صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

روایتی از مادری که مادر نشد، اما برای فرزندخوانده‌هایش مادری کرد

  • کد خبر: ۵۷۷۳۵
  • ۱۵ بهمن ۱۳۹۹ - ۱۲:۰۱
هیچ‌گاه نشد «مادر» صدایش کنم. زنده‌یاد «بانو طاهایی» می‌گفت مادر‌بودن جایگاه بزرگ و با منزلت بزرگی دارد که خدا برای من این‌گونه رقم نزد. اما تو و همه دختران مکتب نرجس دختران من هستید. من مادر معنوی شما هستم و تو دختر من.
الهام مهدیزاده | شهرآرانیوز؛ هیچ‌گاه نشد «مادر» صدایش کنم. می‌گفت مادر‌بودن جایگاه بزرگ و با منزلت بزرگی دارد که خدا برای من این‌گونه رقم نزد. اما تو و همه دختران مکتب نرجس دختران من هستید. من مادر معنوی شما هستم و تو دختر من. گرفتن دست‌های کوچک نوزادی بین دست‌هایت، برترین حس دنیاست؛ اینکه دست‌های کوچک فرزندت را میان دو دست بگیری و بوسه‌ای بر صورت ظریفش بزنی.
 
این حس مادرانه آرزوی هر زنی است. هر زنی دلش برای «مامان» گفتن فرزندش غنج می‌رود. این روایت برای مادرانی است که مهر و همه آرزوهایشان را به پای فرزندی می‌ریزند که از خون خودشان نیستند، اما مادرانه، مادرند. برای مادران معنوی. روایتی که می‌خوانید از مادرانه‌های یک دخترخوانده و مادر معنوی‌اش است. روایت زهره درساز، دخترخوانده بانو طاهایی، بنیان گذار مکتب نرجس.

همه چیز از یک عصر تابستان‌۷۴ شروع شد. از اولین روز تیرماه. چهار سالی از ورودم به مکتب نرجس گذشته بود. آن روز با هماهنگی مادرم قرار گذاشته شده بود که خانم طا‌هایی برای مراسمی خانه ما بیاید. من و هفت خواهرم جلو در آماده ایستادیم. با ورود خانم طا‌هایی حال و احوال کردیم. خانم طا‌هایی از دیدن من و خواهرانم تعجب کرد. برایش جالب بود که من این همه خواهر دارم. کمی که از آمدنش گذشت رو به مادرم کرد و با خنده گفت: «هزار ماشاءا...! هشت تا دختر دارید. خدا ببخشد. این انصاف است که شما این همه دختر داشته باشید و من یکی نداشته باشم؟!»

آن روز مادرم به خانم طا‌هایی گفت: «این دختر‌ها را خدا به من داده و در راه خدا می‌بخشم.»
من خانم طا‌هایی را از همان روز‌های اولی که وارد مکتب نرجس شدم، شناختم و خبر داشتم که هیچ فرزندی ندارد.

چندی از آن صحبت گذشت و به آخرین روز‌های تابستان رسیدیم. یادم است آن روز‌ها همزمان با ولادت حضرت‌زهرا (س) بود و با دیگر دختران مکتب نرجس برای مراسم روز زن آماده می‌شدیم. همان روز‌ها چندباری خانم طا‌هایی من را دید و «دخترم» صدایم کرد. خانم داخل مکتب نرجس ابهت خاصی داشت و همین رفتار‌های او برای من و دیگر دختر‌های حوزه عجیب بود. نگاه‌های خانم از تصمیم جدی‌اش می‌گفت. از اینکه او مادرخوانده من شود و من دخترخواند‌ه‌اش. همین مسئله من را سردرگم کرده بود. نمی‌دانستم چطور از خانواده و مادر خودم جدا شوم.
 
گاهی باور‌ها و تصورات خاصی در جامعه وجود دارد. آن روز‌ها چیزی که همه ذهنم را درگیر خودش کرده بود، حرف‌های مردم بود، حرف‌هایی که با رفتن من به خانه خانم طا‌هایی ممکن بود سر زبان مردم بیفتد؛ اینکه تصور کنند، چون ما خانواده پرجمعیتی هستیم خانواده‌ام حاضر شده‌اند من را به‌عنوان دخترخوانده به خانم طا‌هایی بدهند. بار‌ها مادرم گفته بود «هرکدام از دخترانم برای من عطر و بوی خاص دارند و هیچ یک نمی‌تواند جای دیگری را پر کند.» برای یک مادر همه بچه‌هایش عزیزند و نفسش به نفس یک یک فرزندانش بند است. مدتی گذشت و من نتوانستم تصمیم بگیریم. تا اینکه یک روز مسئول فرهنگی مکتب نرجس، من را پیش خودش خواند و گفت: «خانم تصمیم گرفته‌اند که شما دخترخوانده‌شان شوید. اما گفتند اگر راضی به این کار نیستی، اصرار نمی‌کنند.»

آن روز تصمیم گرفتم و با تاکسی همراه پدر رفتم به خانه خانم طاهایی. از آن روز شدم دخترخوانده خانم طاهایی.
دختر‌خوانده بودن حس عجیبی دارد. خانم، من را «زهره جان» صدا می‌کرد، گاهی هم «دخترم». چندباری خواستم «مادر» صدایش کنم، نشد. یکی‌دوباری خانم به من گفت: «من را خانم صدا کن. مادر‌شدن جایگاه والا و خاصی دارد.»

