صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

نگاهی گذرا به پژوهش‌های اسلام‌شناسی با نقد روشی کتاب «مکتب در فرایند تکامل»

  • کد خبر: ۵۸۵۳۹
  • ۲۵ بهمن ۱۳۹۹ - ۱۳:۵۸
کتاب «مکتب در فرایند تکامل» مشکلات محتوایی زیادی دارد و فضلای زیادی در نقد آن قلم‌فرسایی کرده‌اند. ما در این نوشتار کوتاه به‌دنبال بیان آن‌ها نیستیم و فقط درباره موضوع سخنمان، نقد روشی در برخورد با نصوص، سخن می‌رانیم.
سیدحسن موسوی ‌بروجردی - پژوهشگر و نسخه‌پژوه | شهرآرانیوز - در مطالعات اسلام‌شناسان تفاوتی بنیادین میان محافل دانشگاهی (آکادمیک) با محافل حوزوی (سنتی)، یا به تعبیر دیگر، میان شرقیان و غربیان دیده می‌شود که روند تحقیقات هر ۲ طیف را بسیار متفاوت می‌کند. در محافل دانشگاهی که بیشتر در آن از غرب تبعیت می‌شود، در مقام استدلال در موضوعات علوم اسلامی به‌خصوص تاریخی و روایی، ابتدا متن و نص مربوط به موضوع که گاهی دارای منابع مختلف و متکثری است، از قبل مطالعه و واکاوی می‌شود و گاهی با توجه به پیش‌فرض‌ها و ذهنیت‌های ازپیش‌شکل‌گرفته در خود پژوهشگر که درباره حکم آن موضوع و روند شکل‌گیری آن به وجود آمده است، درباره فهم متن مورد اشاره تصمیم‌گیری شده و فقط تحلیل به‌عنوان ترجمه نص بدون ذکر آن نوشته می‌شود و صرفا به آدرس‌هایی در پاورقی به‌عنوان منابع تصریح‌کننده اشاره می‌شود.

از این رو در موارد زیادی تحلیل‌ها و بررسی‌های ناصواب جایگزین نصوص مربوط می‌شود و فقط برداشت غلط و گاهی فاحش پژوهشگر از نص، ملحوظ می‌شود و در پاورقی‌ها به چندین و چند آدرس کتاب و منبع کهن که با مفاد حقیقی برداشت پژوهشگر بیگانه است، اکتفا می‌شود.
 
این در حالی است که در پژوهش‌های علمی متداول حوزه‌ها چنین رویکردی دچار نقص‌های متعدد است و از حجیت لازم برای استناد برخوردار نیست؛ بنابراین در روش حوزوی اول (نص) به‌عنوان بنیادی‌ترین اجزای یک پژوهش، قبل یا بعد از تحلیل پژوهشگر می‌آید و فقدان آن به‌عنوان فقدان جزئی اساسی در یک تحقیق قلمداد می‌شود، تا در پی ذکر نص، خطا‌ها و سوء‌برداشت‌ها در کشف و استخراج حقایق برگرفته از آن متن شناسایی شود و اشتباهات عمده در محیط تحلیلی و استنباطی آن قابل ردیابی باشد.
 
حال بنا بر این گفته‌ها، می‌توان به‌روشنی به این حقیقت مهم و راهگشا دست یافت که در روش علمی‌تحقیقی، توجه به نصوص بسیار مهم می‌نماید، به گونه‌ای که در صورت ذکرنشدن نص، نمی‌توان نوع تحلیل‌هایی را که درباره آن صورت پذیرفته، اطمینان‌بخش قلمداد کرد و راه را برای نقد و تبیین فهم آن هموار نمود؛ بنابراین روش تحقیقی‌غربی از این جهت نه فقط دارای یک نقطه ضعف، بلکه دربردارنده یک آفت و نقص بزرگ است که در روند تحقیق جبران‌ناپذیر بوده و از این منظر قابل نقد است.

البته در این میان نقص دیگری نیز در میان مجامع علمی سنتی وجود دارد که آن نیز در نوع خود شایان توجه است و آن عبارت است از تکیه انحصاری بر نص و نداشتن رویکرد تحلیلی و گاه با نگاه اخباری‌گرایانه است. این امر می‌تواند به انحراف در شناخت موضوعات و حقایق آن‌ها و احکام هریک منجر شود.

