوجوان به خورد حافظه و ذهن من و همسالان من داده بودند، به یاد آوردم و فکر کردم که در سرزمین ما هنوز شعری که بتوان آن را شعر کودک خواند، به وجود نیامده است. در آن موقع بود که گفتن شعر برای کودکان و نوجوانان را آغاز کردم و به مرور برای آن به اصول و قواعدی رسیدم و سرانجام، حاصل تجربهها و تأملاتم را در کتابی کوچک با عنوان شعر کودک در ایران منتشر کردم.»
کنفرانس مجمع بینالمللی کارشناسان «ادبیات کودکان در خدمت آشنایی و همکاری جهانی» در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در سال ۱۳۴۵
از چپ به راست: محمود کیانوش، لیلی ایمن، و توران میرهادی
محمود کیانوش از سال ۱۳۵۵ به انگلستان مهاجرت کرد و تا امروز، با همسر و فرزندانش، در این کشور زندگی میکرد و هر چند سال یکبار سری به ایران میزد و با خویشاوندان و آشنایانش دیدار میکرد. کیانوش در سال ۱۹۹۶ مجموعهای از شعرهای شاعران معاصر فارسی به انگلیسی ترجمه کرد و در انگلستان به چاپ رساند.
کیانوش یکی از بازماندگان ادبیات دهه ۴۰ بود؛ او چندین مجموعه شعر دارد؛ چند رمان و داستان کوتاه و نمایشنامه. در زمینه نقد ادبی کتاب و مقالات زیادی نوشته است. ترجمههایش از جان اشتاین بک و دی اچ لارنس و ساموئل بکت و چندین و چند نویسنده دیگر هم بخش زیادی از کارنامهاش را تشکیل میدهد، اما ناصر صفاریان، که مستندی درباره شعر کودک ساخته است در نوشتهای که امروز منتشر کرده گفته است کیانوش از اینکه او را به آثار کودک و نوجوانش بشناسند بیزار بود:
«از همین همیشه دیر رسیدنهای حالا انگار طبیعیِ ماست که درست در روزهایی که قرار بود نسخهای از فیلم «کودکیِ ناتمام» را که درباره شعر کودک ساخته بودم برای محمود کیانوش بفرستم و درست چند ساعت پس از انتشار اولین تیزر فیلم و درست در زمانی که آماده میشویم برای عرضه و نمایش فیلم، خبر میرسد از رفتن محمود کیانوش...
محمود کیانوش، چه از حیث آغازگری و چه از منظر نوع کار، بلندای شعر کودکِ پیش از انقلاب و اوجی بر ادبیات کودک ایران بود؛ بودنی که به اعتقاد بسیاری از صاحبانِ نظر، هنوز هم از جنسِ «هست» است و نه فقط محدود به زمانهای که بود... و لعنت بر این «بود»ی که در «نبود» ِ آدمها باید نوشت و به یادِ بودنشان.
از همان ابتدای کار، بنای قطعیمان بر حضور محمود کیانوش در فیلم بود و هماهنگیهایی هم با دوستی ساکن لندن شده بود برای تصویر و گفتگو؛ و فکر همه چیز را میکردیم جز مخالفتش. نه البته خود مخالفتش که حق طبیعیِ او و هر کسیست، که دلیل مخالفتش. از طریق دو دوست مشترک و دمخور با او، اقدام کردیم و پاسخ منفیاش نه به گفتگو و همکاری با ما و فیلممان، که نه به صحبت درباره شعر و ادبیات کودک بود و به شکل سوالبرانگیزی حاضر بود درباره وجوه مختلف کارهای مختلفش سخن بگوید جز شعر کودک که حالا در مقایسه کماهمیت میدانستش. در همه جامعالاطرافیاش، این جلد از کارنامه کاریِ خود را بهکلی به کناری گذاشته بود و علاقهای نشان نمیداد به مرور دوبارهای حتی. آن هم نه از جنسِ پسزدن، که اساسا از سنخِ برائت از این بخشِ زندگی. سوالبرانگیزیِ ماجرا هم با ما ماند و ماند و ماند...
میخواستم پس از ارسال فیلم و وقتی به تماشا نشست و دید که نسل پس از انقلاب هم او را در اوج میبیند و فیلم هم بلندای جایگاهش را ارج مینهد، دوباره سراغش روم و سوالی در ذهنم نمانَد از این نظر... که دیر رسیدنِ دیگری شد و دیگر محمود کیانوشی در میانمان نیست که «کودکیِ ناتمام» ِ ما را ببیند..
تصویری از آخرین پیام دوست عزیز نویسنده و پژوهشگرم، محمد شریفی، که مهربانانه پیگیرِ ماجرا بود.»
محمدکاظم کاظمی، شاعر و منتقد، هم در اینستاگرامش برای درگذشت کیانوش متنی منتشر کرده است:
محمود کیانوش برای من در پنج نگاه:
اولین برخورد من با نام «محمود کیانوش» در کودکی بود، در مجلات و کتابهای درسی دبستانی که از ایران میآمد یا در سفرهایی که داشتیم تهیه میکردیم. محمود کیانوش از نامهای پرتکرار در آن کتابها و مجلات بود، با شعرهایی که بسیار دوست داشتم.
