در گفتگو با دکتر حسن انصاری، عضو هیئت علمی مدرسه مطالعات تاریخی پرینستون، به دنبال آن هستیم تا چالشهای مورخان برای رسیدن به این مقصود را بررسی کنیم.
امید حسینی نژاد | شهرآرانیوز - باورهای اعتقادی مسلمانان در طول زمان دچار تحولات درخور توجهی شده است. گاهی این اعتقادها به دلیل جدالهای درون مذهبی و فهمهای متفاوت تحولات شگرفی داشته است و در دورههای مختلف، باوری رایج دچار خوانشهای فراوانی از سوی اندیشمندانِ مسلمان مذاهب گوناگون شده است. مورخ به عنوان کسی که وظیفه اصالت سنجی متون تاریخی را برای دریافت فهمی درست از متون اسلامی دارد، موظف است تا با اصالت سنجی متونی که در دورههای اولیه اسلام نشر یافته، محتوایی صحیح را برای فهم متون دینی به ما عرضه کند، زیرا متکلمان و فقیهان با استناد به این متون استنباطهای خود را برای ارائه باوری صحیح و عمیق ارائه میکنند. در گفتگو با دکتر حسن انصاری، عضو هیئت علمی مدرسه مطالعات تاریخی پرینستون، به دنبال آن هستیم تا چالشهای مورخان برای رسیدن به این مقصود را بررسی کنیم.
آیا باورهای دینی که در گذر سالیان سال با تکیه بر منابع مکتوب و شفاهی به ما رسیده است تغییر میکند؟
تصور عمومی نه تنها نزد بسیاری از مؤمنان بلکه همچنین در میان بسیاری از طبقه تحصیل کرده در حوزههای علوم دینی این است که باورهای ایمانی و گزارههای اعتقادی، ماهیتی فرا تاریخی و تغییر ناپذیر دارند و آنچه امروزه به عنوان مجموعه باورهای اعتقادی یک مکتب شناخته میشود همواره ماهیتی ثابت داشته و نه تنها همگان از میان مؤمنان و به شکل مستمر بر آن اطلاع داشته اند و به عنوان مجموعهای از باورهای «ضروری مذهب» بدان ایمان داشته اند، بلکه این منظومه اعتقادی بدون هیچ گونه تغییری، ساختمان اعتقادی و هویتی جامعه مؤمنان را همواره شکل میداده است.
آگاهان بر تاریخ متون و تحولات مکاتب فکری و دینی به طور طبیعی چنین نمیاندیشند. ایمان مواجهه آدمیان است با «امر قدسی» و تا آنجا که این مواجهه مربوط است به آدمیان و زبان و فکر و دریافت ما طبعاً نمیتوان از «فرا تاریخی» بودن ایمان سخن گفت. اعتقادات هم مجموعهای از گزارههای ایمانی است که در مجموع هویت یک مکتب را شکل میدهد؛ هویتی که خود در بستر زمان و مکان شکل میگیرد و بالیده میشود و نسبت به متغیرات واکنش نشان میدهد.
تا آنجا که سخن از ایمان است و اعتقادات دینی، ما با مقوله «متن مقدس» سر و کار داریم و فرایند فهم آدمیان از آن. «فرایند فهم» اصلاً خود پدیدهای تاریخی است، کما اینکه «هویت دینی» هم تاریخی است. ظرفیتهای متن در بستر تاریخی، فهمهای متنوع و تاریخ مندی را نسبت به متغیرات و نیازمندیهای دینی، هویتی و فکری ممکن میکند، بنابراین آن چیزی که امروز به عنوان هویت دینی یک مکتب اعتقادى شکل گرفته و مجموعهای از گزارههای اعتقادی را نیز شامل میشود چیزی است که در بستر تاریخی شکل گیری هویت «جماعت مؤمنان» و در خاطره جمعی آنان خود را به سطح آورده است.
در واقع نه تنها فهم متن، تاریخی است، بلکه اساساً زبان ماهیتی تاریخی دارد و امر قدسی آن گاه که تعبیر زبانی پیدا میکند ناچار امری «تاریخی» میشود. به تعبیر دیگر، دین آنجا که تعبیر زبانی پیدا میکند و مواجهه آدمیان را با امر قدسی از طریق «متن» یا «گفتار» میسر میکند در واقع به بسترى انسانی و تاریخی تنزل یافته است و به تعبیر قرآنی، «تنزیل» وحی انجام میشود.
