صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

راز جاودانه مادرانگی با زبان روزه

  • کد خبر: ۶۴۵۰۳
  • ۰۱ ارديبهشت ۱۴۰۰ - ۱۰:۳۶
آن زمان به اقتضای سن، ذهنم درگیر زوایای مختلف ماجرا‌ها نبود، اما هرچه ماه‌های رمضان بیشتری می‌گذشت، بیشتر به ازخودگذشتگی مادرم مانند خیلی از مادران این سرزمین پی می‌بردم.
آل ابراهیم | شهرآرانیوز؛ از همان قدیم‌ندیم‌ها که سن و سالم به روزه‌داری قد نمی‌داد و سهمم از برکت ماه رمضان روزه کله‌گنجشکی بود، سفره‌های پررنگ‌و‌لعاب افطار را یادم هست، اینکه در عالم بچگی ذوق داشتم و از وقتی سفره چیده می‌شد تا اذان بگویند به این فکر می‌کردم که روزه نصفه و نیمه‌ام را با کدام‌یک از این خوراکی‌ها باز کنم و تقریبا همیشه زولبیا و بامیه در رقابت برنده می‌شدند.
 
آن زمان به اقتضای سن، ذهنم درگیر زوایای مختلف ماجرا‌ها نبود، اما هرچه ماه‌های رمضان بیشتری می‌گذشت، بیشتر به ازخودگذشتگی مادرم مانند خیلی از مادران این سرزمین پی می‌بردم. خوب که دقت می‌کنم، دورانی که مدرسه می‌رفتم و ظهر‌ها با لبی تشنه و شکم گرسنه به خانه می‌آمدم و از سر بی‌صبری دائم می‌گفتم: «پس کی اذان را می‌گویند؟ چرا وقت نمی‌گذرد؟»، مادرم همیشه می‌گفت: «با این حرف‌ها ثواب روزه‌ات را کم نکن. قدری بخوابی برای افطار بیدارت می‌کنم.» نمی‌دانم چه راز جاودانه‌ای در وجود مادران هست که از هیچ کاری برای بچه‌ها و خانواده‌شان دریغ نمی‌کنند. شاید بعضی‌هایمان کار خانه و زنان خانه‌دار را نادیده بگیریم، اما حقیقت این است که کار زنان خانه‌دار در ماه رمضان ۲ برابر می‌شود. از گذشته تاکنون، مادرم هر صبح رمضان به فکر این است که افطاری چه درست کند و از بین چند مدل غذایی که انتخاب می‌کند چندتایی را در ذهنش خط می‌زند، چون بچه‌هایش دوست ندارند. دمدمای ظهر که می‌شود سوپ بار می‌گذارد و بعد از نماز، جزء قرآن همان روز را تمام می‌کند. چند ساعت مانده به افطار هم مشغول درست کردن افطاری می‌شود.
 
نمی‌دانم چه‌طور می‌شود که مادران حتی با زبان روزه هم تزیین غذا از یادشان نمی‌رود، در حالی که به قول معروف، ضعف روزه بچه‌ها را احاطه می‌کند. دقایق آخر مانده به اذان هم چشمشان روی عقربه‌های ساعت می‌چرخد نه برای اینکه زودتر افطار کنند بلکه برای اینکه زمان را طوری تنظیم کنند و چای بریزند که چای نه آن‌قدر داغ باشد که دهان روزه‌داران خانه را بسوزاند نه آن‌قدر سرد که اشتهایشان را کور کند. وقتی اذان می‌گویند، زیر لب دعا می‌خواند و بعد از اینکه مطمئن شد همه روزه‌شان را باز کرده‌اند، دلش بار می‌دهد که چیزی بخورد. بعد از افطار همه با شکم پر به فکر استراحت هستند، اما این کار تنها از مادران برمی‌آید که برنج را خیس کنند و خورش سحر را بار بگذارند.
 
انگار قانون نوشته‌ای وجود دارد که همه این مراقبت، دلواپسی و زحمات جزئی از مادرانگی است. خوب که فکر می‌کنم، متوجه می‌شوم مادرم در همه این سال‌ها برنامه‌های سلامت تلویزیون را تماشا می‌کند و هرروز در این ماه در فاصله افطار تا سحر به ما یادآوری می‌کند که آب و میوه زیاد بخوریم تا فردا دیرتر تشنه شویم یا اینکه همیشه سبزی، چاشنی سفره‌مان است و نمک غذا را کم می‌کند تا روزه‌داری برایمان کمتر سخت بگذرد. شاید نیرویی را که در درون مادران است و موجب می‌شود بدون هیچ توقع و گله‌ای زحمت بکشند و دم برنیاورند تا زمانی که خودم مادر نشوم درک نکنم، اما می‌دانم که باید قدرشان را زیاد دانست و تا جایی که می‌شود به آن‌ها در روز‌های ماه رمضان کمک کرد تا کار‌ها ساده‌تر انجام شود و هیچ‌وقت یادمان نرود خانه‌ای که مادر دارد هیچ فرقی با بهشت نمی‌کند.
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.