دادگاه آیشمن، افسر بلندپایه رژیم نازی، یکی از پرسروصداترین دادگاههای تاریخ معاصر بهشمار میآید. هانا آرنت در کنار نوشتن شرح آنچه در دادگاه رخ میدهد، اتهامات، دفاعیات و زندگی آیشمن را در ابعاد مختلف مورد بحث و بررسی قرار میدهد. زهرا شمس این کتاب را ترجمه و در نشر «برج» منتشر کرده است. با این مترجم مشهدی درباره کتاب، نظرات آرنت و پرسشهای بنیادین او درباره حقوق متهم گفتگو کردهایم که در ادامه میخوانید.
قاسم فتحی | شهرآرانیوز - دادگاه آیشمن، افسر بلندپایه رژیم نازی، یکی از پرسروصداترین دادگاههای تاریخ معاصر بهشمار میآید. او را یکی از مجریان اصلی تجمیع و کشتار یهودیها میدانند که بعد از سرنگونی هیتلر با نام و شناسنامه جعلی به آرژانتین میگریزد و مدتی هم آنجا زندگی میکند. ولی بعد از مدتی عوامل موساد او را شناسایی میکنند و از بوینسآیرس میربایند و به اسرائیل میآورند. هانا آرنت در کنار نوشتن شرح آنچه در دادگاه رخ میدهد، اتهامات، دفاعیات و زندگی آیشمن را در ابعاد مختلف مورد بحث و بررسی قرار میدهد.
علاوهبراین، در بستر تاریخی و حقوقی و بهطور مفصل به ماجرای اخراج، تجمیع، و گزینهای موسوم به «راهحل نهایی» یهودیان در طول جنگ جهانی دوم و در کشورهای مختلف اروپا میپردازد. نظرات و استدلالهای آرنت بعد از انتشار کتاب چنان سروصدا میکند و چنان هجمهای از سوی یهودیها علیه او راه میافتد که تا مدتها از انتشارش در اسرائیل ممانعت به عمل میآید. او معتقد بود دولت اسرائیل برای اثبات حقانیت خودش و برای مظلومنمایی و فرستادن این پیام که تنها ملجأ و پناهگاه یهودیان در جهان کشور اسرائیل است دست به ربودن و تشکیل این دادگاه زده است.
حالا و بعد از این مدتها کتاب این متفکر آلمانی را زهرا شمس، فارغالتحصیل کارشناسی ارشد حقوق از دانشگاه شهید بهشتی، ترجمه و در نشر «برج» منتشر کرده است. با این مترجم مشهدی درباره کتاب، نظرات آرنت و پرسشهای بنیادین او درباره حقوق متهم گفتگو کردهایم که در ادامه میخوانید.
خانم شمس! اینکه یکی از کتابهای هانا آرنت بعد از ۶۰ سال منتشر شود راستش خیلی تعجبآور است و این تعجب از این ناشی میشود که گاهی در بازار آشفته ترجمه ما یکهو اثری از سوی چندین مترجم به بازار میآید. از طرفی کتاب آرنت کتاب بسیار مهمی در تاریخ اندیشه سیاسی است و بسیار دربارهاش صحبت کردهاند و حرف زدهاند. خودتان دلیل این تأخیر را چه میدانید؟
فکر میکنم دلیل اصلیاش ممیزی باشد، چون سایر آثار مهم آرنت به فارسی ترجمه شدهاند. ممیزی مانع مهمی در رشد و بالندگی اندیشه است، مانعی که ما هم در جریان چاپ این کتاب با آن روبهرو شدیم، اما خوشبختانه در نهایت حل و فصل شد و توانستیم متن اصلی کتاب را بیکموکاست چاپ کنیم.
شما کتاب «شکستن طلسم وحشت» را هم ترجمه کردهاید. آنجا در طول کتاب دورفمن همچنان امیدوار بود که پینوشه محاکمه شود. ولی با همه اینها نفرتی توی ادبیاتش نمیبینیم، از گذشته یاد میکند، از قتلعامها و ظلمهایی که دیده و شنیده، ولی بازهم دنبال این است که دیکتاتور را در یک دادگاه عادل ببیند. آرنت هم اینجا همین نگاه را با شدت بیشتری دنبال میکند. حتی وقتی که به توجیه کارهای نازیها متهم شد گفته بود: درک کردن به معنی بخشیدن و نادیدهگرفتن نیست. فکر میکنید چرا این شکل از رویارویی با دیکتاتورها و جانیان جنگی واکنشهای زیادی را برمیانگیزد آنقدرکه متهم به جانبداری از آنها میشوند؟
در رویارویی با جنایات بزرگ و جنایتکاران بزرگ، احتمالا طبیعیترین واکنش اغلب انسانها احساس نفرت محض و میل به انتقام و تشفّی خاطر است و گزارهای که لاجرم همراه و مکمل این احساسات میشود و ستاندن انتقامی کور را توجیه میکند این است که فرد به خود بگوید این مجرم هیولاست و جنایتکاری بالفطره، و جنایتکار بالفطره هم سزاوار انسانتلقیشدن و رفتار انسانی نیست. وقتی شما انسانی را از انسانیت تهی میکنید، دیگر هر کاری که دلتان بخواهد میتوانید علیه او انجام بدهید؛ این دقیقاً همان کاری است که رژیم نازی میکرد: میکوشید دشمنان خود (یهودیان، کولیها، کمونیستها و غیره) را در چشم ملّت آلمان از انسانیت تهی کند و مشتی انگل جلوه بدهد تا دیگر مستحق شفقت انسانی نباشند و راحت حذف شوند.