خانم به‌خاطر جایگاه والایی که برای مادر قائل بود، هیچ‌گاه به خودش اجازه نداد که او را «مادر» صدا کنم.
حس داشتن دو مادر حس عجیبی است. اوایل حضورم، خانم طا‌هایی همه پخت‌وپز‌ها را انجام می‌داد تا من وقت بیشتری برای خواندن درس حوزه بگذارم. بعد از مدتی از او خواستم که در کار‌های خانه کمک کنم. گفتم: «من دختر شما هستم پس دوست دارم کمک کنم.»


زن، بنیان‌گذار یک کشور

خانم طا‌هایی مادرانه خیلی چیز‌ها به من آموخت. اینکه یک زن پایه و ستون یک خانه است و آینده جامعه و یک کشور، دست زنان است، چون زنان با کودکانی سروکار دارند که آینده این کشور را می‌سازند. همیشه از جایگاه یک زن می‌گفت. اینکه یک زن می‌تواند در‌کنار همه احساسات لطیف زنانه خود، بنیاد یک جامعه را بسازد و مدیریت را به اهل خانه، از همسر تا فرزندانش، منتقل کند. خانم درکنار همه کارهایش در حوزه و تدریس، برای پخت‌وپز و آراستگی خانه وقت می‌گذاشت.
 
اینکه یک زن ذوق و احساسش را می‌تواند با آراستگی خودش و خانه به نمایش بگذارد برایم جالب بود. هرصبح بعد از نماز بیدار بود. گل‌های باغچه و حیاط را آب می‌داد و دستی به سر و روی باغچه و حیاط می‌کشید. برای هر کاری قاعده و نظم خاص خودش را داشت و من هم همه تلاشم را کردم که منظم باشم و کار‌هایی که انجام می‌دهم با اصول و برنامه باشد. این نظم خانم جدا از کار، در خانه و چیدمانش نیز رعایت می‌شد.

خانم طا‌هایی برای کتاب‌های کتابخانه و گلدان‌ها ملافه سفید داشت که زمان تمیزکردن اتاق‌ها روی آن می‌کشید. وقتی کار‌های خانه را انجام می‌داد، لباس جداگانه‌ای می‌پوشید. خانم همیشه می‌گفت: «لباسی که آشپزی می‌کنید یا اتاق‌ها را جارو می‌زنید باید از دیگر لباس‌ها جدا باشد. شخصیت زن به همین نظم و اصولی است که رعایت می‌کند.» خانم برای مادران و همسران جایگاه خاصی قائل بود، جایگاهی که به اعتقاد او یک جایگاه بنیادین است. خانم همیشه می‌گفت: «یک زن می‌تواند همسر نمونه، مادر نمونه و زنی نمونه برای جامعه باشد. تحصیل و تدریس کند. در خانه کدبانویی تمام‌عیار باشد و برای فرزندانش مادری نمونه.»


زن و اقتصاد

یکی از چیز‌هایی که خانم به من یاد داد، مدیریت یک زن برای اقتصاد بود. همیشه به من می‌گفت که یک زن نقش کلیدی در مدیریت اقتصادی خانه دارد. با این همه، مضراتی که برای کیسه‌های پلاستیکی گفته می‌شود، مصرف کیسه‌های پلاستیکی عادی شده است. انگار عادت کرده‌ایم برای هر خریدی که می‌کنیم یک نایلون بگیریم. خانم به این چیز‌ها خیلی اهمیت داد. سعی می‌کرد برای خرید از کیسه‌های نایلونی استفاده نکند.

خانم طا‌هایی همیشه تأکید می‌کرد که برای پذیرایی و پخت‌و‌پز از مواد غذایی و امکانات داخل خانه استفاده کنیم. یک‌بار مهمان آمد و فرصت زیادی برای درست‌کردن غذا نداشتیم. یک روز به‌خاطر همان حساسیت‌هایی که خانم طا‌هایی برای تهیه غذا داشت با حساسیت خاص پلو‌مرغ درست کردیم، اما دیگر فرصتی برای سرخ‌کردن خلال سیب‌زمینی برای تزیین کنار مرغ‌ها نداشتیم. من آن روز یک بسته خلال سیب‌زمینی گرفتم. هیچ‌وقت فراموش نمی‌کنم که خانم تا مدت‌ها از اینکه آن روز از خلال سیب‌زمینی آماده استفاده کردیم، ناراحت بود. می‌گفت: «وقتی می‌شود از امکانات و لوازم داخل خانه برای پخت‌وپز و پذیرایی از مهمان استفاده کرد، کار درستی نیست که آماده خرید کنیم.»


خانه‌ای که وقف دختران شد

خانه خانم طا‌هایی چند کوچه پایین‌تر از محل فعلی مکتب نرجس است. همان زمان که با خانم در آن خانه زندگی می‌کردیم به من می‌گفت: «ما مستأجر امام زمان (عج) هستیم.» خانم طا‌هایی تصمیم گرفته بود که خانه خود را وقف دختران و حوزه علمیه کند. همان سال‌ها به من می‌گفت: «دخترم این خانه وقف امام‌زمان (عج) شده است و من و شما مستأجر امام‌زمان (عج) هستیم.» حالا آن خانه وقف تعلیم دختران شده است.

فاطمه خاموشی ملقب به خانم طا‌هایی ازجمله زنان خاص مشهد بود. او از بانوان شناخته‌شده در دوران شاهنشاهی و مبارزات انقلابی بود. خانم طا‌هایی پایه‌گذار مکتب نرجس است. با پیروزی انقلاب اسلامی، خانم طا‌هایی به کار تعلیم دختران حوزه علوم دینی پرداخت. او سیزدهمین روز بهمن سال ۸۸ در طی عارضه قلبی از دنیا رفت.
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.