در اوایل دهۀ هفتاد یک دورۀ آموزش ادبیات کودک برای فرهنگیان در مشهد گذاشته بودند، از دورههای آموزش ضمن خدمت که در آموزش و پرورش رایج است. جناب مصطفی محدثی از همکاران آن دوره بود و مرا هم ایشان به مسئولان آن معرفی کرده بود. من مانده بودم که درباره ادبیات کودک چه بگویم، در حالی که هیچ شناخت و مطالعهای ندارم. دوستان کتاب «شعر کودک در ایران» محمود کیانوش را معرفی کردند و بهراستی آن کتاب، همه آن دورۀ مرا ساخت. چقدر از این کتاب ارزشمند بهره بردم و چقدر آموختم و چقدر برای آن دورۀ آموزشی از آن استفاده کردم.
در یکی از سالهای دهۀ هشتاد بود که تلفنی به من آمد از خارج. تلفن را برداشتم. گفت «من محمود کیانوش هستم». حیرت زده شدم. من؟ محمود کیانوش؟ آن هم از لندن؟ ایشان گویا یک مطلب دربارۀ شعر افغانستان یا ادبیات کودک و نوجوان افغانستان (درست به خاطرم نیست) از من خواست برای انتشار در جایی. با ایمیل به هم مرتبط شدیم و برایم شگفتآور بود که کسی در آن سن با امکانات جدید ارتباطی آشناست. بسیار خونگرم و مهربان بود و بسیار با احترام برخورد کرد نسبت به من که شاید نیمی از سن او را داشتم. در حین صحبت از ناراحتی چشم شکایت کرد و این که نشانی ایمیل یا چنین چیزی را به زحمت توانسته بود بخواند.
جناب سیداحمد میرزاده شاعر و پژوهشگر ادبیات کودک و نوجوان کتابی در نقد آثار پژوهشی در مورد کودک و نوجوان نوشته بود و بخش قابل توجهی از آن کتاب به نقد کتاب «شعر کودک در ایران» محمود کیانوش اختصاص داشت. باز همان شاعر دوران کودکی من پیش چشمم قرار گرفت.
و امروز، خبر درگذشت محمود کیانوش را شنیدم، کسی که هرچند گاهبهگاه، ولی در طول نزدیک به ۴۵ سال با نام و آثار او ارتباط داشتم. روحش شاد.
چند شعر از محمود کیانوش
در بهاری سرد
مرغ زیبایی نشسته شادمان بر شاخۀ اندوه!
سادگی افتاده همچون شبنمی از دیدۀ مهتاب
در سکون حیرتی خاموش
بر عقیق بوتۀ اعجاب
زندگی، چون کودکی تنهاست
ساده و غمناک
اشک سردی همچو مروارید
میدود در جام چشمانش
میچکد برخاک
زندگی زیباست
ساده و مغموم.
چون غزالی در کنار چشمه ای، در خلوت جنگل
مانده از دیدار جفت گمشده محروم
دیده اش از انتظاری جاودان لبریز
زندگی، چون کودکی تنهاست
ساده و غمناک
زندگی زیباست
مادر
مادر، موهایت
خرمنها خوبی
چشمانت مادر
گلشنها خوبی
مادر لبخندت
صبح و صد خورشید
آوازت مادر
فردا و امید
مادر آرامش
در دستان توست
این دنیا مادر
در فرمان توست
مادر میخواهم
مادر میجویم
مادر میبینم
مادر میگویم
پیک کودک | ۱۳۵۴
پدر
از خانه پدر رفته
تنها به سفر رفته
اینجا همه دلتنگیم
صبر همه سر رفته
برگرد پدر برگردای رفته سفر برگرد
برخیز و برای ما
سوغات بخر برگرد
وقتی که پدر دور است
هم خانه ما کور است
هم جان همه اینجا
پژمرده و بینور است
الان یکی در زد
یک دفعه دلم پر زد
گفتم پدرم آمد
ماه از دل شب سر زد.
اما تو نبودی آه
شب ماند و نیامد ماه
آن روز خوشم، آن روز
که تو برسی از راه
پیک کودک | ۱۳۵۴
چهرهی جهان
با یک مداد زرد
یک دایره بکش
این آفتاب شد
یک خط مارپیچ
آب روان و پاک
این جوی آب شد
در زیر دایره
یک خط بکش سیاه
مانند ۷ و ۸:
این کوهسار شد
در زیر کوهسار
چندین نوار سبز
پهلوی هم بکش
این کشتزار شد
بالای دایره
بگذار وصلهای
خاکستری، بگو:
این ابر و آسمان.
کارت تمام شد
حالا نگاه کن
با چشمهای شاد
بر چهرهی جهان
پیک کودک | ۱۳۵۴
دریا
هرکجا چشم میرود آب است
از افق تا افق همه دریاست
آب آیینهای است پهناور
صورت آسمان در آن پیداست
• • • • •
خندهی گرم و روشن خورشید
بر تن سرد آب میریزد
موج از پشت موج میآید
موج در پیش موج میخیزد
• • • • •
میکشد آب دامنش را نرم
بر تن پاک ماسههای کبود
میبرد لذت از نوازش آب
ساحل بیخیال خواب آلود
• • • • •
دست دریا به گردن خورشید
سینهریز صدف میآویزد
شاخهی موج بر تن ساحل
از کف خود شکوفه میریزد
• • • • •
میشوم شاد و میزنم غوطه
مثل ماهی میان زلال آب
آسمان دلگشا و دریا رام
زندگی مهربان و من خوشحال