اما کنارزدن این لایة نخست از عواطف انسانی، از همهکس ساخته نیست، مخصوصا اگر فرد ـ مثل آرنت یا دورفمن ـ خود جزو قربانیان جنایت بوده باشد. مستلزم شکیبایی و تسلّط بر اندوه و خشم است، و البته اندیشیدن. ریچارد برنستین که از دوستان هانا آرنت بوده میگوید: آرنت به عبارت stop and think! (بایست و فکر کن!) علاقه داشت و زیاد به کارش میبرد. این جمله ساده میتواند در هر موقعیتی برای ما راهگشا باشد. پس طبیعی است که وقتی متفکری تلاش میکند دست به قضاوت شتابزده نزند، متهمِ چنین جنایاتی را به شکل یک انسان ببیند و بهَ مثابه یک انسان تحلیل کند، با واکنشهای تند روبهرو میشود.
در چنین موضوعات مهمی، برخی واکنشها طبیعی و برخاسته از افکار فردیاند و برخی سازمانیافته و متصل به منافع گروهی و مشخص. برای مثال، چاپ این کتاب سالها در اسرائیل ممنوع بود، چون آنها بهشدت تلاش کرده بودند تا ربودن و محاکمه آیشمن را تبدیل به برگ برنده خود کنند و در سطح بینالمللی خود را تنها خونخواه قربانیان هولوکاست جلوه بدهند، اما به نظرشان میرسید که ایرادهای آرنت بر نحوه برگزاری این دادگاه، رشتههایشان را پنبه میکند. در عین حال، چون نام این دو کتاب را کنار هم آوردید، به نظرم لازم است توجه کنیم که رویکرد دورفمن و آرنت در نزدیکشدن به موضوع متفاوت است. دورفمن دیدگاهی تاریخی-ادبی دارد و آرنت دیدگاهی تاریخی-فلسفی-روانشناختی.
آرنت تلاش میکند شخصیت آیشمن و خصوصیات روانی او را از نوجوانی به بعد بکاود و چنانکه از یک فیلسوف انتظار میرود، بفهمد که «چرا» فردی عادی و بیفکر مثل او توانسته در تعامل با محیط خود در سلسلهمراتب رژیم نازی رشد کند و دست به جنایت بزند؛ اما دورفمن ماجرا را از این پرسپکتیو نمیبیند. دیدگاه آرنت را باید رادیکالتر دانست، چون نهتنها میگفت آیشمن انسان است بلکه میگفت انسانی مبتذل و سطحی و بیفکر است. در عین حال، هردوی آنها معتقدند که این دو جنایتکار باید «منصفانه» محاکمه شوند، چون برخلاف تمام جنایاتشان، همچنان و همواره انساناند و محاکمه منصفانه «حق» هر انسانی است که روی کره زمین متولد میشود، حتی بزرگترین جنایتکار تاریخ.
هنگام خواندن کتابِ آرنت، خواننده از حجم نکتهسنجیها، جزئیات بیشمار و دقیقی مانند تعداد یهودیان در کشورهای مختلف، همچنین اشاره به تأثیر شوراهای یهود در کشتار یهودیان و منابع متعددی که او به آن استناد کرده شگفتزده میشود. از طرفی، در متنی که بهصورت پیدیاِف در سایت ناشر منتشر شده، آرنت میگوید از اینکه کتابش به دغدغه عمومی مردم تبدیل شده تعجب کرده است. ابتدا بگویید کتاب چهمدت بعد از دادگاه آیشمن نوشته شد؟ و دوم اینکه، آیا واکنشهای بعد از انتشار کتاب واقعا طبیعی بوده یا طبق نظر آرنت سازمانیافته؟ آیا مردم نظرات او را بهعنوان یک یهودی گستاخانه و هتّاکانه میدانستند؟
دادگاه آیشمن در سال ۱۹۶۱ برگزار شد. آرنت در جلسات دادگاه شرکت کرد و پس از تجمیع یادداشتها و منابع، گزارشش را در سال ۱۹۶۳ در چند بخش در مجله «نیویورکر» منتشر کرد. مدتی بعد، این گزارش با تغییراتی در قالب کتاب «آیشمن در اورشلیم: گزارشی در باب ابتذال شر» به چاپ رسید.
