صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

درباره کتاب «سلطان طوس» مرتضی کربلایی لو

  • کد خبر: ۵۷۷۵۷
  • ۱۵ بهمن ۱۳۹۹ - ۱۴:۳۴
«سلطان طوس» یک سیاحت نامه به قلم مرتضی کربلایی لوست که انتشارات به نشر سال ۱۳۹۶ منتشر کرده است. این کتاب موجز، فرصتی است برای دوباره دیدن و تازه دیدن بخش‌های مختلف حرم، چون معنا‌های جدیدی در دل آن متبلور شده است، معنا‌هایی که در کالبد حرم هست، اما کمتر در نظر آمده و در خاموشی پنهان مانده است.
فاطمه خلخالی استاد | شهرآرانیوز - سایه «سلطان طوس»، همه وقت و همه جا بر این شهر روشنا فکنده است و در این روز‌ها که شرایط خاص بیماری کرونا، زیارت را به شکل متفاوتی ایجاب می‌کند، ما هم گویا نگاهی متفاوت از گذشته به سلطان طوس و زیارت و شکوه حرم داریم. به قول سهراب سپهری که می‌گوید «چشم‌ها را باید شست، جور دیگر باید دید»، ما ناخودآگاه در این برهه تاریخی، چشمانمان را شسته ایم و نگاهمان متفاوت شده است. همین حال وهوا را گرفته ایم و رسیده ایم به کتابی با همین نام: «سلطان طوس».

«سلطان طوس» یک سیاحت نامه به قلم مرتضی کربلایی لوست که انتشارات به نشر سال ۱۳۹۶ منتشر کرده است. این کتاب موجز، فرصتی است برای دوباره دیدن و تازه دیدن بخش‌های مختلف حرم، چون معنا‌های جدیدی در دل آن متبلور شده است، معنا‌هایی که در کالبد حرم هست، اما کمتر در نظر آمده و در خاموشی پنهان مانده است.


از دل ناگهان‌های مکرر

راوی کتاب «سلطان طوس» برای به تصویرکشیدن آنچه که می‌خواهد بگوید، نثری ادبی، شاعرانه و لطیف را برگزیده که آهنگین نیز هست، نثری که گاه برای فهم درستش، باید برگشت و دوباره خواندش. نثر نویسنده آکنده است از تشبیهات و با همین ترفند است که می‌خواهد تو را وادارد تا هرآنچه را تاکنون از حرم و زیارت در سر داشته ای، به کناری بگذاری و از دید او همه جا را ببینی. او در همان شروع کتاب، از حرم برای تو یک باغ می‌سازد و ستون‌های رواق‌ها را به درختان این باغ روشن تشبیه می‌کند که شاخه هایش سر به آسمان ساییده اند. حالا از این پس، هرچه در نظرت آید در همین باغ گسترده شده است. به قول خودش، حرم امام رضا (ع) باغ خیال است.

خود کربلایی لو در مصاحبه‌ای که زمان انتشار کتابش با روزنامه شهرآرا انجام داده بود، دراین باره گفته است: یک بار که به زیارت مشرف شده بودم و داشتم از این رواق به آن رواق می‌رفتم، یک آن به طور ناگهانی به ذهنم خطور کرد که اینجا چقدر شبیه یک باغ انبوه و هرس نشده است، باغی که از بس درختانش انبوه و کهن سال اند، نمی‌شود بیش از چند قدم آن ورتر را دید. به احتمال از ناگهان‌های مکرری که در سیاحت در حرم به من دست می‌داد، به این حس رسیدم. اینکه ناگهان به جا‌های هنوز کشف نکرده و آدم‌های غریبه برمی خوری و نقش‌های کاشی و خطوط را برای اولین بار می‌بینی و می‌خوانی. با خودم گفتم چرا این حالت را توصیف نکنم؟


حکایت‌های مجزا را دریاب

کتاب «سلطان طوس» ۲۹ بخش یا به تعبیر خود کتاب، ۲۹ «خانه» دارد و راوی در این خانه ها، چشم به گوشه گوشه‌های مختلف حرم انداخته است: دارالحفاظ، مسجد گوهرشاد، دارالحجه، نقاره خانه، آشپزخانه حضرت، دارالحکمه و دیگر صحن‌ها و رواق ها.

هدف او فقط شاعرانه نگریستن به فضای حرم نیست. گاه روایت‌هایی تاریخی بیان می‌کند، مانند حدیث سلسلةالذهب یا ماجرای دفن امام رضا (ع) و در همه این‌ها کوشیده است نگاهی فلسفی به مخاطب خود ارائه کند و این را بگوید که چشم‌ها را بشوی و این بار از سویی دیگر نگاه کن. دراین میان، به عنوان مثال حتی خطوط ثلث ناخوانای روی محراب‌ها هم از دیدش پنهان نمانده است یا شمشاد‌ها و سرو‌های کوتاه قامتی که در طبقه دوم صحن آزادی، جلو حجره‌ها ردیف شده اند. اصلا راوی آمده است که بگوید نباید قصد زیارت و حاجت خواستن، تو را از دیگر نشانه‌های راهگشا باز دارد. اینجا در هر گامی که برمی داری، صحنه پیش چشمت با تو حکایتی مجزا دارد.


