شعر از مقولههایی است که بسیاری از ما با آن سروکار داریم و شاید روزی نباشد که دستکم بیتی یا سرودی را زیر لب زمزمه نکنیم، اما کمتر کسانی هستند که در پی تعریف شعر باشند. البته شاید بگویید وقتی میتوان از شعرخواندن و شعرشنیدن لذت برد، دیگر تعریف آن به چه کار میآید. درست میگویید. با این حال هستند کسانی که دستی در کار شعر و سری در سودای ادبیات دارند و مرور تعریفهای فیلسوفان و شاعران از شعر را خوش میدارند. در ادامه با هم سخن تنی چند از نامداران این دو گروه را در این باره میخوانیم.
ملکالشعرا بهار، شاعر نامدار ایران گفته است: «شعر دانی چیست؟ مرواریدی از دریای عقل/ شاعر آن افسونگری کاین طرفه مروارید سفت... / شعر آن باشد که خیزد از دل و جوشد ز لب/ باز بر دلها نشیند هر کجا گوشی شنفت!»
مهدی اخوانثالث نیز چنین گفته است: «شعر محصول بیتابی آدم است در لحظاتی که شعور نبوت بر او پرتو انداخته است.»
احمد شاملو، شاعر معاصر نیز وقتی در سرآغاز شعری میخواهد در تعریف شعر سخن بگوید، میسراید: «شعر رهایی است، نجات است و آزادی، تردیدی است که سرانجام به یقین میگراید.»
سیدعلی موسویگرمارودی نیز در ستایش شعر چنین سروده است: «ای شعر/ای خدای کوچک دلهای بزرگ/ای خدای بزرگ دلهای کوچک... / ناگفتنیها را با تو باید گفت/ ناگفتنیها را از تو باید شنید!»
در میان فیلسوفان و اندیشمندان نامآشنای جهان نیز هستند کسانی که درباره شعر سخن گفتهاند. ولتر، فیلسوف فرانسوی گفته است: «شعر موسیقی روحهای بزرگ و حساس است.» کانت، فیلسوف آلمانی نیز چنین گفته است: «شعر در میان انواع هنرهای زیبا، مقام اول را داراست، زیرا هوش را گسترش میدهد و نیروی تخیل را آزاد میسازد.» در میان سخنان هگل، فیلسوف آلمانی نیز چنین تعریفی در این باره مییابیم: «شعر از نقاشی بهتر و از موسیقی برتر است و والاترین مرحله هنرهاست.» ژانپلسارتر، فیلسوف فرانسوی نیز سخنی به این مضمون درباره شعر نوشته است: «شعر شاعران مهملی برای خلق اسطوره انسان است.»
مارمونتل، شاعر فرانسوی سروده است: «شعر یک نقاشی است که زبان گویا دارد و یک زبان است که نقش مینگارد.»
شلی، شاعر انگلیسی نیز گفته است: «شعر گزارشی از زیباترین و سعادتآمیزترین لحظات سعادتمندترین ذهنهاست.» وردزورث، شاعر معروف انگلیسی چنین آورده است: «شعر سیلان خودبهخود احساسات و بیان خیالانگیز آن است که بیشتر صورتی آهنگین دارد.» پلوالری، شاعر فرانسوی گفته است: «شعر ترکیبی از عواطف و احساسات و تخیلات و تصویرهای ذهنی با کلمات و اوزان است.» ویکتورهوگو، شاعر و نویسنده بزرگ فرانسوی نیز چنین نوشته است: «شعر راز پنهان آرمانهای بشر است؛ ارکستر پر هیجانی است که آواز طبیعت و بشر و حوادث در آن بههم آمیخته است.» و در میان سخنان گوته، شاعر نامدار آلمانی نیز چنین سخنی درباره شعر مییابیم: «شعر یعنی رهایی و جهان شاعر دلنشینتر و جذابتر از جهان واقعی برای تماشاست.»
در میان کارکردهای فراوانی که فیلسوفان و ادیبان برای ادبیات و بهویژه شعر برشمردهاند، یکی از آنها در قیاس با دیگر گزارهها شگفتتر و شگرفتر مینماید: «شعر سازنده جهانی آزاد در تخیل آدمی است که آن را میخواهیم، اما در واقعیت نمییابیم!» توقع چنین کارکردی از شعر در چنین روزگاری که ما در آن بهسر میبریم، بیشتر نمایان میشود. در این روزگار که باید گذار فصلها و تحویل سالها را در قرنطینه از پشت پنجرههای آپارتمان بهتماشا بنشینیم و آنها را که دوستشان میداریم فقط از پشت پنجرههای موبایل ببینیم، شاید دعوت به پناهگاه شعر پیشنهاد گزافهای نباشد؛ آن هم برای ما جماعتی که همواره آرمانگرایی و امتناع را جانمایه پندارها و گفتارها و رفتارهای خود میکنیم و همصدا با شاعران بزرگ میخوانیم: «هیچ میدانی چرا، چون موج/ در گریز از خویشتن پیوسته میکاهم؟ / زآنکه بر این پرده تاریک/ این خاموشی نزدیک/ آنچه میخواهم نمیبینم/ وآنچه میبینم نمیخواهم!» (شفیعیکدکنی) و خیلی پیشترها نیز خواندهایم که «عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی!» (حافظ).
از قضا جبر ایام چنین است که وقتی انسان فرزند زمانه عسرت میشود، نیاز به سیروسفر در جهان شگفت و شگرف شعر را بیشازپیش در جان خود احساس مییابد و بیشتر بیتاب گامنهادن در سلوک عاشقانه کلمات میشود و البته روشن است که چنین نیازها و احساسها و بیتابیهایی ویژه صاحبان جانهای شیفته و دلهای سربههواست، نه آنها که گمشدههای خود را در جای دیگری همین پایینها میجویند.
شاید همه بدانند و هزاران بار خوانده و شنیده باشند که ما ایرانیها اگر بخواهیم شاخصترین ویژگیهای فرهنگی خود را نام ببریم، تردیدی نیست که «شعر و شاعری» در صدر این فهرست قرار میگیرد؛ با اختلاف بسیاری که در قیاس با دیگر ویژگیهای فرهنگی ما دارد.
شعر فارسی از رودکی در هزاروصد سال پیش تا همین امروز، از نسخههای خطی کهن در قرطاسها و پاپیروسها تا صفحات اینستاگرام و تلگرام، همواره پناهگاهی مطمئن و گریزگاهی ایمن برای آدمیانی بوده است که گاه از جور روزگار و گاه از قهر طبیعت بهسوی آن شتافتهاند. پس بهجاست که ما نیز هفتهای یکبار در این صفحه به شعر پناه ببریم و شما را دعوت کنیم که در اینجا از شعر بخوانید و شعر بخوانید.