صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

گفتگو با منصور علیمرادی درباره رمان «اوراد نیمروز»

  • کد خبر: ۵۶۲۰۰
  • ۳۰ دی ۱۳۹۹ - ۱۱:۲۱
«اوراد نیمروز» اثر منصور علیمرادی، رمان شایسته تقدیر در سیزدهمین دوره جایزه ادبی جلال، محصول دو روایت درهم تنیده از سفر شخصیت اصلی به اعماق کویر لوت و زندگی عاشقانه او با هنرمند تئاتری در تهران است. گفت‌وگوی ما با این نویسنده جنوبی درباره ویژگی‌های زبانی و روایی اثر، که به گفته نویسنده‌اش رنگ و بویی خراسانی دارد پیش روی شماست.
لیلا کوچک‌زاده | شهرارانیوز - «اوراد نیمروز» اثر منصور علیمرادی، رمان شایسته تقدیر در سیزدهمین دوره جایزه ادبی جلال، محصول دو روایت درهم تنیده از سفر شخصیت اصلی به اعماق کویر لوت و زندگی عاشقانه او با هنرمند تئاتری در تهران است. بهمن محسنی دکترای تاریخ دارد و در جست‌وجوی مزار خواجه ملک محمد، فرزند یعقوب لیث صفاری به لوت می‌رود. او معتقد است، اگر خواجه محمد در کودکی از دنیا نمی‌رفت و زنده می‌ماند، هزار سال پیش سرنوشت ایران تغییر می‌کرد.

در این رمان، پایتخت، در مقابل وسعت لوت قرار می‌گیرد. تهران، کافه‌ها، سیگار و دنیای مدرن در برابر سکوت، شنزار، سراب، شب‌های شهابی و مردمانی سرسخت و کم‌حرف و تاریخ و اسطوره‌ها. در این تقابل اما، چهره زندگی شهری رنگ می‌بازد و وسعت کویر بر طنازی شهر حاکم می‌شود. چنانکه در ابتدای کتاب، جمله‌ای از آلفونس گابریل همین را تأیید می‌کند: «کسی که گرفتار افسون کویر شد، تا پایان عمر رهایش نخواهد کرد»

منصور علیمرادی زاده ۱۳۵۶ در جنوب کرمان، نویسنده، شاعر، پژوهشگر فرهنگ عامه و روزنامه‌نگار است. او برگزیده چهارمین دوره جایزه هفت‌اقلیم برای رمان «تاریک‌ماه» (۱۳۹۲-روزنه) و همچنین برگزیده جایزه باستانی پاریزی برای کتاب «اشعار و ترانه‌های شفاهی مردمان حوزه هلیل‌رود» (۱۳۹۵) شده است و امسال هم با «اوراد نیمروز» (نیماژ-۱۳۹۸)، شایسته تقدیر در جایزه ادبی جلال آل احمد. در ادامه گفت‌وگوی ما با این نویسنده جنوبی درباره ویژگی‌های زبانی و روایی اثر، که به گفته نویسنده‌اش رنگ و بویی خراسانی دارد پیش روی شماست.


شما در مصاحبه‌ای بیان کرده بودید «نوشتن این اثر نفسم را گرفت از بس کار سختی بود». دشواری‌های نوشتن «اوراد نیمروز» چه بود و چه عواملی این موضوع را تشدید می‌کرد؟

نوشتن این اثر از چند منظر دشوار بود. درآوردن فرم اثر که تا حدی آن را می‌توان موزاییکی نامید و همچنین زبان اثر که به دنبال غنای زبانی چه در روایت کلی و چه در لحن شخصیت‌ها بودم. از طرفی چفت‌وبست‌های این اثر باید در لایه‌های زیرین آن به سامان می‌رسید که نوشتنش را سخت و نفس‌گیر می‌کرد و البته این کار بار‌ها ویرایش شده است.


اولین داستان‌های شما زبانی ساده و صمیمی دارد. یک راوی پایبند به فرمی صمیمی. اما در «اوراد نیمروز» از آن زبان فاصله گرفته‌اید. آیا به طور مشخص این کار را انجام داده‌اید؟ هدفتان چه بوده است؟

هر داستانی زبان خودش را دارد. یکی از ضعف‌های اساسی در ادبیات داستانی ما مسئله فقر زبان است. دایره واژگان آثار، محدود است. خوب با دایره واژگان محدود، نمی‌توان ساحت‌های مختلف یک رمان را به‌خوبی درآورد. ابزار نویسنده، کلمه است. غنای زبان در اوراد به چند حوزه کاری من برمی‌گردد. هم متأثر از شاعر بودن، هم پژوهش‌هایی در حوزه فرهنگ و ادبیات شفاهی جنوب و جنوب شرق ایران که بخشی از آن ۵ تا ۶ جلد فرهنگ لغت است. همین‌طور خواندن آثار کهن ایران مثل شاهنامه و تاریخ بیهقی و آثار رودکی و عنصری و عسجدی و متن‌های تاریخی عرفانی. نثر «اوراد نیمروز»، با «تاریک‌ماه» و دیگر داستان‌های کوتاه من متفاوت است و البته رنگ و بوی خراسانی دارد. چون بخش مهمی از این رمان در پهنه سیستان و خراسان می‌گذرد.


شما در مصاحبه‌های خود به بهره از زبان‌های آرگو (زبان مخفی)، کهنه‌گرا تا لحن متن‌های بین‌النهرین اشاره کرده بودید. لطفا درباره کارکرد این زبان‌ها در «اوراد نیمروز» بگویید.