حوادث تاریخی در طول زمان تا چه اندازه بر تحولات باورهای دینی در طول تاریخ تأثیر داشته است؟
در هویت مذهبی یک مکتب، یکی از مواردی که از آنها به عنوان عناصر مختلف تشکیل دهنده میتوان نام برد، سهم حوادث تاریخی مختلفی است که گزارههای ایمانی و اعتقادی در اطراف آن حوادث شکل گرفته است. از دیدگاه یک مورخ که به بسترهای شکل گیری حوادث و اتفاقات تاریخی میاندیشد و اهمیت میدهد هر حادثهای ریشه اش به شرایط تاریخی، زمانی، مکانی و فرهنگی خاصی وابسته است. از این نقطه نظر هر حادثه تاریخی میتوانست به سادگی به شکلی دیگر رقم بخورد. از نقطه نظر اعتقادی البته حوادث تاریخی با دخالت مستقیم خداوند شکل میگیرد و معنا مییابد؛ اما مورخان در این باره تفسیر متفاوتی دارند. این تفسیر ضرورتاً مخالف تفکرات کلامی نیست. از نقطه نظر دینی میتوان همه عالم خلقت را با وجود همه اسباب طبیعی آن مخلوق طولی خداوند دانست.
حال که از حوادث تاریخی سخن رفت باید به نکته مهم تری توجه کرد و آن روایاتی است که ما از حوادث تاریخی داریم، چنان که میدانیم روایات مکتوبی است که ریشههای اصلی اش به روایات شفاهی مستقیم شاهدان عینی باز میگردد. فرایند مکتوب شدن این روایات تاریخی و بازسازی آنها در طول تاریخ و صورت بندیهای جدیدی که در منابع بعدی از آنها شده همه متأثر از هویتهای دینی و مذهبی نویسندگان آنها و در واقع تحولات فکری و هویتی و تاریخی مختلفی است که بیش از هر چیز نشان دهنده نوع نگاه راویان و نویسندگان تحریرهای مختلف و طبعاً متحول آن هاست. بسیاری از این روایات اغلب ارتباط مستقیمی دارند با تحول ارتودکسی (فرایند رسمی شدن عقیده) مذهبی که خود محکوم تحول تاریخی است. بدین ترتیب به تعبیری باید همه این روایات را به نحوی از قبیل ژانر «تاریخ نجات» دانست که بیشتر تصویرپردازی تاریخی متحول مذهبی و هویتی راویان را انعکاس میدهند.
آیا همه این منابع مکتوب در فرایند تاریخی خود دارای اصالت هستند؟
وانگهی منابع مکتوب ما همگی از اصالت برخوردار نیستند. کار یک مورخ این است که از صحت اصالت متنهای تاریخی و مذهبی اطمینان حاصل کند. مطالعه نسخههای یک اثر و ریشههای آن و بررسی روایات مختلف آن و امکان وجود و میزان تحریفات یا صورت بندیهای جدیدی که بر اثر تصرفات ایدئولوژیک در یک متن میتوانست شکل بگیرد همگی در داوری یک مورخ در بررسی یک آموزه اعتقادی سهم مهمی دارند.
مهمتر از آن از دیدگاه یک مورخ، هر متنی مجموعهای از انتخابهای نویسنده آن است؛ انتخابهایی که هر یک دلایل تاریخی خود را دارند: اینکه از مجموعه روایات درباره حادثهای تاریخی و البته مرتبط با یک آموزه ایمانی و گزارهای اعتقادی، نویسندهای بخشی را بر میکشد و برخی دیگر را فرو میگذارد؛ یا نحوه چیدمان روایات متفاوت یا حذف و اصلاحاتی که در طول تاریخ از سوی نویسندگان منابع مذهبی و تاریخی روی روایات اعمال میشده یا از سوی کاتبان نسخههای خطی فراخور تحولات اعتقادی و هویت سازیهای شناور تصرفاتی میشده که همگی نشان میدهد کار یک مورخ تا چه اندازه میتواند برداشتهای مذهبی را تحت تأثیر قرار دهد.
وظیفه مورخ برای فهم متون تاریخی و تعیین اصالت آن برای شکل گیری باورهای دینی صحیح چگونه است؟
گاه یک مورخ مضامین اصلی و محوری یک روایت را به دلیل اینکه بر اساس انگیزههای خاص پرداخته شده است نمیپذیرد یا روایتی مذهبی را اصیل نمیداند، اما از آن میتواند برای شناخت انگیزه ها، افکار و جهان بینی سازندگان آن روایت بهره گیرد. ممکن است هسته اصلی روایتی تاریخی یا حدیثی که به منظوری خاص جعل یا تنظیم و پیشنهاد شده قبول نشود، اما این بدین معنا نیست که عناصر دیگر همان روایت تاریخی یا حدیث که ارتباط مستقیمی با آن هسته اصلی ندارد لزوماً نادرست است. اتفاقاً در بسیاری موارد به دلیل آنکه قصد جاعلان طبیعی جلوه دادن هسته اصلی روایت است عناصر فرعی روایت، مانند اطلاعات تاریخی جانبی کاملاً درست و دقیق تنظیم میشده، بنابراین میتواند آن بخشها برای استناد یک مورخ ملاک قرار گیرد.