آرنت - بهدرستی - کل واکنشها را سازمانیافته نمیدانست (مثلا نظرات دوست قدیمیاش گرشوم شولم که در جریان نامهنگاریهایی که با هم داشتند به آنها پاسخ میداد)، اما این واقعیت روشن را هم حاضر نبود نادیده بگیرد که نهادهای ذینفوذ از قبیل «اتحادیه ضد افترا بنایبریت» که رسما علیه او اعلام جنگ کردند و او را خودفروخته، خائن و یهودستیز لقب دادند، پشت بخشی از این حملات بودند. برای مثال آرنت در پینوشت کتاب (که همزمان با چاپ کتاب، فایل پیدیاِف آن در سایت نشر «برج» منتشر شده) میگوید که برخی یادداشتهای منفی علیه این کتاب بهصورت زنجیرهای و بعضا در کشورهایی که کتاب هنوز آنجا به چاپ نرسیده بود، منتشر میشدند و گویی از دستگاه تکثیر بیرون آمده بودند.
بعد از خواندن کتاب برای خواننده پرسشهای بنیادین زیادی مطرح میشود با اینکه خودِ آرنت اغلب سعی میکند به این پرسشها اگر نه پاسخی جامع و کامل که توضیحی هرچند کوتاه ارائه دهد. مثلا آیا قوم یا افرادی که مورد ظلم واقع شدهاند بعدها میتوانند در مقام قضاوت بنشینند و اعمال ظالمان را عادلانه و منصفانه قضاوت کنند؟ یا اینکه چرا آیشمن بهعنوان یک نیروی تحت امر که کارش فقط اطاعت از اوامر پیشوایی بود که «قدرت قانون» را داشت باید محاکمه شود؟ یا اینکه در زمان محاکمه آیا باید او را بهعنوان نماینده تمام نازیها و اعمال آنها محاکمه کرد؟ نکته اساسیتر اینکه، آیا نظرات و تز آرنت را باید صرفا نظرات یک فیلسوف فرهیخته دانست که هیچوقت آنطور که باید با مصیبتهای همکیشانش دستوپنجه نرم نکرده است؟
این سؤالات همانطور که گفتید اساسی هستند و این گفتگو مجال کافی برای بررسی تکتک آنها به دست نمیدهد، در عینحال تلاش میکنم برداشت نهایی خودم را از مواضع آرنت بهاختصار بیان کنم.
در مورد پرسش اول، آرنت مانعی نمیبیند که افراد مظلوم به قضاوت ظالم بنشینند، آنچنانکه دادگاه آیشمن را ادامه دادگاههای قدرتهای جانشین (که پس از پایان جنگ جهانی دوم، در کشورهای مختلف اروپا برگزار شد) میبیند؛ طبعا مشروط به آنکه این مظلومان خود را متعهد به رعایت شروط عدالت و انصاف بدانند. در عینحال، این را تنها گزینه مشروع نمیداند و به امتیازات محاکمه بینالمللی هم توجه دارد. در مورد سؤال دوم، حرف نهایی آرنت این است که هرچند آیشمن تابع «نظم حقوقی» زمانه خود بود، اما همچنان اختیار و اراده انسانی داشت، خوب و بد را درک میکرد و اتفاقا درست به همین دلیل از جایی به بعد «تصمیم گرفته» که وجدان خود را تعطیل کند، پس مسئول است و مستحق محاکمه. در عینحال، آرنت به محدودیت مقولههای دانش حقوق در این زمینه اشاره میکند.
در مورد سؤال سوم، آرنت بارها تأکید میکند که آیشمن را باید بهعنوان «اوتو آدولف آیشمن» محاکمه کرد، یک شخص با اختیارات و مسئولیتها و اعمال مختص به خودش، و اصلا شرط محاکمه منصفانه هم همین است که هر فرد فقط و فقط بابت اعمالی که از خود او سر زده مسئولیت حقوقی داشته باشد (اصل شخصیبودن مسئولیت کیفری)؛ بنابراین در یک محاکمه منصفانه بههیچوجه نباید متهم را نماینده یک گروه یا یک ایدئولوژی دانست، وگرنه همان خطاهای اساسی و البته هدفمند دادستان دادگاه آیشمن از ما سر خواهد زد. در مورد پرسش آخر، نمیتوان گفت آرنت با مصیبتی دستوپنجه نرم نکرده، چون او از کودکی در آلمان با یهودستیزی روبهرو بود، در جوانی بهدست گشتاپو بازداشت شد، مجبور شد وطنش را ترک کند، مدتی را در کمپ گور در فرانسه اسیر بود و بالأخره توانست جانش را بردارد و به آمریکا بگریزد. پس طعم وحشت و تعقیب و آزار رژیم نازی را چشیده بود.
از آن واکنشهای سازمانیافته که پیشتر بدان اشاره شد اگر بگذریم، بخش زیادی از عکسالعملهای منفی به این کتاب، ناشی از برداشتهای گترهای و دقیقنخواندن کتاب است؛ البته نثر پیچیده و لحن سرد و کنایهآمیز آرنت هم بیتأثیر نیست. بههرحال، حتی اگر نقد برخی چهرههای جدی مثل مارک لیلا را بخوانیم میتوانیم ببینیم که حرف آرنت را درست متوجه نشدهاند یا دستکم درست منتقل نمیکنند.