بسیاری از ترکیب‌ها و واژه‌ها را ساخته‌ام. بعضی از واژه‌ها از متن‌های قدیمی آمده‌اند و بعضی هم برگرفته از واژه‌های محلی نواحی امروز ایرانی است و سعی کرده‌ام مخاطب در حین خواندن نثر کتاب احساس تصنعی‌بودن نکند. اما هر چه در ساختمان این اثر به کار رفته، کارکردی فرمی‌محتوایی داشته، من فقط در پی ساختن زبان نبوده‌ام. چنانکه در سازه این اثر، لازم بود در بخش‌هایی لحن، ریتم و منش نثرِ متن‌های بین‌النهرین را بازسازی کنم. چون «اوراد نیمروز»، در جا‌هایی به ساحت‌های گفتمانی با فرهنگ‌های دیگر ورود می‌کند، لازم بود در آن قسمت‌ها زبان خاص خودشان را بسازد. از طرفی، زبان کلی اثر باتوجه به مکان آن که کویر است و عقبه اسطوره‌ای تاریخی دارد، زبان متفاوت‌تری می‌طلبید تا زبان رمانی که مثلا درباره شمال ایران باشد و لطافت در نوشتار لازم دارد.


به نظر شما مخاطبان می‌توانند با این زبان ارتباط برقرار کنند؟

کار نویسنده نوشتن اثر بدیع است و البته که نویسنده نمی‌تواند خواننده را نبیند. درهرصورت نوشتن اثر بدیع به دلیل احترام بسیار به دانایی خواننده است. خوب این کتاب از سال گذشته تا الان به چاپ سوم رسیده و من سعی کرده‌ام، روایت اثر هم برای کتاب‌خوان معمولی جذاب باشد و هم برای کسانی که نگاه تخصصی‌تری به ادبیات دارند و خوشبختانه بازخورد‌های خوبی هم داشته است.


در ابتدای داستان با دیالوگ‌هایی سطحی میان بهمن و همسرش پریسا که اختلاف‌هایی باهم دارند، روبه‌رو می‌شویم. این دیالوگ‌ها، پیوند داستان را با تاریخ و آن زبان فاخر ناهم‌خوان کرده است که شاید خوشایند مخاطب نباشد. گرچه در اواسط داستان، این دیالوگ‌ها کمتر شده و آن ناهم‌خوانی نیز کمرنگ می‌شود.

مسئله همان نشان‌دادن به جای سرراست‌گویی است که در زبان شخصیت‌ها اتفاق افتاده است. در رمان، تقابل‌های دوتایی زبانی بسیاری دیده می‌شود. اما آنجا که مربوط به پریسا و پیامک‌های اوست، شما به عنوان مخاطب از لحن او خوشتان نمی‌آید و آن را بسیار سطحی می‌دانید. خیلی‌ها این حرف را به من زده‌اند. من تفاوت سطح معلومات بهمن با پریسا را در زبان و همین دیالوگ‌ها، عامدانه بدین‌صورت نشان داده‌ام تا آن فقر زبانی که نماینده نوعی تربیت فرهنگی و اجتماعی است در تقابل با دانش بهمن که شخصیتی فرهیخته دارد نشان داده شود.


در «اوراد نیمروز» تقریبا ویژگی ظاهری تمام شخصیت‌های داستان، پررنگ است و توصیف شده که این موضوع تأثیر بسیاری روی مخاطب برای شناخت بیشتر آن شخصیت دارد. اما درباره بهمن محسنی به عنوان شخصیت اصلی رمان این اتفاق مشهود نیست.

توصیف‌های بهمن محسنی در کل رمان خرد شده است. مثلا در جایی از رمان گفته شده مو‌های بوری دارد.
در جایی هم به قدش اشاره شده است و در مجموع می‌توان او را مردی خوش‌تیپ دانست که البته شخصیت ظاهری او در کنار وجهه تیپیکالش که نماینده‌ای از مدرنیزم شهری است، قرار می‌گیرد.


طرح رمان «اوراد نیمروز» شباهت‌هایی به کتاب «زن در ریگ روان» اثر معروف و پرطرف‌دار کوبه آبه ژاپنی دارد. آنجا تجربیات کابوس‌مانند معلمی حشره‌شناس به نام نیکی جامپی را می‌بینیم که از سوی اهالی یک روستا در پایین یک تپه شنی به اسارت گرفته می‌شود. درست شبیه رفتاری که مردم روستای ملک‌محمد با بهمن دارند و به او اجازه رفتن نمی‌دهند. آیا این تأثیرپذیری ناخودآگاه بوده یا عامدانه؟

قطعا نویسنده نمی‌تواند از نویسندگان متقدم خود بی‌تأثیر باشد. تمام نویسندگان بزرگ جهان روی نویسنده‌های بعد از خود تأثیر می‌گذارند و این موضوع بسیار اهمیت دارد. منتها فقط در ایران است که مصداق این شعر هستیم: «من آنم که رستم بود پهلوان» و تأثیرپذیری را بد می‌دانیم.

درباره اوراد نیمروز، خوب، بخش مهمی از سرزمین من کویری است. بخش عمده سیستان و خراسان و کرمان را دشت لوت و دشت مرکزی تشکیل می‌دهند و این کویر، پر از رویداد‌های غریب تاریخی است. اسطوره‌های ملی ما از شرق آمده‌اند، از همین کویر. من هم آمده‌ام رمانی بنویسم که درآن یک حرفی زده باشم. در نوشتن اوراد نیمروز، یادم نمی‌آید به رمان «زن در ریگ روان» که شاهکار است واقعا، فکر کرده باشم؛ و اگر تأثیری هم گرفته باشم طبیعی است، لازمه نوشتن است و این متن نسبتی بینامتنی پیدا می‌کند با آن شاهکار که این عالی است. منتها در آن دوره من آمدم یک داستان کوتاه بنویسم که رفته رفته شد این رمان.
 
 
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.