تن سپار به آشوب دور ضریح

از زیباترین خانه‌های کتاب، خانه ۷ است. آنجا که راوی قرار است درباره نقاره زن‌ها و کرنانواز‌ها حرف بزند. او کرنا را به «گلو» تشبیه کرده و، چون گلو محل ذکر است و این طور تأویل می‌کند که وقتی صدای کرنا بلند می‌شود، یعنی که دارد ذکر می‌گوید.

کرنانوازی از معدود حرف‌های کتاب است که راوی ۲ جا به آن اشاره‌هایی داشته است. او در خانه ۲۱ نیز شیوه کرنازدن را به غوغای غاز‌ها تشبیه می‌کند (چه تشبیه بدیع و بجایی!)، به نوعی جارزدن که در آن تضرع هم هست، صدایی که امروزی نیست، بوی تاریخ می‌دهد و زیبایی شناسی خشونت در آن هست.
راوی گاه همان طور که مشغول دیدن حرم است، اطلاعاتی از حافظه اش بیرون می‌کشد که مرتبط با موضوع صحبتش است. به عنوان مثال در خانه ضامن آهو به این اشاره می‌کند که در کاخ سعدآباد تهران در موزه فرشچیان، نسخه‌ای از داستان‌های ضامن آهو به دیوار است و اینکه در نیشابور هم قریه‌ای هست به اسم آهوان.

نگاه بدیع چنان به همه فضای حرم و زیارت رسوخ می‌کند که حتی آن «هل دادن»‌های زائران در جلو ضریح، که همیشه باعث اعتراض است، به شکل دیگری تأویل می‌شود. راوی می‌گوید «بی عتاب» که نمی‌شود. حتی پیامبر (ص) هم در قرآن عتاب شده است. پس چرا در این حرم هیچ عتابی نیست؟ حتی خادمان حرم با چوب پر بر شانه زائر می‌زنند و همچون دختران شرم آگین از زائران می‌خواهند راه را بند نیاورند: «بگرد ببین عتاب این باغ کجاست؟ روی نقش متین کاشی ها؟ روی گردی ساعت گنبد؟» و چند سطر بعد، خود پاسخ سؤالش را می‌دهد: «نزدیک شو به هسته باغ. به آن ضریح نقره. هان، عتاب آنجاست. آنجا هیچ خادمی نیست. لگد می‌خوری. تنه می‌خوری. نفست بند می‌آید. چشم شورش است. دست وپا رها کن، بسپار خودت را به آشوب دور ضریح.»


روایت داستانی گم شده

با همه این ها، خود راوی سیاحت نامه «سلطان طوس» پنهان است. آن قدر حضور ندارد که می‌توان گفت روایت، سوم شخص است. ۲۹ خانه کتاب، شبیه ۲۹ قاب مجزایی است که به یک دیوار نصب اند.
 
خواننده پای هر قاب می‌ایستد و آن‌ها را یک به یک تماشا می‌کند و می‌گذرد، بی اینکه بین این قاب‌ها روایتی داستانی پیدا کند یا اینکه ردپایی از تصویرگر این قاب‌ها وجود داشته باشد. فقط در چند جای کتاب است که در چند جمله، نشانه‌هایی از راوی اول شخص در متن می‌یابیم. به عنوان مثال در خانه شانزدهم، یعنی صفحه ۳۴ کتاب است که با او روبه رو می‌شویم: «وقتی شب هنگام در صحن‌ها قدم می‌زنم و سر را بالا می‌گیرم، ردیف فوقانی حجره‌ها را می‌بینم. انگار حجراتی از جهان دیگرند.» اینجا نخستین جایی است که راوی، ما را از زمان روایتش، که شب است، آگاه می‌کند و به آن بعد زمانی نیز می‌دهد.

او همچنین در خانه ۱۹ به فردی به نام «بهناز» اشاره می‌کند که در هیچ کجای دیگر نیست و ضرورت پدیدارشدنش هم معلوم نمی‌شود: «موی رگه‌های محو که یک رگه سفید شفاف را احاطه کرده اند و به قول بهناز که در دارالحجه با من قدم می‌زد، انگار عکسی است از شاخه‌ای واضح از درختی با شاخه‌هایی تار در اطراف.»

و در خانه ۲۷ که ورق‌های پایانی کتاب است، تازه می‌گوید الان زمستان است و خادمی که شال گردنش را دور دهان پیچیده است، کنار دیوار قدم می‌زند. سپس با حسی کاملا شخصی از راوی روبه رو می‌شویم: «تو هم مثل من از باریدن برف بر حرم دیوانه می‌شوی؟»

به نظر می‌رسد جای این تعابیر شخصی و نیز روایتی داستانی در کتاب «سلطان طوس» خالی است، به ویژه که مرتضی کربلایی لو، پیش و بیش از این، با نام داستان نویس شناخته شده است و این خواسته، انتظار زیادی از او نیست.
 
 
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.