صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

توانشهر

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

احمد، فرزند علی‌محمد

  • کد خبر: ۶۹۰۵۴
  • ۱۰ خرداد ۱۴۰۰ - ۱۶:۰۵
محمدرضا امانی - نویسنده

در آغاز همه ما امیدوار بودیم؛ امیدوار به اینکه این ویروس مرگبار همچون رگبار بهاری، هر چند زیان‌بار و پربلا، خیلی زود از روی آسمان شهرمان بگذرد و در پشت کو‌ه‌ها ناپدید بشود، اما خیلی‌هایمان وقتی دیدیم که این سایه سیاه، قصد عبور ندارد، غمگین و افسرده شدیم و امیدمان از دست رفت. هر روزی که شاهد تصاویر آخرالزمانی بودیم، از بیمارستان‌ها و گورستان‌ها ناامیدتر شدیم و این تازه آغاز ماجرا بود.
در این میان، اما احمد، پسر علی‌محمد، از معدود آدم‌های کره زمین بود که امیدش را از دست نداد و هر صبح وقتی روی تنه افتاده درخت توت می‌نشست، بوی بهبود را از اوضاع جهان می‌شنید و هر صبح به امید دنیای بدون ویروس و مرض، بیدار می‌شد.


احمد به غیر از اهالی روستای ما، آشنای دیگری در دنیا ندارد. هیچ‌کس مادرش را به یاد ندارد و پدرش هم خیلی سال قبل به شهر رفت و گم شد. حالا احمد فرزند‌خوانده میانسال تمام خانه‌های روستاست.
مردم خوراک و پوشاکش را تامین می‌کنند. خانه‌اش را تمیز می‌کنند و آخر هفته چند نفر مامور می‌شوند تا او را به حمام عمومی روستا ببرند. اینکه می‌گویم چند نفر به‌دلیل این است که احمد از آب وحشت دارد و بهتر است وقتی به حمام نزدیک می‌شوید، دست‌هایش را محکم بچسبید تا همراهانش، جراحت کمتری برایشان پیش بیاید.


او برکت روستای ماست. عصر‌ها که گوسفند‌ها از صحرا برمی‌گردند، هر میشی را که احمد سرش را بگیرد تا شیرش دوشیده بشود، آن میش شیر بیشتری خواهد داد. هر نهالی را که احمد توی خاک نگه دارد تا صاحب باغ دورش را خاک بریزد، هیچ آفتی دیگر آن درخت را نخواهد گرفت.
البته احمد آدم بسیار قدردانی هم هست و این قدر‌دانی را وقتی یکی از روستایی‌ها به رحمت خدا می‌رود، با گریه‌های تمام‌نشدنی‌اش نشان می‌دهد. جلوی در مسجد می‌نشیند و میان گریه‌های بی‌پایانش، تمام مهربانی‌هایی را که آن مرحوم در حقش کرده است، بازگو می‌کند.


اما ویژگی بارز احمد، مهربانی اوست. هر روز صبح پیش از همه بیدار می‌شود و راهش را می‌گیرد و می‌رود تا اول جاده و روی درخت توت افتاده می‌نشیند. بعد هر مردی را که از روستا خارج یا به آن وارد می‌شود، به نام پسرعمو صدا می‌زند و نگه می‌دارد و توی بغل می‌گیرد و برایش آرزوی موفقیت می‌کند. همیشه خدا هم آغوشش بوی چوب سوخته می‌دهد.


البته این تا پیش از آمدن بلای ویروس کرونا بود. احمد از معادلات جهان معاصر، بی‌خبر است و نه می‌داند رئیس‌جمهور کیست و نه از قیمت ارز خبر دارد، با این‌همه او هم از وجود ویروس کرونا خبردار شده است.
در ایامی که روستای کوچک ما گرفتار شیوه‌نامه‌های بهداشتی شده، احمد ملتفت شده است که تا اطلاع ثانوی دست دادن و بغل کردن و روبوسی قدغن است. شاید تنها تفاوت احمد با ما در این باشد که او در فاصله عبور یکی از پسر‌عمو‌ها با پسر‌عمویی دیگر که شاید ۲۰ دقیقه هم طول نکشد، امید به بهبود اوضاع دارد. او آن‌قدر امیدوار است که از هر رهگذری که می‌گذرد، سوال می‌کند که آیا کرونا از بین رفته است یا هنوز هست.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.