مسلم است که امروزه ما بسیار بیش از گذشتگان به منابع مکتوب و اسناد دسترسی داریم و طبعاً شناخت کامل تری نسبت به آنها درباره ابعاد مختلف حوادث تاریخی یا تحولات مذهبی داریم. درباره مسائل مذهبی، یک مورخ و آشنا به منابع به خوبی میداند که فی المثل در زمان امامان شیعه اگر موضوع قائمیت یا اعتقاد به مهدویت عقیدهای بوده است که گاه مورد اشارات پنهان برخی از ائمه شیعه قرار میگرفته، این به معنای آشنایی کل جامعه شیعه با آن نمیتوانسته باشد. اساساً نوع کتابت و تدوین احادیث و نوع ارتباطات جامعه شیعه با امامان به نوعی نبوده است که چنین اقتضایی را داشته باشد؛ کما اینکه چنین نبوده است که کل جامعه شیعه با منظومه کاملی از اعتقادات یا دستگاه فقهی امامان آشنایی داشته باشند.
از اساس، گویا بنای ائمه شیعه بر ارائه منظومه وار چنین دستگاهی به صورتی منظم و به صورتی سیستماتیک نبوده است. آنان در بسیاری از مسائل مطرح علمی و فقهی و کلامی در جامعه اهل سنت اطراف خود اظهار نظر نمیکرده یا فرصت و امکانی برای اظهارنظر نداشته اند. بعدها در نیمه سده سوم و به ویژه در عصر منتهی به عصر محمد بن یعقوب کلینی بسیاری از احادیث پراکنده و از سنتهای گوناگون گرد هم آمد و حوادث و اتفاقات و در واقع تحولات تازه در بستر امامت موجب شد که روایات و احادیثی پراکنده و گاه مهجور که به دلایل مختلف اصلاً مورد اعتنای بدنه اصلی جامعه امامیه قرار نمیگرفت رواج پیدا کند و اهمیتش دیده شود.
در واقع زمینههای مختلفی موجب میشده است تا بخشی از روایات و احادیث انتخاب شود و رواج پیدا کند و برخی دیگر فروگذاشته شود و دیده و خوانده نشود. بعدها دسترسیها به بسیاری از «اصول» اولیه سادهتر شد و همین موجب شد احادیث و روایات تازه تری وارد مجموعه هاى «رسمی» امامیه شود. گرایشات کلامی و اعتقادی هم در همین باره مؤثر بوده است.
اکنون به دلیل فاصله طولانی ما با متون اولیه مکتوب، فهم ما از بستر شکل گیری روایات تاریخی ناقص است. وظیفه اسلام شناسان برای حل این معضل چیست؟
بسیاری از مفاهیم دینی، سیاسی و اجتماعی در طول تاریخ معنای متحولی را تجربه میکنند. ما امروزه به دلیل دور شدن از فضای اجتماعی و تاریخی دورانهای گذشته زمینهها و فضاها را گم کرده و گاه از درک درست و تاریخی آنها عاجز هستیم. کار مورخ قرائت و فهم تاریخی منابع است. به دلیل فاصله زمانی با منابع اولیه و دورانهای نخستین فهم مدلول بسیاری از مفاهیم دشوار است و طبعاً در پس انبوهی از عناصر هویتی متحول و معناهای جدید از درک معانی اولیه مفاهیم باز میمانیم. از دیگر سو به دلیل زیستن در این سنت گاه حساسیت خود را از درک این تحول مفهومی از دست داده ایم. به دیگر سخن، همواره در حال تحمیل تفسیرهای عصری خود بر متون تاریخی و افکار گذشتگان هستیم. نتیجه اینکه میبینیم کسی که از خارج به این سنت و متون وابسته به آن مینگرد گاه فهم روشنتر و تاریخی تری را به دست میدهد.
فقیهان هم با همین رویکرد تاریخی میتوانند تحولی تازه را در دستگاه فقه تجربه و عرضه کنند. در مباحث اعتقادی فی المثل عالمان دینی میتوانند روند متحول ضرورتهای اعتقادی را روشنتر ببینند. گاه عقیدهای برای محدثان و عالمان شناخته بوده، اما در سطح عموم مؤمنان عقیدهای طرح عمومی نداشته است. گاهی عقیدهای را میتوان با این منطق به تعبیر یکی از فقیهان برجسته معاصر «ضروری محدثان» دانست؛ اما نه لزوماً «ضروری مذهب». شکل گیری نوعی از اجماع یا شهرت از دیدگاه یک فقیه هم میتواند بر مبنای همین چارچوب فهم تاریخی تحلیل شود. من معتقدم کار مورخان به کمک فقیهان خواهد آمد. فقط باید منطق پژوهش تاریخی را درک کرد و در آن دچار غلو و زیاده روی از هر دو سو نشد.