اهدای شیر طلای افتخاری جشنواره ونیز به ورنر هرتزوگ فیلم ماموریت غیرممکن در راه جشنواره کن دانلود قسمت پانزدهم سریال پایتخت ۷ + تماشای آنلاین ناصر جاهدنیا، هنرمند شناخته شده مشهدی، مدیرعامل بنیاد ملی پویانمایی ایران شد اکران آنلاین «مستند قصه‌ها» پرتره‌ای از هوشنگ مرادی کرمانی استوری به مثابه تست بازیگری | درباره بازیگر خردسال نقش سالار معمولی در «پایتخت ۷» دوبلور‌های انیمیشن فوتبالیست‌ها مهمان برنامه ۱۰۰۱ می‌شوند ترخیص علی دهباشی از بیمارستان کمدی «در مدت معلوم ۲» در مسیر تولید انیمیشن ناگفته نماند، در راه فرانسه دلیل توقیف سریال ۸۷ متر، از زبان کیانوش عیاری میزبانی مبلمان شهری از آرایه های خلاقانه هنری | گزارشی از بخش آذین بندی جشنواره هنر‌های شهری نوروز ۱۴۰۴ مشهد آموزش داستان نویسی | تداوم حافظه (بخش پنجم) نقش هایی از «شاهنامه» بر یکی از گران ترین ساعت های جهان وقتی هنوز نامحرمیم مستند شگرد در راه روسیه دیدار رئیس قوه قضائیه با عنایت بخشی، بازیگر پیشکسوت سینما و تلویزیون + فیلم و تصاویر سریال خوشه‌های خشم ساخته می‌شود صحبت‌های علی عطشانی از همکاری با «وال کیلمر» و اولین تجربه کارگردانی اش در هالیوود انتقاد تند مهران غفوریان به حملات جدید غزه + عکس
سرخط خبرها

بهانه‌ای برای بیشتر دیدن و شنیدن

  • کد خبر: ۵۵۴۲۵
  • ۲۱ دی ۱۳۹۹ - ۱۳:۳۹
بهانه‌ای برای بیشتر دیدن و شنیدن
عباسعلی سپاهی‌یونسی - شاعر و روزنامه‌نگار
سفر همیشه برای من بهانه بیشتر دیدن بوده است، بهانه‌ای برای بیشتر شنیدن و بهانه‌ای برای بیشتر لمس کردن؛ هرچند ممکن است این دیدن‌ها، شنیدن‌ها و این لمس کردن‌ها، ابتدای غمی بزرگ و نو باشد که به غمخانه دلم اضافه می‌شود و بار دلم را سنگین و سنگین‌تر می‌کند، اما چه می‌شود کرد؟ هر آدمی سرشتی دارد و دلبستگی‌هایی.


دوباره و در فرصتی کوتاه رفتم تا تربت‌جام یا بهتر بگویم تربت جان که همیشه خدا برای من سرزمینی شگفت بوده است.


این‌بار رفتم به دیدن استاد حسن سمندری، فرزند برومند استاد حسین سمندری. حسین سمندری، استاد دوتار بزرگ با همراهی استاد شریف‌زاده، خون‌پاش و نغمه‌ریز را برای ما به یادگار گذاشته است و البته کار‌هایی دیگر را.


در یک ظهر زمستانی بی‌باران، همراه با آفتابی که از پنجره اریب به داخل اتاق می‌تابید، نشستیم به تماشا و شنیدن ساز حسن سمندری. استاد با روی باز و مهربانی تمام، ساعتی ساز زد و حرف.
سازش زخمه‌هایی بود که بر دل و جان ما فرود می‌آمد و حرف‌هایش، کلمات غمگینی بودند که در فضای اتاق می‌چرخیدند و به گوش جانمان فرومی‌رفتند تا از گزند فراموشی در امان بمانند. با شنیدن هرکدام از آن کلمات غمگین با خودم فکر می‌کردم هنرمندی مثل حسن سمندری و هنرمندان دیگری که این روز‌ها به‌دلیل فراگیری کووید ۱۹ و البته نامهربانی‌ها به موسیقی مقامی -که دیرزمانی است به آن مبتلا شده‌اند- چه روز‌های سختی را از سر می‌گذرانند.


حسن سمندری شاگرد پدرش بوده است. پدرش درکنار ساز زدن، سلمانی بلد بود و چیزی از راه اصلاح سر اهالی باخرز به دست می‌آورد، اما حسن سمندری همه زندگی‌اش دوتارش است که وقتی آن را بغل می‌کند، تو می‌مانی که دوتار استاد را بغل کرده است یا استاد دوتار را؟ در آن لحظه‌های یگانگی و یکی شدن، آن‌چنان می‌نوازد که گویی همه اشیا و آدم‌های پیرامونش گوش می‌شوند و لذت می‌برند.
بعد از ساعتی که از خانه استاد بیرون آمدیم و جلو در داشتیم خداحافظی می‌کردیم تا راهی مشهد بشویم، استاد اشاره کرد به چندنفری که جلوی در خانه‌ای در آفتاب کم‌رمق زمستانی نشسته بودند و گفت: آن نفری که کلاه سیاه سرش دارد، عباس نینواز، دهل‌زن و برادر غلامعلی نینواز، سرنانواز مشهور، است که معروف بود به مروارید سیاه. سپس استاد نینواز را صدا زد تا با او حال‌واحوالی کنیم.


در همان چند دقیقه‌ای که با هم حرف زدیم، استاد عباس از دلتنگی‌هایش برایم گفت. از کم‌لطفی‌ها به موسیقی مقامی و... و البته از اینکه کوچه آن‌ها و باخرز، زادگاه چند استاد بزرگ است؛ استادانی که صدای موسیقی و فرهنگ ایران را تا دورترین نقاط جهان همچون بلژیک، فرانسه، دانمارک، هلند و دیگر کشور‌ها رسانده‌اند.


در آخرین سفرم به تربت‌جام و ساعتی ماندن در باخرز، تصویر دیگری از این سرزمین برایم شکل گرفت و فهمیدم که بی‌دلیل نیست من این‌همه تربت‌جام را دوست دارم، صدای دوتارش را، آواز‌های غمگینش را و آدم‌های مهربانش را.


آرزو کردم کاش در سفر‌های بعدی‌ام ببینم حال‌واحوال این استادان روبه‌راه است و سازشان در مقام شادی، کوک می‌شود.
 
 
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->