این ۲ آفت (نص‌محوری فقط یا تحلیل‌مداری فقط) در همه رشته‌های علوم اسلامی نظیر فقه، اصول، کلام و فلسفه... نیز قابل تصور است. به‌ویژه در عصر حاضر که گروه‌ها و مکاتب فکری مختلف انواع شبهات و تهمت‌ها را با انگیزه‌های گوناگونی علیه مخالفان خود طرح می‌کنند.

با همه این اوصاف می‌توان به این حقیقت واحد دست یافت تا با تلفیق امتیازات هریک از ۲ روش تحقیقی غربی و شرقی و زدودن نواقص هرکدام و آراستن هریک به محسنات دیگری، رویکردی صحیح را به‌کار گرفت تا در آن با ترکیب ۲ جزء اساسی و بنیادی «نص‌محوری» و «تحلیل‌مداری»، به هردو آن‌ها توجه کافی شود و به هردو به‌عنوان ۲ بال برای یک پژوهش جامع و الگوی کامل و بدون نقص در روند تحقیق توجه شود.

یکی از آثاری که همین معضل در آن به وضوح دیده می‌شود، کتاب فاضل ارجمند جناب آقای دکتر سیدحسین مدرسی‌طباطبایی با عنوان «مکتب در فرایند تکامل» است که با عنوان فرعی «نظری بر تطور مبانی فکری تشیع در سه قرن نخستین» منتشر شده است. این کتاب مشکلات محتوایی زیادی دارد و فضلای زیادی در نقد آن قلم‌فرسایی کرده‌اند. ما در این نوشتار کوتاه به‌دنبال بیان آن‌ها نیستیم و فقط درباره موضوع سخنمان، نقد روشی در برخورد با نصوص، سخن می‌رانیم.

آقای مدرسی نکات و برداشت‌هایی از نصوص تاریخی را در متن کتاب خود گنجانده و آن‌ها را به چندین و چند منبع دست اول و کهن مستند کرده است، تا جایی که خواننده با مشاهده نام این منابع، تلقی می‌کند که این مطلب امری بدیهی در تاریخ فکری تشیع است. این در حالی است که گاهی مقایسه مطالب با صریح نصوصی که در پاورقی‌ها به آن‌ها ارجاع داده‌اند، تفاوت‌های بنیادین مشاهده می‌شود.

البته مشکلات این کتاب در نوع برخورد با نصوص و بررسی‌های تاریخی منحصر به مورد ذکرشده نیست. در مواردی نصوص موردبحث در کتاب دارای نصوص متناقض دیگری است که به آن‌ها اشاره‌ای نشده، یا در مواردی نص آورده شده است، ولی به علت گزینشی عمل‌کردن و تقطیع خبر، مطلب وارونه فهمیده می‌شود.

از دیگر سو، تحلیل‌هایی از متون فاقد مهم‌ترین رکن یک پژوهش تاریخی است که عبارت است از ارزیابی‌نکردن متون و نصوص در کتاب. شاید مهم‌ترین بخش، قبل از بحث و بررسی نقلی تاریخی، دلایل لازم در قبول نص و نقل و تحلیل آن و نیز اسباب نپذیرفتن نص متناقض و اهتمام نورزیدن به آن است.
 
به علت همین روش تک‌بعدی و متأثر از تحقیقات شرق‌شناسان، ما قادر نیستیم تا همه استنتاجات این کتاب را صحیح و منبعث از یک تحلیل ریشه‌دار در متون کهن بدانیم و ناگزیریم مراجعه دقیقی به منابع مطالعاتی ایشان داشته باشیم و دیگر متون و تحلیل‌های مخالف را نیز ببینیم. چه‌بسا اگر ایشان عین نص مورد مطالعه خود را یا نص را به شکل کامل، نه گزینشی، می‌آوردند و تحلیل‌هایشان را با آن‌ها همراه می‌ساختند، مخاطب مطلب را به شکل دیگری باور می‌کرد.
 
 
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.